خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت ۲۲
ات ویو
که یهو تهیونگ خورد به درخت سریع ماشینو بردم نزدیک و دیدم از سر تهیونگ خون میدم خیلی نگرانش شده بودم سریع رفتم سمتش و صداش زدم
ات:تهیونگ تهیونگ (با گریه)
تهیونگ:............
ات:تهیونگ هق تهیونگ جوابمو بده
بورا و یونا و جی آه اومدن ببینن یقه حالشون خوبه یا نه جونگ کوک و جیمین پشت بودن خدارشکر چیزیشون نشده بود ولی تهیونگ حالش خیلی بد بود همش تقصر منه اگه من نمیرفتم پیش تهیونگ اونجوری نمیشد بورا به اورژانس زنگ زد
پرش زمانی به داخل بیمارستان
تهیونگ رو برده بودن اتاق عمل یه ساعت منتظر موندیم من همش گریه میکردم بورا و یونا هم سعی میکردن که آروم بکننم که دکتر اومد سریع بلند شدیم
دکتر:حالش خوبه ولی به سرش آسیب خورده به خاطر همین باید چند روز داخل بیمارستان باشه
ات:الان هق میتونم ببینمش
دکتر:بله
بورا ویو
ات خالش بد بود همش میگف تهیونگ به خاطر منه که اینجوری شده واییی تهیونگ تنها برادرم کشی که همیشه هوامو داشت الان اینجوری روی تخت بیمارستانه و من هیچ کاری نمیتونم انجام بدم
ات رف که تهیونگ رو ببینه همه میخواستن برن که من و جی آه جلوشونو گرفتیم گفتیم که یه ذره تنها یا تهیونگ باشه
ات:تهیونگا چشماتو باز کن هق بیا دوباره مثل قبل باهم بحث کنیم هق به خاطر من بود که اینطوری شدی تهیونگ من معذرت میخوام
تهیونگ:.........
ات:تهیونگا منو نگاه کن
تهیونگ ویو
چشمامو باز کردم به دور رو ورم نگاهی انداختم داخل بیمارستان بودم که یهو ات درو باز کرد سریع چشامو بستم به زور خندمو کنترل کردم ات همش گریه میکرد چشامو باز کردم که..............
ادامه دارد
پارت ۲۲
ات ویو
که یهو تهیونگ خورد به درخت سریع ماشینو بردم نزدیک و دیدم از سر تهیونگ خون میدم خیلی نگرانش شده بودم سریع رفتم سمتش و صداش زدم
ات:تهیونگ تهیونگ (با گریه)
تهیونگ:............
ات:تهیونگ هق تهیونگ جوابمو بده
بورا و یونا و جی آه اومدن ببینن یقه حالشون خوبه یا نه جونگ کوک و جیمین پشت بودن خدارشکر چیزیشون نشده بود ولی تهیونگ حالش خیلی بد بود همش تقصر منه اگه من نمیرفتم پیش تهیونگ اونجوری نمیشد بورا به اورژانس زنگ زد
پرش زمانی به داخل بیمارستان
تهیونگ رو برده بودن اتاق عمل یه ساعت منتظر موندیم من همش گریه میکردم بورا و یونا هم سعی میکردن که آروم بکننم که دکتر اومد سریع بلند شدیم
دکتر:حالش خوبه ولی به سرش آسیب خورده به خاطر همین باید چند روز داخل بیمارستان باشه
ات:الان هق میتونم ببینمش
دکتر:بله
بورا ویو
ات خالش بد بود همش میگف تهیونگ به خاطر منه که اینجوری شده واییی تهیونگ تنها برادرم کشی که همیشه هوامو داشت الان اینجوری روی تخت بیمارستانه و من هیچ کاری نمیتونم انجام بدم
ات رف که تهیونگ رو ببینه همه میخواستن برن که من و جی آه جلوشونو گرفتیم گفتیم که یه ذره تنها یا تهیونگ باشه
ات:تهیونگا چشماتو باز کن هق بیا دوباره مثل قبل باهم بحث کنیم هق به خاطر من بود که اینطوری شدی تهیونگ من معذرت میخوام
تهیونگ:.........
ات:تهیونگا منو نگاه کن
تهیونگ ویو
چشمامو باز کردم به دور رو ورم نگاهی انداختم داخل بیمارستان بودم که یهو ات درو باز کرد سریع چشامو بستم به زور خندمو کنترل کردم ات همش گریه میکرد چشامو باز کردم که..............
ادامه دارد
۷.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.