فیک تقاص پارت ۱۸
.......
نامجون اومد دستای ا/ت رو پانسمان کرد و بهش امپول ارامبخش و سرم زد و ا/ت خوابید
نشسته بودم رو کاناپه داخل اتاق و داشتم سیگار میکشیدم
نامجون از بالا سر ا/ت اومد کنار و اومد سمتم سیگار و از دستم کشید و از تراس اتاق پرت کرد بیرون و گفت آدم باش و کنار مریض سیگار نکش .... مگه ترک نکرده بودی ؟ از اون موقعی که ا/ت اومده میبینم کم و بیش میکشی .. خبریه ؟
دود سیگاری که تو دهنم حبس کرده بودم فوت کردم بیرون و گفتم چرت نگو !
نامجون گفت مهم نیس ... با خودم گفتم شاید یه کم بهش توجه میکنی که فهمیدم اصلا توجهی نمیکنی !
با حرص گفتم از کجا فهمیدی توجه نمیکنم ؟
نامجون خیلی ریلکس گفت اگه توجه میکردی کنارش سیگار نمیکشیدی ... ا/ت آسم داره بوی اینجور چیزا واسش بدتر از هر چیزیه
با این حرفش تعجب کردم من اصلا از این موضوع خبر نداشتم
همه چی رو سعی کردم عادی نشون بدم به خاطر همین فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم
نامجون گفت بلند شو بیرون خونه حرف بزنیم
از رو کاناپه بلند شدم و از اتاق ا/ت رفتیم بیرون
نامجون گفت تهیونگ کجا رفت ؟
گفتم فرستادمش دنبال کارا !
یه سیگار دیگه از جا سیگاریم برداشتم و گذاشتم بین لبم و با فندک روشنش کردم
همونطوری که سیگار بین لبام بود دودش و فوت کردم بیرون و بعد از اینکه فندک و گذاشتم تو جیبم ، سیگار و از رو لبم برداشتم
نامجون گفت تو این سه هفته فهمیدم که خیلی دختر کله خریه کلا هیچی واسش مهم نیس یهو تصمیم میگیره و سریع عملیش میکنه حالا نمیدونم قبلش فک میکنه یا نه هر دفعه که ازش پرسیدم به نتیجه ی کارات فک کرده بودی گفت اره فک کردم به خاطر همین عملیش کردم ... خدایی خیلی کله خره به خاطر همین اخلاقش تو این سه هفته سه بار اومدم پیشش چون هر دفعه یه بلایی سر خودش اورده بود ! .... اصلا از این موضوع خبر داشتی ؟
گفتم اره بهم گفته بودن ... یه بار واسه دو روز غذا نخورده بود یه بار تب کرده بود و مسموم شده بود سومین بار هم که همین الان بود
نامجون گفت درسته پس حواست هس ...
از عمارت رفتیم بیرون و نشستیم تو الاچیق
نامجون گفت دومین باری که اومدم پیشش ازش خون گرفتم که ازش ازمایش بگیرم کلا ببینم چی داره چی نداره و دی ان ایش چطوریه .... رفتم رو خونش ازمایش کردم و یه چیزایی فهمیدم
گفتم مثلا چی ؟
نامجون با مکث گفت موقعی که داشتم رو دی ان ایش ازمایش میکردم خیلی یهویی متوجه شدم که دی ان ای ا/ت با دی ان ای جیمین ۸۰ درصد شباهت داره ....
با این حرفش شوکه شدم گفتم چیییییی ؟!
نامجون گفت یعنی ... منظورم اینه که اونا به احتمال خیلی زیاد خواهر برادرن .. اولش فک کردم اشتباهی شده ولی چهار بار ازمایش و تکرار کردم و بازم همون نتیجه اومد یادته قبلا یه شیشه خون از همه تون گرفته بودم واسه روز مبادا ؟ .... من حتی رفتم شیشه خون جیمین و اوردم و باهاش دوباره ازمایش انجام دادم .... و جواب هیچ تغییری نکرد !
گفتم وایسا وایسا !....... این یعنی ا/ت دختر چوی نیس ؟
نامجون گفت به نظر من جیمین پسر چوی عه ...
گفتم ولی اینا هیچ شباهت ظاهری ندارن ~
نامجون گفت ا/ت دو رگه ست پدر کره ای و مادر ایرانی داره و از نظر ظاهری کاملا شبیه مامانشه و میشه گفت جیمین شبیه پدرشونه یا اصلا میشه گفت که از یه مادر و پدر نیستن !
