پارت 13
از عمارت بیرون رفتیم و به سمت آخر حیاط رفتیم که به یه خونه کوچیک رسیدیم
آجوما: خب دختر جون اینجا جاییه که ما زندگی می کنیم اتاق تو سمت راستیه چپی هم مال من
یکم استراحت کن من دیگه باید برم راستی تلفن داخل اتاقت هست کاری داشتی به کد آشپزخونه که کنارشه زنگ بزن جوابتو میدم
بلوم: واقعا یعنی بله ممنونم
آجوما رفت بیرون که دوییدم سمت اتاق با تلفن شماره هیومی رو گرفتم اما اصلا زنگ نخورد خودمو پرت کردم رو تخت چی فکر کردم معلومه اون فکر همه جا رو کرده ناسلامتی یه مافیاس
دوست داشتم برگردم خونه اما چه خونه ای یه کانکس کوچیک که اونم با پول پیک بودن اجاره کرده بودم
من وقتی خیلی کوچیک بودم مادر پدرمو داخل تصادف از دست از دست دادم
بعد از چند سال زندگی پیش مادر بزرگم بهم گفتن که من نفرین شدمو بخاطر اون پسر عموی عوضیم منو بیرون کردن
تو همین فکر ها بودم که خوابم برد
.یک هفته بعد.
دیگه دستم خوب شده بود و باید داخل کار های خونه به آجوما کمک میکردم
آجوما: خب دختر جون باید آماده بشی تا بریم عمارت و کار ها رو شروع کنیم
بلوم: چشم
آجوما: بیا این لباس ها رو بپوش اینا از این به بعد لباس های فرمته
لباس هارو از آجوما گرفتم رفتم داخل اتاق و پوشیدمشون
بلوم: آجوما من آمادم بریم
آجوما: خوشگل شدی دخترم بریم
بلوم: ممنون
و با هم به سمت عمارت راه افتادیم از در پشتی که به آشپز خونه راه داشت وارد شدیم
آجوما: خب دخترم اونجا تیکه هست تا من ناهار رو آماده میکنم تو سالن رو گرد گیری کن
بلوم: جااااان کل این سالن و
آجوما: غر نزن دختر جون زود باش
بلوم: ای خدا از این پسره تهیونگ نگذره ببر هاش بخورنش
آجوما: دختر جون اون دهنو ببند و جاش کار کن
بلوم: هعی
تمام سالن رو تمیز کردم فقط یه گوشه دیوار بود که خیلی بلند بود برای همین یه صندلی برداشتم داشتم کنار دیوار گذاشتم و ازش بالا رفتم
که یه دفعه یه نفر و پشت سرم حس کردم برگشتم که تهیونگ و دیدم
بلوم: س سلام ارباب
تهیونگ : تو اون بالا چیکار میکنی
بلوم: می خواستم بالای دیوار رو تمیز کنم چون خیلی خاک گرفته بود
خواستم برم پایین که دامنم گیر کرد به صندلی و
(لباس پیشخدمت بلوم)
لایک و کامنت یادتون نره 😊💜
بفرما گفتید زود اینم زود نبینمتون 😂👌
آجوما: خب دختر جون اینجا جاییه که ما زندگی می کنیم اتاق تو سمت راستیه چپی هم مال من
یکم استراحت کن من دیگه باید برم راستی تلفن داخل اتاقت هست کاری داشتی به کد آشپزخونه که کنارشه زنگ بزن جوابتو میدم
بلوم: واقعا یعنی بله ممنونم
آجوما رفت بیرون که دوییدم سمت اتاق با تلفن شماره هیومی رو گرفتم اما اصلا زنگ نخورد خودمو پرت کردم رو تخت چی فکر کردم معلومه اون فکر همه جا رو کرده ناسلامتی یه مافیاس
دوست داشتم برگردم خونه اما چه خونه ای یه کانکس کوچیک که اونم با پول پیک بودن اجاره کرده بودم
من وقتی خیلی کوچیک بودم مادر پدرمو داخل تصادف از دست از دست دادم
بعد از چند سال زندگی پیش مادر بزرگم بهم گفتن که من نفرین شدمو بخاطر اون پسر عموی عوضیم منو بیرون کردن
تو همین فکر ها بودم که خوابم برد
.یک هفته بعد.
دیگه دستم خوب شده بود و باید داخل کار های خونه به آجوما کمک میکردم
آجوما: خب دختر جون باید آماده بشی تا بریم عمارت و کار ها رو شروع کنیم
بلوم: چشم
آجوما: بیا این لباس ها رو بپوش اینا از این به بعد لباس های فرمته
لباس هارو از آجوما گرفتم رفتم داخل اتاق و پوشیدمشون
بلوم: آجوما من آمادم بریم
آجوما: خوشگل شدی دخترم بریم
بلوم: ممنون
و با هم به سمت عمارت راه افتادیم از در پشتی که به آشپز خونه راه داشت وارد شدیم
آجوما: خب دخترم اونجا تیکه هست تا من ناهار رو آماده میکنم تو سالن رو گرد گیری کن
بلوم: جااااان کل این سالن و
آجوما: غر نزن دختر جون زود باش
بلوم: ای خدا از این پسره تهیونگ نگذره ببر هاش بخورنش
آجوما: دختر جون اون دهنو ببند و جاش کار کن
بلوم: هعی
تمام سالن رو تمیز کردم فقط یه گوشه دیوار بود که خیلی بلند بود برای همین یه صندلی برداشتم داشتم کنار دیوار گذاشتم و ازش بالا رفتم
که یه دفعه یه نفر و پشت سرم حس کردم برگشتم که تهیونگ و دیدم
بلوم: س سلام ارباب
تهیونگ : تو اون بالا چیکار میکنی
بلوم: می خواستم بالای دیوار رو تمیز کنم چون خیلی خاک گرفته بود
خواستم برم پایین که دامنم گیر کرد به صندلی و
(لباس پیشخدمت بلوم)
لایک و کامنت یادتون نره 😊💜
بفرما گفتید زود اینم زود نبینمتون 😂👌
۱۰۰.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.