پارت ۷
از زبان راوی:
تهیونگ افتاد زمین و به دیوار تکیه داد پاهاشو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن جیمین و کوک رسیدن جیمین سریع دوید امد پیش تهیونگ هرچی سوال میپرسید ته جواب نمیداد تهیونگ زبون باز کرد و گفت:
+اون عاشق من بود هق ..هق اون بخواطر من اینکارو کرد...هقهق...همش تقصیر منه هق (با گریه)
÷چی اخه ا.ت دوست پسر داشت
+نمیدونم نمیدونم هق هقققققققق
÷آروم باش
(علامت کوک &)
&تهیونگ آروم باش چیزیش نمیشه
+اگه اتفاقی براش بیوفته من میمیرم (خدانکنه)
&هیشش آروم باش
÷ا.ت ترو خدا تحمل کن تروخدا
بعد از ۲ ساعت دکتر از اتاق عمل آمد بیرون و گفت
□شما نزدیک خانم ا.ت هستید؟
÷+&بله
□خوب حال خانم ا.ت خوبه ولی زخم دستاش خیلی عمیقه و اره همینجوری که میدونید بخیه زدیم فردا میتونید مرخصی کنید و یکیتون بیایید اتاقم تا لیست داروهارو بدم که بخرید...
&من میام
دکتر رفت کوک هم همینطور جیمین و تهیونگ یه نفس راحت کشیدن و وقتی ا.ت رو بردن تو بخش جیمین رفت تو بعد از اوم تهیونگ رفت
+چرا؟
_چی چرا؟(با صدای آروم خوب هرچی حرف میزنه با صدای آروم تصور کنید ادمینتون خوابش میاد صگ شده😑💔)
+چرا با خودت این کارو کردی هومم؟
_مگه مهمه؟
+اگه مهم نبود نمیاوردمت بیمارستان میدونی زخم دستات چقدر عمیق بود میدونی اون عرق هایی که خوردی باعث میشه قلبت وایسه خدانکنه اصن تو میدونی من دوستت ندارممممم
_دوستم نداری؟💔(هعی درک)
+اره دوستت ندارم چون عاشقتمممم ا.ت من عاشقتم
_چ.چی
+عومم اره من عاشقتم پارک ا.ت باهام ازدواج میکنی حاضری تا اخر عمرت برای من باشی؟
_(لبخند زدو گفت)بله یعنی ارهههههه حاضرم قبول میکنم منم عاشقتممممم
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبای ا.ت و یه بوسه عاشقانه رو شروع کردن که صدای سرفه از پشت شنیدن از هم جدا شدن دیدن جیمینه
÷چه رمانتیک ادامه بدید هعی بلخره منم خواهرم ازدواج میکنه
و همشون یهو زدن زیر خنده
پایان پارت ۷
تهیونگ افتاد زمین و به دیوار تکیه داد پاهاشو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن جیمین و کوک رسیدن جیمین سریع دوید امد پیش تهیونگ هرچی سوال میپرسید ته جواب نمیداد تهیونگ زبون باز کرد و گفت:
+اون عاشق من بود هق ..هق اون بخواطر من اینکارو کرد...هقهق...همش تقصیر منه هق (با گریه)
÷چی اخه ا.ت دوست پسر داشت
+نمیدونم نمیدونم هق هقققققققق
÷آروم باش
(علامت کوک &)
&تهیونگ آروم باش چیزیش نمیشه
+اگه اتفاقی براش بیوفته من میمیرم (خدانکنه)
&هیشش آروم باش
÷ا.ت ترو خدا تحمل کن تروخدا
بعد از ۲ ساعت دکتر از اتاق عمل آمد بیرون و گفت
□شما نزدیک خانم ا.ت هستید؟
÷+&بله
□خوب حال خانم ا.ت خوبه ولی زخم دستاش خیلی عمیقه و اره همینجوری که میدونید بخیه زدیم فردا میتونید مرخصی کنید و یکیتون بیایید اتاقم تا لیست داروهارو بدم که بخرید...
&من میام
دکتر رفت کوک هم همینطور جیمین و تهیونگ یه نفس راحت کشیدن و وقتی ا.ت رو بردن تو بخش جیمین رفت تو بعد از اوم تهیونگ رفت
+چرا؟
_چی چرا؟(با صدای آروم خوب هرچی حرف میزنه با صدای آروم تصور کنید ادمینتون خوابش میاد صگ شده😑💔)
+چرا با خودت این کارو کردی هومم؟
_مگه مهمه؟
+اگه مهم نبود نمیاوردمت بیمارستان میدونی زخم دستات چقدر عمیق بود میدونی اون عرق هایی که خوردی باعث میشه قلبت وایسه خدانکنه اصن تو میدونی من دوستت ندارممممم
_دوستم نداری؟💔(هعی درک)
+اره دوستت ندارم چون عاشقتمممم ا.ت من عاشقتم
_چ.چی
+عومم اره من عاشقتم پارک ا.ت باهام ازدواج میکنی حاضری تا اخر عمرت برای من باشی؟
_(لبخند زدو گفت)بله یعنی ارهههههه حاضرم قبول میکنم منم عاشقتممممم
تهیونگ لباشو گذاشت روی لبای ا.ت و یه بوسه عاشقانه رو شروع کردن که صدای سرفه از پشت شنیدن از هم جدا شدن دیدن جیمینه
÷چه رمانتیک ادامه بدید هعی بلخره منم خواهرم ازدواج میکنه
و همشون یهو زدن زیر خنده
پایان پارت ۷
۳.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.