*سناریو*
چند پارتی ایزانا :
از زبان ایزانا : از وقتی ک ب این مدرسه انتقالی گرفتم یک ماه میگزره من میز پشتی دختری ب اسم ا/ت میشینم ولی اون با کسی زیاد حرف نمیزنه و همه ی بچه ها هم باهاش قهرن و حرف نمیزنن اون همیشه تنهاس همیشه همه اذیتش میکنن پس من تصمیم گرفتم برم پیشش ، ایزانا : سلام ا/ت چطوری ؟ میشه باهم حرف بزنیم؟
ا/ت : با من؟ ، ایزانا : اره با تو ، ا/ت با تعجب : ب.باشه *رفتن و سر نیمکت نستن*
ا/ت : خ.ب چرا میخواستی با من حرف بزنی؟ ایزانا : چرا نداره دیگ.گه میخوام باهات دوست بشم ا/ت : واقعا؟؟؟ ایزانا : اره . خببب پس با من دوست میشی؟؟ ا/ت : باشه ایزانا : خب بیا باهم بیشتر اشنا بشیم ا/ت : ب.باشه ایزانا : چند سالته؟ ا/ت:
۱۶ ایزانا : ع.عه من ازت یک سال بزرگ ترم ا/ت : اها :) (* بعد از اشنایی کامل*) ایزانا :
خب میخواستم ازت ی سوالی بپرسم ، ا/ت : باشه بپرس . ایزانا : چرا با کسی حرف نمیزنی؟ چرا بچه ها اذیتت میکنن؟ ا/ت : چون من تا حالا هیچ دوستی نداشتم و بلد نیستم ک با بچه ها چطوری رفتار کنم! گاهی اوقات دست خودم نیست و با همه بد رفتاری میکنم ، برای همین هیچ کس دوست نداره با من دوست بشه و همه فکر میکنن من بچه ی عجیب غریبی هستم . ایزانا : اشکال نداره مشکل از خودشونه نباید با تو بد رفتاری میکردن اونا باید تورو هرجوری ک هیستی میپزیرفتن ! ولی خب منم شبیه تو ام و توی این مدرسه فقط دوتا دوست دارم اسم یکیشون کاکوچو هست و اون یکی هم تو ایی ، توی مدرسه ی قبلی همه منو قلدر کلاس صدا میزدن چون من چند نفر رو کتک زدم ، ا/ت : چرا ؟ ایزانا چرا چند نفر رو کتک زدی ، ایزانا : میخواستم ی چیزی رو بهت بگم ، ا/ت : بگو ؟ ایزانا : تو دعوات خوبه؟ اصن بلدی دعوا کنی؟
ا/ت : اره چطور ؟ ایزانا : من رئیس یکی از بزرگترین گنگ های ژاپن هستم ، ا/ت :
اها ولی کدوم یکی؟ ایزانا : تنجیکو، ا/ت : میتونم منم عضو تنجیکو بشم؟ ایزانا : منم میخواستم همینو بهت بگم ! میخوام همیش جلو چشم باشی . ا/ت : چرا همش جلو چشت باشم ؟ ایزانا با گونه های قرمز : چون م.ممن میخوام مراقب دوستم باشم
ا/ت : اها باشه :) ایزانا: بعد مدرسه میبرمت گنگ و اونجا رو بهت نشون میدم :)
*خوردن زنگ*
ا/ت :بیا بریم سر کلاس . ایزانا باشه بریم
*سر کلاس*
معلم بچه ها من ی تصمیمی گرفتم اول اینکه اخر هفته قراره بریم اردو * دوم اینکه خواستم بگم هرکی ک خواست میتونه جاشو توی کلاس عوض کنه و پیش دوستش بشینه هنوز حرف خانم تموم نشده بود ک ایزانا گفت : خانم میکامی (اسم معلم) من میتونم پیش ا/ت بشینم ؟ همه با تعجب ب ایزانا خیره شدن ، همه داشتن درمورد این تصمیم ایزانا در گوشی حرف میزدن ک خانم گفت : بسه دیگه ساکت بشید (بچه ها اینجا کاکوچو توی ی کلاس دیگس )
خب منتظر پارت بعد بمونید پارط بعد ی شرط دارع این پارت باید ۱۵ لایک بخوره
