در خواست ازدواج
ساعت چهار بعد از ظهر بود و داشتی بعد یه مبارزه ی سخت میرفتی تا یه چیزی بخوری که از لای در اتاق گوجو رو دیدی که سخت مشغول انجام کاری بود پس یوجی و مگومی هم صدامی کنی تا باهم از موضوع سر در بیارید
ا/ت: مگومی می دونی اینجا چه خبره
میگومی که خدش تو شک بود گفت: نمیدونم برای خودمم عجیبه والا از صبح تاحالا بیرون بوده امده خونه داره اینشکلی کار میکنه... بیاید بریم
یقه ی یوجی رو میگیره تا ببره
که گوجو یهو بلند میشه و چشم بندشو در میاره سمتتون میاد، همه تون داشتید فرار می کردید که با صدای بلند گوجو ناخدا گاه ایستادی
گوجو: ا/ت
اب دهنتو قورت دادی و برگشتی با چیزی مواجه شدی که میشه گفت قشنگ تر از ستاره بارون بود چشمای گوجو پر بود از استرس و مهربونی
جعبه ب کوچیکی که دستش بود و همراه یه نامه بهت داد و بدون زدن حرفی رفت
تو نامه رو باز کردی توش نوشته بود
نامه: خوب راستش مدت هاست دارم بهت فکر می کنم روزی که شاگردم شدی فکر نمی کردم اینجوری بشه میشه حلقه رو ازم قبول کنی نیاز به جواب نیست فقط کافیه حلقه رو دستت کنی خوش حال میشم تو دست بانویی به برازندگی تو ببینمش
ا/ت: مگومی می دونی اینجا چه خبره
میگومی که خدش تو شک بود گفت: نمیدونم برای خودمم عجیبه والا از صبح تاحالا بیرون بوده امده خونه داره اینشکلی کار میکنه... بیاید بریم
یقه ی یوجی رو میگیره تا ببره
که گوجو یهو بلند میشه و چشم بندشو در میاره سمتتون میاد، همه تون داشتید فرار می کردید که با صدای بلند گوجو ناخدا گاه ایستادی
گوجو: ا/ت
اب دهنتو قورت دادی و برگشتی با چیزی مواجه شدی که میشه گفت قشنگ تر از ستاره بارون بود چشمای گوجو پر بود از استرس و مهربونی
جعبه ب کوچیکی که دستش بود و همراه یه نامه بهت داد و بدون زدن حرفی رفت
تو نامه رو باز کردی توش نوشته بود
نامه: خوب راستش مدت هاست دارم بهت فکر می کنم روزی که شاگردم شدی فکر نمی کردم اینجوری بشه میشه حلقه رو ازم قبول کنی نیاز به جواب نیست فقط کافیه حلقه رو دستت کنی خوش حال میشم تو دست بانویی به برازندگی تو ببینمش
۴.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.