هفت دنیا زندگی
هفت دنیا زندگی
پارت ۸
خونه سکوت پیشه کرد و هیچ کدام حرفی نمیزدند تا اینکه گائول سکوت را شکست و رو به فیلیکس گفت
گائول: فیلیکس هیچی به ذهنم نمیرسه تا به الان همچین اتفاقی نیافتاده نمیدونم واقعا
فیلیکس: اما پدر..
گائول: هیچی نگو فیلیکس هیچی نگو این مشکل توئه تو به وجودش اوردی باید هم خودت حلش کنی من نمیتونم هیچ کمکی بهت بکنم. اما....
فیلیکس: اما چی پدر؟ راهی هست؟
گائول: این راه خیلی خطرناکه و کار هرکسی نیست فیلیکس فکر نکنم از پسش بر بیای تا به الان فقط یک نفر تونسته
فیلیکس: مشکلی نیست پدر حداقل بهتر از هیچ کار نکردنه بگو پدر بگو. زیاد وقت نیست
گائول: باید جنین به یه بدن دیگه انتقال پیدا کنه
فیلیکس: چــ... چی!؟ اما پدر این ممکن نیست
گائول: هست گفتم که قبلا یکی انجامش داده و جواب داده اما به نظرم بیخیالش بشو ۹۷ درصد امکان داره هم جنین هم مادر جنین بمیرن
باید خیلی خوش شانس باشی که اون ۲ درصد بهت رو کنه
فیلیکس: چطوری؟ چطوری باید انجامش بدم پدر
گائول: اما فیلیکـ.....
فیلیکس: چیزی نگو پدر فقط.. بگو.. چطوری... انجامش.... بدم... پدر(شمرده شمرده میگه)
گائول: پس تصمیم خودت رو گرفتی پاشو همراه من بیا
بدون به حدر دادن وقت دنبال گائول راه افتاد نیم ساعتی میشد در راه بودند فکر مشغول بود عجولانه تصمیم نگرفته بود؟ بدون فکر بدون در نظر گرفتن اون ۹۸ درصد مرگ برای هر دو
از کجا معلوم خوش شانس باشه این یه چالش یا ریسک نیست. این بازی با جون دو نفر اما اگه انجامش نده چی؟ اون زمان چه اتفاقی می افته؟
تا مکان مورد نظر فقط به شاید ها و نباید ها فکر میکرد ذهنش، جسمش و روحش ارام و قرار نداشت حالش مساعد نبود اما تسلیم هم نمیشد
آهی از روی خستی کشید سعی کرد افکارش رو از انرژی منفی خالی کنه وقتی به خودش اومد دید رسیدن، جای نا آشنایی بود تا به حال همچین مکانی رو ندیده بود
مردی که ظاهراً پدرش رو میشناخت به طرفشون اومد و سلام و احوال پرسی دوستانه گرم و صمیمی رو با گائول در و بدل کردن
گائول: فیلیکس ایشون جوپ هستن دوست قدیمی من
جوپ: اوووو فیلیکس این خودتی پسر چقدر بزرگ شده از اخرین باری که دیدمت۲٠ سال میگذره خیلی بزرگ شدی
فیلیکس: مچکرم اقا منم از دیدنتون خوشحال شدم (مثل سگ گوه میخوره)( با اون قیافه میمونش جوپ رو میگم)
جوپ: بیاین بیاین داخل ببینم
چقدر صمیمانه برخورد میکنه ازش خوشم اومد به نظر میاد مرد خوب و قابل اعتمادیه
(اره فقط به نظر میاد وگرنه...... دیدی همین جوپ)
پارت ۸
خونه سکوت پیشه کرد و هیچ کدام حرفی نمیزدند تا اینکه گائول سکوت را شکست و رو به فیلیکس گفت
گائول: فیلیکس هیچی به ذهنم نمیرسه تا به الان همچین اتفاقی نیافتاده نمیدونم واقعا
فیلیکس: اما پدر..
گائول: هیچی نگو فیلیکس هیچی نگو این مشکل توئه تو به وجودش اوردی باید هم خودت حلش کنی من نمیتونم هیچ کمکی بهت بکنم. اما....
فیلیکس: اما چی پدر؟ راهی هست؟
گائول: این راه خیلی خطرناکه و کار هرکسی نیست فیلیکس فکر نکنم از پسش بر بیای تا به الان فقط یک نفر تونسته
فیلیکس: مشکلی نیست پدر حداقل بهتر از هیچ کار نکردنه بگو پدر بگو. زیاد وقت نیست
گائول: باید جنین به یه بدن دیگه انتقال پیدا کنه
فیلیکس: چــ... چی!؟ اما پدر این ممکن نیست
گائول: هست گفتم که قبلا یکی انجامش داده و جواب داده اما به نظرم بیخیالش بشو ۹۷ درصد امکان داره هم جنین هم مادر جنین بمیرن
باید خیلی خوش شانس باشی که اون ۲ درصد بهت رو کنه
فیلیکس: چطوری؟ چطوری باید انجامش بدم پدر
گائول: اما فیلیکـ.....
فیلیکس: چیزی نگو پدر فقط.. بگو.. چطوری... انجامش.... بدم... پدر(شمرده شمرده میگه)
گائول: پس تصمیم خودت رو گرفتی پاشو همراه من بیا
بدون به حدر دادن وقت دنبال گائول راه افتاد نیم ساعتی میشد در راه بودند فکر مشغول بود عجولانه تصمیم نگرفته بود؟ بدون فکر بدون در نظر گرفتن اون ۹۸ درصد مرگ برای هر دو
از کجا معلوم خوش شانس باشه این یه چالش یا ریسک نیست. این بازی با جون دو نفر اما اگه انجامش نده چی؟ اون زمان چه اتفاقی می افته؟
تا مکان مورد نظر فقط به شاید ها و نباید ها فکر میکرد ذهنش، جسمش و روحش ارام و قرار نداشت حالش مساعد نبود اما تسلیم هم نمیشد
آهی از روی خستی کشید سعی کرد افکارش رو از انرژی منفی خالی کنه وقتی به خودش اومد دید رسیدن، جای نا آشنایی بود تا به حال همچین مکانی رو ندیده بود
مردی که ظاهراً پدرش رو میشناخت به طرفشون اومد و سلام و احوال پرسی دوستانه گرم و صمیمی رو با گائول در و بدل کردن
گائول: فیلیکس ایشون جوپ هستن دوست قدیمی من
جوپ: اوووو فیلیکس این خودتی پسر چقدر بزرگ شده از اخرین باری که دیدمت۲٠ سال میگذره خیلی بزرگ شدی
فیلیکس: مچکرم اقا منم از دیدنتون خوشحال شدم (مثل سگ گوه میخوره)( با اون قیافه میمونش جوپ رو میگم)
جوپ: بیاین بیاین داخل ببینم
چقدر صمیمانه برخورد میکنه ازش خوشم اومد به نظر میاد مرد خوب و قابل اعتمادیه
(اره فقط به نظر میاد وگرنه...... دیدی همین جوپ)
۵.۲k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.