وقتی از خواهرش متنفر میشه و .....
یهو تلفن پدر زنگ می خوره شماره ناشناس بود جواب میده و می گه از بیمارستان تماس می گیرم شما آقای هوانگ پدر خانوم ا.ت هوانگ هستید پدرت با ترس می گه بله مشکلی پیش آمده و پرستار می گه که خانوم هوانگ تصادف کردن و الان توی کما هستن لطفا خودتون رو سریع تر برسونید هیونجین هم سریع حاضر می سه و میان بیمارستان آدرس اتاقت رو می گیرن و وقتی که میان تو رو در حال احیا کردم می بیند شک ها رو هر چه سریع تر می برن بالا و در همین هین هیونجین و پدرت به شدت دارن گریه می کنن هیومجژن داد می ره ا.ت غلط کردم برگرد ترو خدا بزار دوباره چشمای خوشگلت رو ببینم ترو خدا بزار یک بار دیگه صدات رو بشنوم ترو خدا یک بار دیگه بغلم کن ترو خدا نجاتش بدین در همین هین فقط التماس می کرد و هق هق می زد که دکتر می گه فایده آیی نداره بر نمی گرده هیونجین داد می زند ترو خدا بیدار شو یعنی چی فایده ایی نداره نجاتش بده دکتر می گه متاسفانه خانوم هوانگ ا.ت رو از دست دادیم تسلیت می گم و پارچه سفید رو روی صورتت می کشه و دستگاه ها رو ازت جدا می کنه هیونحین داد می زنم ا.ت ترو خدا برگرد غلط کردم من بدون تو می میرم خواهش می کنم روز خاکسپاری جنازت رو توی مرده شور خونه بغلت کرد و گفت اجازه می دی بغلت کنم ؟ اون موقع ها خیلی سنگ دل بودم که نمی یومدم بغلت و سرم رو سینت نمی گذاشتم که صدای قلبت رو بشنوم ؟ بغلت می کنه و هق هق می زده و فقط تنها چیزی که می گه می گه ای کاش اون موقع لال می شدم و نمی گفتم برو بمیر من الان بدون تو چی کار کنم ؟ بزور ازت جداش کرد موقع اینکه می خواستن بزارنت توی خاک داد می زد و گریه می کرد که ترو خدا نذارینش توی خاک ترو خدا ا.ت چرا رفتی چند بار هم از حال می ره که هیونگاش پیششن و فقط دلداریش می دن. چند هفته که لب به هیچی حتی آب هم نمی زنه افسرده شده و فقط گریه می کنه می خواست خودکشی کنه که فلیکس و چان جلوشو می گیرن و فلیکس بهش می گه که اگه این کارو بکنی من خودمو می کشم هیونجین حتی دیگه اون آدم سابق سرد هم نبود فقط خودش رو سرزنش می کرد که باعث می گت اون بوده که کاری کرده که روز تولدت بمیری .
۶.۰k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.