از زبان ایزانا : از وقتی ک ب این مدرسه انتقالی گرفتم یک ماه میگزره من میز پشتی دختری ب اسم ا/ت میشینم ولی اون با کسی زیاد حرف نمیزنه و همه ی بچه ها هم باهاش قهرن و حرف نمیزنن اون همیشه تنهاس همیشه همه اذیتش میکنن پس من تصمیم گرفتم برم پیشش ، ایزانا : سلام ا/ت چطوری ؟ میشه باهم حرف بزنیم؟
ا/ت : با من؟ ، ایزانا : اره با تو ، ا/ت با تعجب : ب.باشه *رفتن و سر نیمکت نستن*
ا/ت : خ.ب چرا میخواستی با من حرف بزنی؟ ایزانا : چرا نداره دیگ.گه میخوام باهات دوست بشم ا/ت : واقعا؟؟؟ ایزانا : اره . خببب پس با من دوست میشی؟؟ ا/ت : باشه ایزانا : خب بیا باهم بیشتر اشنا بشیم ا/ت : ب.باشه ایزانا : چند سالته؟ ا/ت:
۱۶ ایزانا : ع.عه من ازت یک سال بزرگ ترم ا/ت : اها :) (* بعد از اشنایی کامل*) ایزانا :
خب میخواستم ازت ی سوالی بپرسم ، ا/ت : باشه بپرس . ایزانا : چرا با کسی حرف نمیزنی؟ چرا بچه ها اذیتت میکنن؟ ا/ت : چون من تا حالا هیچ دوستی نداشتم و بلد نیستم ک با بچه ها چطوری رفتار کنم! گاهی اوقات دست خودم نیست و با همه بد رفتاری میکنم ، برای همین هیچ کس دوست نداره با من دوست بشه و همه فکر میکنن من بچه ی عجیب غریبی هستم . ایزانا : اشکال نداره مشکل از خودشونه نباید با تو بد رفتاری میکردن اونا باید تورو هرجوری ک هیستی میپزیرفتن ! ولی خب منم شبیه تو ام و توی این مدرسه فقط دوتا دوست دارم اسم یکیشون کاکوچو هست و اون یکی هم تو ایی ، توی مدرسه ی قبلی همه منو قلدر کلاس صدا میزدن چون من چند نفر رو کتک زدم ، ا/ت : چرا ؟ ایزانا چرا چند نفر رو کتک زدی ، ایزانا : میخواستم ی چیزی رو بهت بگم ، ا/ت : بگو ؟ ایزانا : تو دعوات خوبه؟ اصن بلدی دعوا کنی؟
ا/ت : اره چطور ؟ ایزانا : من رئیس یکی از بزرگترین گنگ های ژاپن هستم ، ا/ت :
اها ولی کدوم یکی؟ ایزانا : تنجیکو، ا/ت : میتونم منم عضو تنجیکو بشم؟ ایزانا : منم میخواستم همینو بهت بگم ! میخوام همیش جلو چشم باشی . ا/ت : چرا همش جلو چشت باشم ؟ ایزانا با گونه های قرمز : چون م.ممن میخوام مراقب دوستم باشم
ا/ت : اها باشه :) ایزانا: بعد مدرسه میبرمت گنگ و اونجا رو بهت نشون میدم :)
*خوردن زنگ*
ا/ت :بیا بریم سر کلاس . ایزانا باشه بریم
*سر کلاس*
معلم بچه ها من ی تصمیمی گرفتم اول اینکه اخر هفته قراره بریم اردو * دوم اینکه خواستم بگم هرکی ک خواست میتونه جاشو توی کلاس عوض کنه و پیش دوستش بشینه هنوز حرف خانم تموم نشده بود ک ایزانا گفت : خانم میکامی (اسم معلم) من میتونم پیش ا/ت بشینم ؟ همه با تعجب ب ایزانا خیره شدن ، همه داشتن درمورد این تصمیم ایزانا در گوشی حرف میزدن ک خانم گفت : بسه دیگه ساکت بشید (بچه ها اینجا کاکوچو توی ی کلاس دیگس )
خب منتظر پارت بعد بمونید پارط بعد ی شرط دارع این پارت باید ۱۵ لایک بخوره
۶.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.