پزشک عاشق ؛ قسمت آخر
_من تقصیری نداشتم خانواده ام مجبور به ازدواجم کردن.
+میدونم. نیاز به گفتن این حرفا نیست.
دیگ دیره
_نه دیر نیست اگر الان این حرفا رو نزنم تا آخر عمر باید عذاب وجدانش رو داشته باشم.
+ههه عذاب وجدان!
_من اون موقع همش۱۵ سالم بود! میفهمی ۱۵ سال...
وقتی تو اومدی و اون جریانات پیش اومد مجبور به ازدواجم کردن
همه دارایی یه دختر خانواده اشه که توی رابطه با تو از دستش دادم
نمیخواستم تنها تر شم. حداقل با قبول اون ازدواج اجباری یکم باهام بهتر میشدن.
بعد چند سال از هم جدا شدیم.
دختر بزرگترمو ازم گرفت و این بچه ۷ ساله رو برام گذاشت.
اون موقع چند ماهش بود.
۷ ساله که تنها دلخوشیم این بچه است.
تو چه میدونی من چی کشیدم این چند سال
چه شبایی رو که با کتک صبح نکردم
بدنم کبود شده بود از دست اون ناجنس ولی دم نمیزدم.
پدرم علیل شده بود نمیتونست چیزی بگه
همون خانواده ای که مجبور به ازدواجم کردن پشیمون بودن چرا سرنوشت دخترشونو خراب کردن.
+من همه اینا رو بهت گفته بودم تو گوش نداده بودی
_اره من گوش ندادم باشه مقصر منم الآنم فقط و فقط بخاطر این اینجا هستم که بهت بگم معذرت میخوام
بخاطر همه اون سالهایی که تنها بودی معذرت میخوام
+نه با معذرت خواهی تو چیزی درست میشه نه چیزی
پس نیازی به عذر خواهی نیست
خودت میگی مجبورت کردن. دست تو که نبوده.
الآنم بیا تا خونه برسونمت خیابونا شلوغه هواهم زیادی گرمه.
_ نه خودم میتونم برم . به این هوا هم عادت دارم.
+ من رفتم ماشینو روشن کنم. این چند روزی که اجاره اش کردم بایستی یه استفاده ای ازش کرد دیگ
یونس سارا رو تا خونه میرسونه و رنگ مهر و محبت دوباره به قلب خاکستریش برمیگرده.
یونس دیگ اون مرد بی حوصله خسته نبود! درست شده بود مثل زمانی که ۱۸ سال داشت. همونقدر شاداب همینقدر شوخی طبع.
+ ها ولک کبکت خروس میخونه. آهوی ختن شکار کردی؟!
_تو که از ماجرا خبر داری سوال چی میپرسی اونوقت؟
+دیدیش پس
_اره
+خب تعریف کن
_بشین غذاتو بخور فضولی نکن
+ من بعدا به حساب تو میرسم نمک نشناس
_پرواز نیم ساعت دیگ است تو برو من بلیطمو لغو کردم
+آها پس موندگار شدی دیگ
یونس مخ دختر مردم نزنی
_ بعدا سیت اگوم
+ منکه نفهمیدم چی گفتی ولی باش
نگاه اینجوری زشته یه شامی چیزی دعوتش کن کم کم برید به سمت انشاالله مبارک بادا
_ باشه نمکدون
خودم بهتر از تو میدونم باید چیکار کنم
+ راستی سوییچ ماشینت همین الان بگیر تو پارکینگ فرودگاه پارکش کردم بعدا دیگ طلبکار نشی
_مال خودت
+وات؟!
_اقا معلم گفتم مال خودت
+برو بینیم بابا
_ببین سعید تو رو خدا فرستاد
هرکاری میکنم تا زحمتاتو جبران کنم فعلا تنها کاری از دستم بر میاد اینه ماشینمو بدم تو
بقیش بعدا جبران میکنم.
_یونس...
