عشقی که بهم دادی
"part 60"
تهیونگ اومد و پشت سر جیهون وایستاد و دستشو گذاشت روی شونه های جیهون
_همین امشب...فقط همین امشب
هوفی کشیدم و بلند شدم
+باشه کتاب قصه توی کشوی میز تحریرشه
تهیونگ دست جیهون رو گرفت و خوشحال رفتن سمت اتاق
خوشحال بودم که انقدر باهم مچ شدن
رفتم اتاق خودم و لباسامو عوض کردم
یه تی شرت بنفش و شلوارک مشکی پوشیدم
موهامو باز کردم و شونه زدم
موهامو ریختم دورم
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق جیهون
از گوشه ی باز در داشتم نگاهشون میکردم
لبخند زدم
واقعا شبیه همن ها
تهیونگ داشت با اون صدای بهشتیش برای جیهون داستان میخوند
دلم میخواست تمام عمرم به صداش گوش کنم
وقتایی که برام آهنگ میخوند...واقعا صداش عالی بود
کاش میشد برگردم به اون دوران ولی گذشته...
ولی من و تهیونگ دیگه بهم تعلق نداریم!
اشکی که از گوشه چشمم اومد پایین رو پاک کردم و از اتاق دور شدم
و رفتم سمت آشپزخونه
*ویو تهیونگ
متوجه ا.ت بودم که پشت در بود
سایه ش افتاده بود توی اتاق
ولی خودمو زدم به اون راه
یاد اون روزایی افتادم که براش آهنگ میخوندم
خیلی صدامو دوست داشت
جیهون کم کم خوابش برد
کتاب رو بستم و گذاشتم روی میز کنار تختش
پتو رو کشیدم روش
توی آینه اتاق جیهون خودمو دیدم و خنده م گرفته بود
کش توی موهامو باز کردم
دست کشیدم توی موهام و مرتبشون کردم
و چراغو خاموش کردم و از اتاق اومدم بیرون
دیدم ا.ت توی آشپزخونه س
داره دنبال یه چیزی میگردم
_دنبال چیزی میگردی؟
بدون اینکه برگرده سمتم گفت
+گشنمه از صبحی هیچی نخوردم
_من پیتزا سفارش دادم دم درن...فقط یکم سرد شدن
با خوشحالی برگشت سمتم و گفت
+پیتزا؟!!...بیار که دارم از گشنگی میمیرم
لبخندی زدم و رفتم از دم در پیتزا ها رو آوردم
جیهون که خوابه پس دوتایی میخوریم
ا.ت پشت میز آشپزخونه نشسته بود و منتظر بود
_ا.ت!
+بله؟
_بشقاب هات کجان؟
+کابینت زیر اپن
دوتا بشقاب در آوردم و گذاشت روی کابینت
در جعبه پیتزا رو باز کردم و پیتزا ها رو گذاشتم توی بشقاب
در ماکروویو رو باز کردم و بشقابا رو گذاشتم و تایمر رو گذاشتم رو ۵ دقیقه
+ممنون
_بابت؟
+همچی...خیلی وقته اینجوری خوشحال نبوده...از بس توی اون بیمارستان لعنتی بوده
_تقصیر منه...من اینو براش به ارث گذاشتم
ا.ت از جاش بلند شد و اومد سمتم
+هی...تقصیر تو نیست...تو..توی این موضوع مقصر نیستی
سرمو انداختم پایین و آهی کشیدم
تهیونگ اومد و پشت سر جیهون وایستاد و دستشو گذاشت روی شونه های جیهون
_همین امشب...فقط همین امشب
هوفی کشیدم و بلند شدم
+باشه کتاب قصه توی کشوی میز تحریرشه
تهیونگ دست جیهون رو گرفت و خوشحال رفتن سمت اتاق
خوشحال بودم که انقدر باهم مچ شدن
رفتم اتاق خودم و لباسامو عوض کردم
یه تی شرت بنفش و شلوارک مشکی پوشیدم
موهامو باز کردم و شونه زدم
موهامو ریختم دورم
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق جیهون
از گوشه ی باز در داشتم نگاهشون میکردم
لبخند زدم
واقعا شبیه همن ها
تهیونگ داشت با اون صدای بهشتیش برای جیهون داستان میخوند
دلم میخواست تمام عمرم به صداش گوش کنم
وقتایی که برام آهنگ میخوند...واقعا صداش عالی بود
کاش میشد برگردم به اون دوران ولی گذشته...
ولی من و تهیونگ دیگه بهم تعلق نداریم!
اشکی که از گوشه چشمم اومد پایین رو پاک کردم و از اتاق دور شدم
و رفتم سمت آشپزخونه
*ویو تهیونگ
متوجه ا.ت بودم که پشت در بود
سایه ش افتاده بود توی اتاق
ولی خودمو زدم به اون راه
یاد اون روزایی افتادم که براش آهنگ میخوندم
خیلی صدامو دوست داشت
جیهون کم کم خوابش برد
کتاب رو بستم و گذاشتم روی میز کنار تختش
پتو رو کشیدم روش
توی آینه اتاق جیهون خودمو دیدم و خنده م گرفته بود
کش توی موهامو باز کردم
دست کشیدم توی موهام و مرتبشون کردم
و چراغو خاموش کردم و از اتاق اومدم بیرون
دیدم ا.ت توی آشپزخونه س
داره دنبال یه چیزی میگردم
_دنبال چیزی میگردی؟
بدون اینکه برگرده سمتم گفت
+گشنمه از صبحی هیچی نخوردم
_من پیتزا سفارش دادم دم درن...فقط یکم سرد شدن
با خوشحالی برگشت سمتم و گفت
+پیتزا؟!!...بیار که دارم از گشنگی میمیرم
لبخندی زدم و رفتم از دم در پیتزا ها رو آوردم
جیهون که خوابه پس دوتایی میخوریم
ا.ت پشت میز آشپزخونه نشسته بود و منتظر بود
_ا.ت!
+بله؟
_بشقاب هات کجان؟
+کابینت زیر اپن
دوتا بشقاب در آوردم و گذاشت روی کابینت
در جعبه پیتزا رو باز کردم و پیتزا ها رو گذاشتم توی بشقاب
در ماکروویو رو باز کردم و بشقابا رو گذاشتم و تایمر رو گذاشتم رو ۵ دقیقه
+ممنون
_بابت؟
+همچی...خیلی وقته اینجوری خوشحال نبوده...از بس توی اون بیمارستان لعنتی بوده
_تقصیر منه...من اینو براش به ارث گذاشتم
ا.ت از جاش بلند شد و اومد سمتم
+هی...تقصیر تو نیست...تو..توی این موضوع مقصر نیستی
سرمو انداختم پایین و آهی کشیدم
۶.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.