فیک خانواده سانو p12
فیک خانواده سانو_p12
سانزو: حالت خوبه ات؟
ات: اوهوم...
سانزو: بیا بریم بخوابیم
ات و سانزو رفتن و خوابیدن*
فردا صبح*
... : مسافرین محترم داریم به مقصد نزدیک میشیم
چمدون ها و کیف هاتون رو اماده کنید
چند دقیقه بعد*
به مقصد رسیدیم
ات و بقیه پیاده شدن و رفتن سوار اتوبوس شدن که برن سمت هتل
مایکی: سلام ببخشید برای خونه اومدیم
... : بفرمایید اینم کلید🔑
همه رفتن تو اتاقاشون و لباساشون رو عوض کردن
بعد همه رفتن توی حال و نشستن
ناهویا: میاید بازی ویدیو ای؟
سویا: من میامممم
شین و سانزو هم رفتن توی اشپزخونه تا ساندویچ درست کنن
شین و مایکی هم داشتن شطرنج بازی میکردن
ات تا میخواست بره در یخچالو باز کنه سانزو هم دستشو گذاشت روی دستگیره یخچال و تصادفی دستاشون به هم خورد
جفتشون سرخ شدن*
سانزو: ات.... من.... ببخشید.... تصادفی بود.... امم....
ات: اشکال نداره تصادفی بود دیگه
سانزو و ات رفتن ساندویچ هارو درست کردن و رفتن پیش بقیه و ساندویچ هارو خوردن
بعد ات رفت توی گوشیش و دید که ۴ درصد شارژ داره
پس میخواست بره توی اتاق تا گوشیشو شارژ کنه
همه رفتن اتاقاشون تا بخوابن
مایکی روی شلوارش سس ریخته بود پس رفت تا لباسشو عوض کنه
همون لحضه ات میاد تو اتاق
ات: میگم شارژر منو ندید... جیغغغغغغغغغغ
مایکی سریع رفت پشت کمد و ات هم رفت بیرون
مایکی: اعععععییییییییی خدااااااا [🗿🗿🗿]
ات در افق محو شد*
ات همینطوری که داشت توی خونه گشت میزد رفت بیرون تا روی تاب بشینه
نشست و خودشو هل داد
بعد همون جا خوابش برد
مایکی از اتاق اومد بیرون
مایکی: اتتتتت... کجایی؟...
مایکی نگران شد و کل خونه رو گشت ولی ات رو پیدا نکرد
رفت بیرون خونه و دید ات روی تاب خوابش برده و همینطوری داره تاب میخوره
ات رو بلند کرد و بر توی خونه و گذاشت روی تختش که بخوابه
بعد هم خودش رفت توی اتاقش و خوابید [دقت کنید اتاقای مایکی و ات جداسسسسسسسس منحرفا😔🫴]
بعد صبح شد
شین: بیدار شینننننن میخواییم بریم ساحللللللل گشادااااااا
همه بیدار شدن و با صورتای خوابالو رفتن دست و صورتشونو شستن و اماده شدن
کیفاشونو برداشتن
ات: مایکییییی میگم این توپ ساحلی رو بردارممممم؟؟؟
مایکی: اره بردارررر
بعد زدن بیرون
شین تاکسی گرفت و در مسیر ساحل بودن
حدودا نیم ساعت بعد*
از تاکسی پیاده شدن و رفتن تا به ساحل رسیدن
بعد رفتن و لباس شنا رو پوشیدن*
[یه چادر هست که میرن داخل اون لباس عوض میکنن]
بعد رفتن شنا کردن
سانزو: ات بیا مسابقه بدیم
ات: باشه اما اگه باختی به من ربطی ندارهههه!
سانزو: یک دو س...
[برای پارت بعد به ۳٠ برسه🥞🍃]
سانزو: حالت خوبه ات؟
ات: اوهوم...
سانزو: بیا بریم بخوابیم
ات و سانزو رفتن و خوابیدن*
فردا صبح*
... : مسافرین محترم داریم به مقصد نزدیک میشیم
چمدون ها و کیف هاتون رو اماده کنید
چند دقیقه بعد*
به مقصد رسیدیم
ات و بقیه پیاده شدن و رفتن سوار اتوبوس شدن که برن سمت هتل
مایکی: سلام ببخشید برای خونه اومدیم
... : بفرمایید اینم کلید🔑
همه رفتن تو اتاقاشون و لباساشون رو عوض کردن
بعد همه رفتن توی حال و نشستن
ناهویا: میاید بازی ویدیو ای؟
سویا: من میامممم
شین و سانزو هم رفتن توی اشپزخونه تا ساندویچ درست کنن
شین و مایکی هم داشتن شطرنج بازی میکردن
ات تا میخواست بره در یخچالو باز کنه سانزو هم دستشو گذاشت روی دستگیره یخچال و تصادفی دستاشون به هم خورد
جفتشون سرخ شدن*
سانزو: ات.... من.... ببخشید.... تصادفی بود.... امم....
ات: اشکال نداره تصادفی بود دیگه
سانزو و ات رفتن ساندویچ هارو درست کردن و رفتن پیش بقیه و ساندویچ هارو خوردن
بعد ات رفت توی گوشیش و دید که ۴ درصد شارژ داره
پس میخواست بره توی اتاق تا گوشیشو شارژ کنه
همه رفتن اتاقاشون تا بخوابن
مایکی روی شلوارش سس ریخته بود پس رفت تا لباسشو عوض کنه
همون لحضه ات میاد تو اتاق
ات: میگم شارژر منو ندید... جیغغغغغغغغغغ
مایکی سریع رفت پشت کمد و ات هم رفت بیرون
مایکی: اعععععییییییییی خدااااااا [🗿🗿🗿]
ات در افق محو شد*
ات همینطوری که داشت توی خونه گشت میزد رفت بیرون تا روی تاب بشینه
نشست و خودشو هل داد
بعد همون جا خوابش برد
مایکی از اتاق اومد بیرون
مایکی: اتتتتت... کجایی؟...
مایکی نگران شد و کل خونه رو گشت ولی ات رو پیدا نکرد
رفت بیرون خونه و دید ات روی تاب خوابش برده و همینطوری داره تاب میخوره
ات رو بلند کرد و بر توی خونه و گذاشت روی تختش که بخوابه
بعد هم خودش رفت توی اتاقش و خوابید [دقت کنید اتاقای مایکی و ات جداسسسسسسسس منحرفا😔🫴]
بعد صبح شد
شین: بیدار شینننننن میخواییم بریم ساحللللللل گشادااااااا
همه بیدار شدن و با صورتای خوابالو رفتن دست و صورتشونو شستن و اماده شدن
کیفاشونو برداشتن
ات: مایکییییی میگم این توپ ساحلی رو بردارممممم؟؟؟
مایکی: اره بردارررر
بعد زدن بیرون
شین تاکسی گرفت و در مسیر ساحل بودن
حدودا نیم ساعت بعد*
از تاکسی پیاده شدن و رفتن تا به ساحل رسیدن
بعد رفتن و لباس شنا رو پوشیدن*
[یه چادر هست که میرن داخل اون لباس عوض میکنن]
بعد رفتن شنا کردن
سانزو: ات بیا مسابقه بدیم
ات: باشه اما اگه باختی به من ربطی ندارهههه!
سانزو: یک دو س...
[برای پارت بعد به ۳٠ برسه🥞🍃]
۷.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.