p16
از زبان ا.ت
رسیدیم به جنگل کوک ولی...کوک کلا عوض شد...ماسکش...داشت از صورتش میفتاد...6 تا شاخ شبیه ب پاهای عنکبوت از کمرش در اومد و هوا تاریک شد...
از زبان تهیونگ
ا.ت پشت کوک بود....کوک ترسناک بهم نگاه میکرد ک یکی از شاخ کمرشو بلند کرد و اورد سمتم که..
ا.ت : ک..کوک نهههه
(و کوک قلب ا.ت رو سوراخ میکنه😔)
تهیونگ : ا...
ا.ت : ج..جونگ..کوکاا
کوک : ا...ا.ت..من..من...
کوک شروع کرد اشک ریختن..ولی مثل اینکه داشت وحشی تر میشد...اومد سمتمون میخواست بهمون حمله کنه ک یدفه...ا.ت بغلش کرد
ا.ت : اشکال نداره..جونگ کوکا(لبخند)
کوک :....ا.ت..چرا؟..( بغض)
ا.ت : چرا؟..نمیدونم..م..من بدون اینکه فک کنم حرکت کردم..غیر این..ت..تو..بانی کوچولوی منی
کوک : ا.ت...من..تورو..(گریه)
ا.ت : درسته..و..ولی..من همینجا..کنارتم..ه..همه چی مرتبه..
ا.ت افتاد زمین
پایان پارت 16
گایز جایی نرین الان پارت اخر رو میزارم 😂
رسیدیم به جنگل کوک ولی...کوک کلا عوض شد...ماسکش...داشت از صورتش میفتاد...6 تا شاخ شبیه ب پاهای عنکبوت از کمرش در اومد و هوا تاریک شد...
از زبان تهیونگ
ا.ت پشت کوک بود....کوک ترسناک بهم نگاه میکرد ک یکی از شاخ کمرشو بلند کرد و اورد سمتم که..
ا.ت : ک..کوک نهههه
(و کوک قلب ا.ت رو سوراخ میکنه😔)
تهیونگ : ا...
ا.ت : ج..جونگ..کوکاا
کوک : ا...ا.ت..من..من...
کوک شروع کرد اشک ریختن..ولی مثل اینکه داشت وحشی تر میشد...اومد سمتمون میخواست بهمون حمله کنه ک یدفه...ا.ت بغلش کرد
ا.ت : اشکال نداره..جونگ کوکا(لبخند)
کوک :....ا.ت..چرا؟..( بغض)
ا.ت : چرا؟..نمیدونم..م..من بدون اینکه فک کنم حرکت کردم..غیر این..ت..تو..بانی کوچولوی منی
کوک : ا.ت...من..تورو..(گریه)
ا.ت : درسته..و..ولی..من همینجا..کنارتم..ه..همه چی مرتبه..
ا.ت افتاد زمین
پایان پارت 16
گایز جایی نرین الان پارت اخر رو میزارم 😂
۲۸۷.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.