P5
ویو نویسنده
+نکنه با تیر برق رابطه داشتی .چشم آهویی؟
جونگکوک خندید .
-اگر آنقدر ناراحتی که نکردم یا متاهلم باید بگم که مجردم.بهم نشون بده اون زبون خوشگلت چطوری قراره بهم ثابت کنه که توی اغوا کردن خوبی .میدونی ؟
تهیونگ کمی از فرمون هاش رو آزاد کرد.و دید که روی جونگ کوک تاثیر گذاشت.
+زبون من کار های دیگم بلده.میخوای بدونی ؟؟
-متوجمم اما انگشتایی کشیده ت رو بیشتر ترجیح میدم.امگا.
تهیونگ نیشخندی زد .
+پسرت رو توی خونه تنها گذاشتی تا بیای اینجا با امگا ها لاس بزنی ..پدر؟
-اه..از بین لب های تو که بیرون میاد هات تره ،
+اگه آنقدر بد میخوای بشنویش باید کاری کنی از پشت چشمای آبیم کهکشان ها رو ببینی .آلفا؟
جونگ کوک انگشت اشارهش خط های فرضی روی رون پای تهیونگ کشید
-مهم نیست چشمات چه رنگی باشه پسر خوب .
+فکر میکنی آنقدر خوب بتونی کاری کنی چشمام از لذت سفید بشه؟
-هومم.پس از اون امگا هایی هستی که دوست داره رو عصاب الفاشون راه بره ؟؟کیوت.
+چرا برم رو اعصابت تا وقتی که خودت هستی ؟
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت.
-واوو…خیلی خوب بلدی چطوری سواری بگیری …
+هنوز داریم به مسابقهی کی قوی تر لاس میزنه ادامه میدیم .؟؟
-اگه تو بخوای میتونم تا تا انجامش بدیم خاکستری ..
جونگکوک داشت به طرز لعنتی ای نفس میکشید تا رایحه ی امگا رو به سینه هاش بکشه.
این رایحه واقعا نایاب بود .
تهیونگ به ساعتش نگاه کرد و عقب رفت.
+خیلی خوب..میشد..اگه وقتش رو داشتم ولی متاسفانه تانی منتظرمه.
-نمیدونستم پارتنر داری .
+یادم نمیاد ازم پرسیده باشی ..پدر .
تهیونگ آروم رفت دم گوش آلفا و زمزمه کرد.
-ته سان خیلی خوشبخته که میتونه تو رو لخت توی خونه ببینه آلفا.
تیر آخر رو تهیونگ زد و عقب رفت.
-تو بردی امگا خاکستری .
تهیونگ خواست بره که گفت.
+تانی سگمه فقط محض اصلاع.
و از اونجا رفت.
+نکنه با تیر برق رابطه داشتی .چشم آهویی؟
جونگکوک خندید .
-اگر آنقدر ناراحتی که نکردم یا متاهلم باید بگم که مجردم.بهم نشون بده اون زبون خوشگلت چطوری قراره بهم ثابت کنه که توی اغوا کردن خوبی .میدونی ؟
تهیونگ کمی از فرمون هاش رو آزاد کرد.و دید که روی جونگ کوک تاثیر گذاشت.
+زبون من کار های دیگم بلده.میخوای بدونی ؟؟
-متوجمم اما انگشتایی کشیده ت رو بیشتر ترجیح میدم.امگا.
تهیونگ نیشخندی زد .
+پسرت رو توی خونه تنها گذاشتی تا بیای اینجا با امگا ها لاس بزنی ..پدر؟
-اه..از بین لب های تو که بیرون میاد هات تره ،
+اگه آنقدر بد میخوای بشنویش باید کاری کنی از پشت چشمای آبیم کهکشان ها رو ببینی .آلفا؟
جونگ کوک انگشت اشارهش خط های فرضی روی رون پای تهیونگ کشید
-مهم نیست چشمات چه رنگی باشه پسر خوب .
+فکر میکنی آنقدر خوب بتونی کاری کنی چشمام از لذت سفید بشه؟
-هومم.پس از اون امگا هایی هستی که دوست داره رو عصاب الفاشون راه بره ؟؟کیوت.
+چرا برم رو اعصابت تا وقتی که خودت هستی ؟
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت.
-واوو…خیلی خوب بلدی چطوری سواری بگیری …
+هنوز داریم به مسابقهی کی قوی تر لاس میزنه ادامه میدیم .؟؟
-اگه تو بخوای میتونم تا تا انجامش بدیم خاکستری ..
جونگکوک داشت به طرز لعنتی ای نفس میکشید تا رایحه ی امگا رو به سینه هاش بکشه.
این رایحه واقعا نایاب بود .
تهیونگ به ساعتش نگاه کرد و عقب رفت.
+خیلی خوب..میشد..اگه وقتش رو داشتم ولی متاسفانه تانی منتظرمه.
-نمیدونستم پارتنر داری .
+یادم نمیاد ازم پرسیده باشی ..پدر .
تهیونگ آروم رفت دم گوش آلفا و زمزمه کرد.
-ته سان خیلی خوشبخته که میتونه تو رو لخت توی خونه ببینه آلفا.
تیر آخر رو تهیونگ زد و عقب رفت.
-تو بردی امگا خاکستری .
تهیونگ خواست بره که گفت.
+تانی سگمه فقط محض اصلاع.
و از اونجا رفت.
۷۲۵
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.