Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
کامیار:حسم گفت یکی اینجا منتظرته
تا اینو گفت بلند شدم و بغلش کردم بعد به چشم هاش نگاه کردم
کامیار:تو دریایی؟
دریا:اره
نشستیم کنار دریا
دریا:چطور منو یادته؟
کامیار:وقتی به چشم هات نگاه کردم دوباره عاشقت شدم تو خیلی خوشگلی
اینو ک گفت بوسیدمش
دریا: عاشقتم کامیار
کامیار: منم عاشقتم دریا خانوم
بعد از ۱ ساعت دوتایی راه افتادیم ک بیایم تهران اخه بقیه نگران بودن،رسیدیم همه خونه عمو بودن ک کامیار بردم خونشون
کامیار:بیا تو
دریا: نه دیگ مزاحمتون نمشم
زن عمو: مزاحم چی بیا خسته ای امشب اینجارو بخواب صبح هرجا میخوای برو
منم بدم نیومد و قبول کردم رفتم خونه زن عمو
عمو:امشب برو تو اتاق کامیار بخواب
بابادریا: نه یعنی چی پسر دختر برن تو اتاق خواب
عمو: اینا ک قراره بعدن ازدواج کنن
بابادریا: کو معلوم نیست هنوز
نمدونم عمو مرتضی چی در گوش بابام گفت ک قبول کرد،رفتم تو اتاق ک کامیار دراز کشیده بود از قبل لباس هامو عوض کرده بودم تشک و پتو رو پایین تخت کامیار پهن کردم اونم چیزی نگفت،ساعت ۲شب بود ک با دست هایی کامیار بیدار شدم
دریا: کامیار چیشده؟
کامیار:خوابم نمبیره فکر کنم باید تو بغل تو بخوابم
دریا:بخواب
از پشت بغلم کرد و منو جا کرد تو بغلش و موهامو نوازش میکرد
(بقیش تو کامنت ها)
(دریا)
صبح بیدار شدم بدنم درد میکرد رفتم یواشکی دوش گرفتم امدم سرجام خوابیدم.....
کامیار:حسم گفت یکی اینجا منتظرته
تا اینو گفت بلند شدم و بغلش کردم بعد به چشم هاش نگاه کردم
کامیار:تو دریایی؟
دریا:اره
نشستیم کنار دریا
دریا:چطور منو یادته؟
کامیار:وقتی به چشم هات نگاه کردم دوباره عاشقت شدم تو خیلی خوشگلی
اینو ک گفت بوسیدمش
دریا: عاشقتم کامیار
کامیار: منم عاشقتم دریا خانوم
بعد از ۱ ساعت دوتایی راه افتادیم ک بیایم تهران اخه بقیه نگران بودن،رسیدیم همه خونه عمو بودن ک کامیار بردم خونشون
کامیار:بیا تو
دریا: نه دیگ مزاحمتون نمشم
زن عمو: مزاحم چی بیا خسته ای امشب اینجارو بخواب صبح هرجا میخوای برو
منم بدم نیومد و قبول کردم رفتم خونه زن عمو
عمو:امشب برو تو اتاق کامیار بخواب
بابادریا: نه یعنی چی پسر دختر برن تو اتاق خواب
عمو: اینا ک قراره بعدن ازدواج کنن
بابادریا: کو معلوم نیست هنوز
نمدونم عمو مرتضی چی در گوش بابام گفت ک قبول کرد،رفتم تو اتاق ک کامیار دراز کشیده بود از قبل لباس هامو عوض کرده بودم تشک و پتو رو پایین تخت کامیار پهن کردم اونم چیزی نگفت،ساعت ۲شب بود ک با دست هایی کامیار بیدار شدم
دریا: کامیار چیشده؟
کامیار:خوابم نمبیره فکر کنم باید تو بغل تو بخوابم
دریا:بخواب
از پشت بغلم کرد و منو جا کرد تو بغلش و موهامو نوازش میکرد
(بقیش تو کامنت ها)
(دریا)
صبح بیدار شدم بدنم درد میکرد رفتم یواشکی دوش گرفتم امدم سرجام خوابیدم.....
۹.۲k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.