+هیچی نگو اگ یه ذره رفاقتمون برات ارزش داره قبول کن
+میدونم. نیاز به گفتن این حرفا نیست.
دیگ دیره
_نه دیر نیست اگر الان این حرفا رو نزنم تا آخر عمر باید عذاب وجدانش رو داشته باشم.
+ههه عذاب وجدان!
_من اون موقع همش۱۵ سالم بود! میفهمی ۱۵ سال...
وقتی تو اومدی و اون جریانات پیش اومد مجبور به ازدواجم کردن
همه دارایی یه دختر خانواده اشه که توی رابطه با تو از دستش دادم
نمیخواستم تنها تر شم. حداقل با قبول اون ازدواج اجباری یکم باهام بهتر میشدن.
بعد چند سال از هم جدا شدیم.
دختر بزرگترمو ازم گرفت و این بچه ۷ ساله رو برام گذاشت.
اون موقع چند ماهش بود.
۷ ساله که تنها دلخوشیم این بچه است.
تو چه میدونی من چی کشیدم این چند سال
چه شبایی رو که با کتک صبح نکردم
بدنم کبود شده بود از دست اون ناجنس ولی دم نمیزدم.
پدرم علیل شده بود نمیتونست چیزی بگه
همون خانواده ای که مجبور به ازدواجم کردن پشیمون بودن چرا سرنوشت دخترشونو خراب کردن.
+من همه اینا رو بهت گفته بودم تو گوش نداده بودی
_اره من گوش ندادم باشه مقصر منم الآنم فقط و فقط بخاطر این اینجا هستم که بهت بگم معذرت میخوام
بخاطر همه اون سالهایی که تنها بودی معذرت میخوام
+نه با معذرت خواهی تو چیزی درست میشه نه چیزی
پس نیازی به عذر خواهی نیست
خودت میگی مجبورت کردن. دست تو که نبوده.
الآنم بیا تا خونه برسونمت خیابونا شلوغه هواهم زیادی گرمه.
_ نه خودم میتونم برم . به این هوا هم عادت دارم.
+ من رفتم ماشینو روشن کنم. این چند روزی که اجاره اش کردم بایستی یه استفاده ای ازش کرد دیگ
یونس سارا رو تا خونه میرسونه و رنگ مهر و محبت دوباره به قلب خاکستریش برمیگرده.
یونس دیگ اون مرد بی حوصله خسته نبود! درست شده بود مثل زمانی که ۱۸ سال داشت. همونقدر شاداب همینقدر شوخی طبع.
+ ها ولک کبکت خروس میخونه. آهوی ختن شکار کردی؟!
_تو که از ماجرا خبر داری سوال چی میپرسی اونوقت؟
+دیدیش پس
_اره
+خب تعریف کن
_بشین غذاتو بخور فضولی نکن
+ من بعدا به حساب تو میرسم نمک نشناس
_پرواز نیم ساعت دیگ است تو برو من بلیطمو لغو کردم
+آها پس موندگار شدی دیگ
یونس مخ دختر مردم نزنی
_ بعدا سیت اگوم
+ منکه نفهمیدم چی گفتی ولی باش
نگاه اینجوری زشته یه شامی چیزی دعوتش کن کم کم برید به سمت انشاالله مبارک بادا
_ باشه نمکدون
خودم بهتر از تو میدونم باید چیکار کنم
+ راستی سوییچ ماشینت همین الان بگیر تو پارکینگ فرودگاه پارکش کردم بعدا دیگ طلبکار نشی
_مال خودت
+وات؟!
_اقا معلم گفتم مال خودت
+برو بینیم بابا
_ببین سعید تو رو خدا فرستاد
هرکاری میکنم تا زحمتاتو جبران کنم فعلا تنها کاری از دستم بر میاد اینه ماشینمو بدم تو
بقیش بعدا جبران میکنم.
_یونس...
+هیچی نگو اگ یه ذره رفاقتمون برات ارزش داره قبول کن
۱۹.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.