چند پارتی کوک
هعی ...جالبه ...دو ماه گذشته ولی منبازم نمیتونم بخوابم ...
هرکاری میکنم نمیشه ....انواع قرص های خواب آور از نوع قوی
ولی چی هست که به درد دوری قلب من رو درمان بکنه ..
احساس میکنم اشتباه کردم که ..به حرف مادر ش و رئیس کمپانی گوش دادم....
درسته این کار اشتباه بود از اولش هم ....اما من هر گز خودم رو نمی بخشم که اونطوری شکستنش...
هرکاری باهام بکنه و هرچی بگه لیاقت شنیدن حرف هاش رو دارم هزاران توهین و کتک زدن همش حقمه ...اما نباید من رو نادیده بگیره البته هرکاری بکنه حق داره ...
انگار من رو تنها فرستادن بین هزاران میلیون جمعیت که همه آرزوی مرگم رو دارن ......
خیلی تلاش کردم چون الان دیگه واقعا جزو یکی از آرزو هام شده ...
من ، دختری که آرزو داشت یه آیدل بشه .......عشق رو باور نداشتم ولی درگیر شدم .....پس آرزوی دومم این بود که عشق حقیقی رو پیدا بکنم اما ....حح....جالبه ....هیچ کدوم نشد ....نمیدونم کی آخرین وعده غذایی رو خوردم ...تنها چیزی که توی این دو ماه خوردم .....قهوهی تلخ ...بود با هر از گاهی شکلات ......هرچی هرکس انتقاد کرد رو درست کردم ....ولی ...ولی ...که چیی...آخرش...چی شد .....
خب اسم من ات هست ....و من ۱۸ سالمه ....عضو هشتم..گروه بی تی اس هستم ..و با کوک قرار میزاشتم البته دوماه پیش
همهی مردم فن ها و سالبری ها همه از وجود من ناراضی بودم چون بعد از اینکه اعضا به موفقیت رسیدن من عضو گروه شدم ....قبل از اینکه اولین کنسرت اجرا بشه تیتر ها فاصله سنی بین اولین عضو و آخرین عضو رو که ۱۳ سال بود ...رو میگفتن ....بعد از اجرا در مورد وزنم ...خب من شاید اول ها ۵۹ کیلو بودم اما به خاطر هیت هایی زیادی که گرفتم موجب شد تصمیم به مصرف قرص و ورزش ها و رژیم سخت بکنم . که شدم ۴۰ کیلو اونم توی سه ماه.... آیت که پیشرفت خیلی خوبی بود . و دیگه مشکلی نبود ...از نظر اعضا البته ...اما کمپانی من رو سخت درگیر یه مشکلی کرد و اونم این بود که من با هر تبلیغ یا کار هایی که میکردم درآمد ی رو نداشتم ...الان میگین مگه ممکنه .. اما من یه عضو قرار دادی هستم که مثل بچه ها از کمپانی پول تو جیبی میگیره تا بتونم یه غذا ..بخورم ...و یه خونه ...واسه این که شایعه نشه و کمپانی گیر نیوفته تو یه منطقه ی که خب پولدار ها و افراد مشهور هست . خونه دارم...نباید بد شکر باشم و اونجا خیلی هم خوشگل و عالی هست ... قبل از اونجا من تو خونه ی که همهی اعضا جمعی زندگی میکردن ..بودم و اونها هم میرفتن خونه هاشون ..تا من راحت باشم ...
اما بعد از اون اتفاق هیچی دیگه مثل قبل نشد ... اونها قبلا باهام خیلی خوب بودن ...وبعد از اینکه من دچو کوک قرار گذاشتیم ... به خاطر اینکه مامانش و کمپانی قبول نکرد از هم جداشدیم ..من حدود ۷ ماهه که وارد گروه شدم ... و ۵ ماه رو با کوک قرار میزاشتم مادرش ..
هرکاری میکنم نمیشه ....انواع قرص های خواب آور از نوع قوی
ولی چی هست که به درد دوری قلب من رو درمان بکنه ..
احساس میکنم اشتباه کردم که ..به حرف مادر ش و رئیس کمپانی گوش دادم....
درسته این کار اشتباه بود از اولش هم ....اما من هر گز خودم رو نمی بخشم که اونطوری شکستنش...
هرکاری باهام بکنه و هرچی بگه لیاقت شنیدن حرف هاش رو دارم هزاران توهین و کتک زدن همش حقمه ...اما نباید من رو نادیده بگیره البته هرکاری بکنه حق داره ...
انگار من رو تنها فرستادن بین هزاران میلیون جمعیت که همه آرزوی مرگم رو دارن ......
خیلی تلاش کردم چون الان دیگه واقعا جزو یکی از آرزو هام شده ...
من ، دختری که آرزو داشت یه آیدل بشه .......عشق رو باور نداشتم ولی درگیر شدم .....پس آرزوی دومم این بود که عشق حقیقی رو پیدا بکنم اما ....حح....جالبه ....هیچ کدوم نشد ....نمیدونم کی آخرین وعده غذایی رو خوردم ...تنها چیزی که توی این دو ماه خوردم .....قهوهی تلخ ...بود با هر از گاهی شکلات ......هرچی هرکس انتقاد کرد رو درست کردم ....ولی ...ولی ...که چیی...آخرش...چی شد .....
خب اسم من ات هست ....و من ۱۸ سالمه ....عضو هشتم..گروه بی تی اس هستم ..و با کوک قرار میزاشتم البته دوماه پیش
همهی مردم فن ها و سالبری ها همه از وجود من ناراضی بودم چون بعد از اینکه اعضا به موفقیت رسیدن من عضو گروه شدم ....قبل از اینکه اولین کنسرت اجرا بشه تیتر ها فاصله سنی بین اولین عضو و آخرین عضو رو که ۱۳ سال بود ...رو میگفتن ....بعد از اجرا در مورد وزنم ...خب من شاید اول ها ۵۹ کیلو بودم اما به خاطر هیت هایی زیادی که گرفتم موجب شد تصمیم به مصرف قرص و ورزش ها و رژیم سخت بکنم . که شدم ۴۰ کیلو اونم توی سه ماه.... آیت که پیشرفت خیلی خوبی بود . و دیگه مشکلی نبود ...از نظر اعضا البته ...اما کمپانی من رو سخت درگیر یه مشکلی کرد و اونم این بود که من با هر تبلیغ یا کار هایی که میکردم درآمد ی رو نداشتم ...الان میگین مگه ممکنه .. اما من یه عضو قرار دادی هستم که مثل بچه ها از کمپانی پول تو جیبی میگیره تا بتونم یه غذا ..بخورم ...و یه خونه ...واسه این که شایعه نشه و کمپانی گیر نیوفته تو یه منطقه ی که خب پولدار ها و افراد مشهور هست . خونه دارم...نباید بد شکر باشم و اونجا خیلی هم خوشگل و عالی هست ... قبل از اونجا من تو خونه ی که همهی اعضا جمعی زندگی میکردن ..بودم و اونها هم میرفتن خونه هاشون ..تا من راحت باشم ...
اما بعد از اون اتفاق هیچی دیگه مثل قبل نشد ... اونها قبلا باهام خیلی خوب بودن ...وبعد از اینکه من دچو کوک قرار گذاشتیم ... به خاطر اینکه مامانش و کمپانی قبول نکرد از هم جداشدیم ..من حدود ۷ ماهه که وارد گروه شدم ... و ۵ ماه رو با کوک قرار میزاشتم مادرش ..
۵.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.