پارت 11
پارت 11
ات: خيلى گذشته جونگ كوك
كوك: چرا
ات: چى چرا
كوك: چرا تنهام گذاشتى
ات: شوگا ببرشون
كوك: چرا بگو
شوگا: چشم
ويو ات
يونگى داشت اونا رو مى برد كه تهيونگ امدم و دست كوك رو باز كرد و منم مواد منفجره رو اماده كردم و رفتم بيرون كه كوك تفنگش رو گذاشت رو سرم از پشت و گفت: كجا باز دارى ازم فرار ميكنى
ات: من هر كارى بخوام ميكنم
كوك: نه ايندفه نه موش كوچولو
ات: بهتره فشاريم نكنى و گرنه
كوك: وگرنه چى هان
ات: …
كوك: چى شد
ات: فقط برو
كوك: اون چيه دستت
ات: بزودى عمارتم منفجر ميشه پس بهتره فرار كنى
كوك: جيمين و تهيونگ حتى شوگا هم ميكشى
ات: اونا قرار نيست بميرن
كوك: هان
ات: … فقط برو تا مى تونى …… شو…گاااا
شوگا : بله
ات: همه رو ببر سريع
ات: همه برين
كوك: مى خواى چيكار كنى
ات: كارى كه مامان بابام نتونستن بكنن
كوك: چى
ات: فكر ميكنى مامان بابام چرا مردن
كوك:…
ات: اونا مى خواستن منو بكشن ولى خودشون مردن پس من خودم ارزوشون رو بروارده ميكنم
كوك: چى
جيمين: وات
تهيونگ: چرا
ات: برين … همين الان ( با بغض)
ويو ات
همه دور شدن و شوگا به موبايلم زنگ زد جواب دادم گفتم
ات: خداحافظ تا هميشه
كوك: نه … نه ات
شوگا: رئيس
ات: ممنون كه همتون منو به ياد داشتين به جنى بگين دلم خيلى براش تنگ شده
و 10
9
8
7
6
مراقب خودتون باشين
3
زنده بمونين
كوك: نه تورو خدا نه
1
ات: خدافظ
بوم ( صداى انفجار)
كوك: نه نه نه… ا… تتت…
دوسال بعد
ويو كوك
فردا ى اون روز صبح رفتيم عمارت ات
كه سوخته بود
ولى هيچ جسدى نبود
فكنم سوخته
شوگا رفت پيش جنى و بهش گفت
ما همه دلمون براش خيلى تنگ شده
و هر روز به يادش ميريم جا هايى كه دوست داشت
ببخشيد كم بود
و ببخشيد كه غم انگيز بود بگم تموم نشده
براى پارت بعدى 15لايك كامنت بدين و نظرتون رو بگين مرسى🖤💜🖤🥹💔🖇️🎵
ات: خيلى گذشته جونگ كوك
كوك: چرا
ات: چى چرا
كوك: چرا تنهام گذاشتى
ات: شوگا ببرشون
كوك: چرا بگو
شوگا: چشم
ويو ات
يونگى داشت اونا رو مى برد كه تهيونگ امدم و دست كوك رو باز كرد و منم مواد منفجره رو اماده كردم و رفتم بيرون كه كوك تفنگش رو گذاشت رو سرم از پشت و گفت: كجا باز دارى ازم فرار ميكنى
ات: من هر كارى بخوام ميكنم
كوك: نه ايندفه نه موش كوچولو
ات: بهتره فشاريم نكنى و گرنه
كوك: وگرنه چى هان
ات: …
كوك: چى شد
ات: فقط برو
كوك: اون چيه دستت
ات: بزودى عمارتم منفجر ميشه پس بهتره فرار كنى
كوك: جيمين و تهيونگ حتى شوگا هم ميكشى
ات: اونا قرار نيست بميرن
كوك: هان
ات: … فقط برو تا مى تونى …… شو…گاااا
شوگا : بله
ات: همه رو ببر سريع
ات: همه برين
كوك: مى خواى چيكار كنى
ات: كارى كه مامان بابام نتونستن بكنن
كوك: چى
ات: فكر ميكنى مامان بابام چرا مردن
كوك:…
ات: اونا مى خواستن منو بكشن ولى خودشون مردن پس من خودم ارزوشون رو بروارده ميكنم
كوك: چى
جيمين: وات
تهيونگ: چرا
ات: برين … همين الان ( با بغض)
ويو ات
همه دور شدن و شوگا به موبايلم زنگ زد جواب دادم گفتم
ات: خداحافظ تا هميشه
كوك: نه … نه ات
شوگا: رئيس
ات: ممنون كه همتون منو به ياد داشتين به جنى بگين دلم خيلى براش تنگ شده
و 10
9
8
7
6
مراقب خودتون باشين
3
زنده بمونين
كوك: نه تورو خدا نه
1
ات: خدافظ
بوم ( صداى انفجار)
كوك: نه نه نه… ا… تتت…
دوسال بعد
ويو كوك
فردا ى اون روز صبح رفتيم عمارت ات
كه سوخته بود
ولى هيچ جسدى نبود
فكنم سوخته
شوگا رفت پيش جنى و بهش گفت
ما همه دلمون براش خيلى تنگ شده
و هر روز به يادش ميريم جا هايى كه دوست داشت
ببخشيد كم بود
و ببخشيد كه غم انگيز بود بگم تموم نشده
براى پارت بعدى 15لايك كامنت بدين و نظرتون رو بگين مرسى🖤💜🖤🥹💔🖇️🎵
۳.۹k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.