گفتم اونوقت چرا جیمین تو یتیم خونه بزرگ شده ؟ ولی ا/ت رو دادن دست یه زن دیگه تا بزرگش کنه ؟
نامجون اومد دستای ا/ت رو پانسمان کرد و بهش امپول ارامبخش و سرم زد و ا/ت خوابید
نشسته بودم رو کاناپه داخل اتاق و داشتم سیگار میکشیدم
نامجون از بالا سر ا/ت اومد کنار و اومد سمتم سیگار و از دستم کشید و از تراس اتاق پرت کرد بیرون و گفت آدم باش و کنار مریض سیگار نکش .... مگه ترک نکرده بودی ؟ از اون موقعی که ا/ت اومده میبینم کم و بیش میکشی .. خبریه ؟
دود سیگاری که تو دهنم حبس کرده بودم فوت کردم بیرون و گفتم چرت نگو !
نامجون گفت مهم نیس ... با خودم گفتم شاید یه کم بهش توجه میکنی که فهمیدم اصلا توجهی نمیکنی !
با حرص گفتم از کجا فهمیدی توجه نمیکنم ؟
نامجون خیلی ریلکس گفت اگه توجه میکردی کنارش سیگار نمیکشیدی ... ا/ت آسم داره بوی اینجور چیزا واسش بدتر از هر چیزیه
با این حرفش تعجب کردم من اصلا از این موضوع خبر نداشتم
همه چی رو سعی کردم عادی نشون بدم به خاطر همین فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم
نامجون گفت بلند شو بیرون خونه حرف بزنیم
از رو کاناپه بلند شدم و از اتاق ا/ت رفتیم بیرون
نامجون گفت تهیونگ کجا رفت ؟
گفتم فرستادمش دنبال کارا !
یه سیگار دیگه از جا سیگاریم برداشتم و گذاشتم بین لبم و با فندک روشنش کردم
همونطوری که سیگار بین لبام بود دودش و فوت کردم بیرون و بعد از اینکه فندک و گذاشتم تو جیبم ، سیگار و از رو لبم برداشتم
نامجون گفت تو این سه هفته فهمیدم که خیلی دختر کله خریه کلا هیچی واسش مهم نیس یهو تصمیم میگیره و سریع عملیش میکنه حالا نمیدونم قبلش فک میکنه یا نه هر دفعه که ازش پرسیدم به نتیجه ی کارات فک کرده بودی گفت اره فک کردم به خاطر همین عملیش کردم ... خدایی خیلی کله خره به خاطر همین اخلاقش تو این سه هفته سه بار اومدم پیشش چون هر دفعه یه بلایی سر خودش اورده بود ! .... اصلا از این موضوع خبر داشتی ؟
گفتم اره بهم گفته بودن ... یه بار واسه دو روز غذا نخورده بود یه بار تب کرده بود و مسموم شده بود سومین بار هم که همین الان بود
نامجون گفت درسته پس حواست هس ...
از عمارت رفتیم بیرون و نشستیم تو الاچیق
نامجون گفت دومین باری که اومدم پیشش ازش خون گرفتم که ازش ازمایش بگیرم کلا ببینم چی داره چی نداره و دی ان ایش چطوریه .... رفتم رو خونش ازمایش کردم و یه چیزایی فهمیدم
گفتم مثلا چی ؟
نامجون با مکث گفت موقعی که داشتم رو دی ان ایش ازمایش میکردم خیلی یهویی متوجه شدم که دی ان ای ا/ت با دی ان ای جیمین ۸۰ درصد شباهت داره ....
با این حرفش شوکه شدم گفتم چیییییی ؟!
نامجون گفت یعنی ... منظورم اینه که اونا به احتمال خیلی زیاد خواهر برادرن .. اولش فک کردم اشتباهی شده ولی چهار بار ازمایش و تکرار کردم و بازم همون نتیجه اومد یادته قبلا یه شیشه خون از همه تون گرفته بودم واسه روز مبادا ؟ .... من حتی رفتم شیشه خون جیمین و اوردم و باهاش دوباره ازمایش انجام دادم .... و جواب هیچ تغییری نکرد !
گفتم وایسا وایسا !....... این یعنی ا/ت دختر چوی نیس ؟
نامجون گفت به نظر من جیمین پسر چوی عه ...
گفتم ولی اینا هیچ شباهت ظاهری ندارن ~
نامجون گفت ا/ت دو رگه ست پدر کره ای و مادر ایرانی داره و از نظر ظاهری کاملا شبیه مامانشه و میشه گفت جیمین شبیه پدرشونه یا اصلا میشه گفت که از یه مادر و پدر نیستن !
گفتم اونوقت چرا جیمین تو یتیم خونه بزرگ شده ؟ ولی ا/ت رو دادن دست یه زن دیگه تا بزرگش کنه ؟
۵۳.۰k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.