عشق شیرین p30
ویو ا/ت :
خیلی ناراحت بودم که برای هانول همچین اتفاقی افتاد اما یکدفعه سرم گیج رفت افتادم رو تخت که کوک اومد
_بیب چیزی شده
+اممممم نه فقط یکم برای هانول ناراحتم
_ باشه عزیزم ناراحت نشو الان میرم برات یه چیزه خوشمزه درست میکنم و برات میارم
+باشه
یک ساعت بعد.......
ویو ا/ت :
وقتی جونگکوک صدام زد رفتم پایین حالم اصلا خوب نبود آروم آروم از پله اومدم پایین رفتم سر میز نشستم وقتی کوکی غذارو آورد حالم داشت بهم میخورد بااینکه غذای مورد علاقم بود دوییدم رفتم سمت دستشویی کوکم دنبالم دویید
_بیب چیشده حالت خوبه
+اره اره حالم خوبه
وقتی از دستشویی اومدم بیرون یه دفعه چشام سیاهی رفت افتادم تو بغل کوک دیگه نمیدونم چی اتفاقی افتاد
_ا/ت عشقم حالت خوبه بلندشو منو نترسون
ویو کوک :
خیلی ترسیدم وقتی افتاد تو بغلم بغلش کردم بردمش سمت ماشین سواری کردم راه افتادم سمت بیمارستان
_لطفا کمک کنید زنم بیهوش شده
پرستار :باشه جناب خونسردی خودتون رو حفظ کنید برانکارد رو بیارید
_باید به هانول و هااون هم اطلاع بدم
*مکالمه با هااون*
_سلام هااون
~سلام چیشده
_ا/ت بیهوش شد آوردنش بیمارستان میخواستم به هانول هم اطلاع بدم ترسیدم حالش بدتر بشه
~چی الان حالش خوبه
_نمیدونم دکتر بالا سرشه
~باشه من به هانول اطلاع میدم الانم دارم میام بیمارستان
_باشه
~بابای
ویو هااون :
الان چطوری به هانول بگم بذار زنگ بزنم به تهیونگ اون بهش آروم آروم بگه
*مکالمه هااون با تهیونگ*
~سلام ته ته
÷سلام هااون چیشده چرا زنگ زدی به من
~برو یجا که هانول نباشه
÷باشه رفتم حالا بگو چی شده
~ببین ا/ت حالش بد شده کوک و ا/ت بیمارستانن منو جیمینم داریم راه میوفتیم من اصلا تو گفتن خبر بد خوب نیستم گفتم تو بهش آروم آروم بگی که حالش بدتر نشه
÷ای بابا باشه نگران نباش ماهم میایم
~باشه پس فعلا
÷فعلا
*پایان مکالمه*
خیلی ناراحت بودم که برای هانول همچین اتفاقی افتاد اما یکدفعه سرم گیج رفت افتادم رو تخت که کوک اومد
_بیب چیزی شده
+اممممم نه فقط یکم برای هانول ناراحتم
_ باشه عزیزم ناراحت نشو الان میرم برات یه چیزه خوشمزه درست میکنم و برات میارم
+باشه
یک ساعت بعد.......
ویو ا/ت :
وقتی جونگکوک صدام زد رفتم پایین حالم اصلا خوب نبود آروم آروم از پله اومدم پایین رفتم سر میز نشستم وقتی کوکی غذارو آورد حالم داشت بهم میخورد بااینکه غذای مورد علاقم بود دوییدم رفتم سمت دستشویی کوکم دنبالم دویید
_بیب چیشده حالت خوبه
+اره اره حالم خوبه
وقتی از دستشویی اومدم بیرون یه دفعه چشام سیاهی رفت افتادم تو بغل کوک دیگه نمیدونم چی اتفاقی افتاد
_ا/ت عشقم حالت خوبه بلندشو منو نترسون
ویو کوک :
خیلی ترسیدم وقتی افتاد تو بغلم بغلش کردم بردمش سمت ماشین سواری کردم راه افتادم سمت بیمارستان
_لطفا کمک کنید زنم بیهوش شده
پرستار :باشه جناب خونسردی خودتون رو حفظ کنید برانکارد رو بیارید
_باید به هانول و هااون هم اطلاع بدم
*مکالمه با هااون*
_سلام هااون
~سلام چیشده
_ا/ت بیهوش شد آوردنش بیمارستان میخواستم به هانول هم اطلاع بدم ترسیدم حالش بدتر بشه
~چی الان حالش خوبه
_نمیدونم دکتر بالا سرشه
~باشه من به هانول اطلاع میدم الانم دارم میام بیمارستان
_باشه
~بابای
ویو هااون :
الان چطوری به هانول بگم بذار زنگ بزنم به تهیونگ اون بهش آروم آروم بگه
*مکالمه هااون با تهیونگ*
~سلام ته ته
÷سلام هااون چیشده چرا زنگ زدی به من
~برو یجا که هانول نباشه
÷باشه رفتم حالا بگو چی شده
~ببین ا/ت حالش بد شده کوک و ا/ت بیمارستانن منو جیمینم داریم راه میوفتیم من اصلا تو گفتن خبر بد خوب نیستم گفتم تو بهش آروم آروم بگی که حالش بدتر نشه
÷ای بابا باشه نگران نباش ماهم میایم
~باشه پس فعلا
÷فعلا
*پایان مکالمه*
۱۲.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.