(وقتی میشینی رو پاش...درخواستی مکنه لاین)
(هان)
هان روی صندلی بازی نشسته بود و هدفونی روی سرش گذاشته بود و با دقت به صفحه نمایش روبروش خیره شده بود.در اتاقشو باز کردی و به سمتش اومدی.
چند باری اسمشو صدا زدی ولی ایگنور کرد.با فکری که به ذهنت رسید پوزخندی زدی و به سمتش رفتی و روی پاهاش نشستی و شروع کردی به انجام دادن حرکات حساس.خواست بازی رو خاموش کنه چون بازی انلاین بود و امکان اینکه کسی بشنوه زیاد بود.
تو بهش اجازه ندادی نه بازی رو ببنده نه میکرفونو.
«جوری که یکم پیش ایگنورم کردی الانم ایگنور کن.... »
(فلیکس)
فلیکس توی گیم زدن زیادی حساس بود. با اینکه ادمی اصلا عصبی نبود ولی موضوع وقتی گیم میشد به ادم بشدت عصبیی تبدیل میشد.امروز تعطیل بود و البته ازش کمی توجه میخواستی...در کنار اینکه بهت توجه نمیکرد با فریاد های بلندش اجازه خواب رو هم بهت نمیداد. ناگهان عصبی شدی و فریادی نثارش کرد«آی فلیکس زهرمار»اهمیتی نداد که به سمتش رفتی و رو پاهاش نشستی. که با استرس فریاد زد:«تروخدا بهم رحم کن یکم ....موند ببرم...اگه به حرفم گوش......بهت....میدم» از استرس و عجله بعضی کلمه هارو جا انداخته بود که توهم سواستفاده کردی و خودتو محکم فشار دادی که جای همو پیدا کردن پوزخندی زدی:«چیو میدی؟ »چشماش گشاد شد و به صفحه نمایشی خیره شد که الان علامت باختن رو نشون میداد.
(سونگمین)
سونگمین عادت داشت هنگام بازی کردن خوراکی یا چیز دیگه ای بخوره و معمولا از تو میخواست اینکارو براش انجام بدی و در کل اینکه اون بازی کنه و تو، تو دهنش خوراکی بزاری براتون یه نوع تفریح و سرگرمی بود. درحالی که گیم میزد تو داشتی تو دهنش پاستیل میذاشتی که خواستی برای راحت شدن کارت جهت نشتنت رو تغییر بدی...روی پاهاش رفتی و جوری که هیچی نشده تو دهنش پاستیل گذاشتی که کمی تعجب کرد چون هیچوقت اینکارو نمیکردی و این چیز جدیدی بود.
(جونگین)
بعد از روز خسته کننده و بدی از بیرون به خونه برگشتی.و وقتی در رو باز کردی با جونگین مواجه شدی که درحال گیم زدن بود. بدون توجه کیفتو رو مبل پرت کردی و به سمت کاناپه ای که جونگین نشسته بود رفتی،جونگین لبخندی زد و سلامی بهت داد اما هنوز کل توجهش رو صفحه نمایش روبروش بود و متوجه ناراحتیت نبود. رفتی و رو پاش نشستی و سرتو داخل سینش فرو دادی که جونگین خنده ای کرد:«انگار یکی دلش خیلی واسم تنگ شده نه؟»
لبخندش با شنیدن گریه های ارومت از بین رفت و گیم رو کلا خاموش کرد. وپاهاشو باز کرد تا جات راحت تر باشه و یک دستشو به سمت موهات و دست دیگشو به سمت کمرت برد و شروع کرد به نوازش کردنت....
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران.
اصکی ممنوع.
هان روی صندلی بازی نشسته بود و هدفونی روی سرش گذاشته بود و با دقت به صفحه نمایش روبروش خیره شده بود.در اتاقشو باز کردی و به سمتش اومدی.
چند باری اسمشو صدا زدی ولی ایگنور کرد.با فکری که به ذهنت رسید پوزخندی زدی و به سمتش رفتی و روی پاهاش نشستی و شروع کردی به انجام دادن حرکات حساس.خواست بازی رو خاموش کنه چون بازی انلاین بود و امکان اینکه کسی بشنوه زیاد بود.
تو بهش اجازه ندادی نه بازی رو ببنده نه میکرفونو.
«جوری که یکم پیش ایگنورم کردی الانم ایگنور کن.... »
(فلیکس)
فلیکس توی گیم زدن زیادی حساس بود. با اینکه ادمی اصلا عصبی نبود ولی موضوع وقتی گیم میشد به ادم بشدت عصبیی تبدیل میشد.امروز تعطیل بود و البته ازش کمی توجه میخواستی...در کنار اینکه بهت توجه نمیکرد با فریاد های بلندش اجازه خواب رو هم بهت نمیداد. ناگهان عصبی شدی و فریادی نثارش کرد«آی فلیکس زهرمار»اهمیتی نداد که به سمتش رفتی و رو پاهاش نشستی. که با استرس فریاد زد:«تروخدا بهم رحم کن یکم ....موند ببرم...اگه به حرفم گوش......بهت....میدم» از استرس و عجله بعضی کلمه هارو جا انداخته بود که توهم سواستفاده کردی و خودتو محکم فشار دادی که جای همو پیدا کردن پوزخندی زدی:«چیو میدی؟ »چشماش گشاد شد و به صفحه نمایشی خیره شد که الان علامت باختن رو نشون میداد.
(سونگمین)
سونگمین عادت داشت هنگام بازی کردن خوراکی یا چیز دیگه ای بخوره و معمولا از تو میخواست اینکارو براش انجام بدی و در کل اینکه اون بازی کنه و تو، تو دهنش خوراکی بزاری براتون یه نوع تفریح و سرگرمی بود. درحالی که گیم میزد تو داشتی تو دهنش پاستیل میذاشتی که خواستی برای راحت شدن کارت جهت نشتنت رو تغییر بدی...روی پاهاش رفتی و جوری که هیچی نشده تو دهنش پاستیل گذاشتی که کمی تعجب کرد چون هیچوقت اینکارو نمیکردی و این چیز جدیدی بود.
(جونگین)
بعد از روز خسته کننده و بدی از بیرون به خونه برگشتی.و وقتی در رو باز کردی با جونگین مواجه شدی که درحال گیم زدن بود. بدون توجه کیفتو رو مبل پرت کردی و به سمت کاناپه ای که جونگین نشسته بود رفتی،جونگین لبخندی زد و سلامی بهت داد اما هنوز کل توجهش رو صفحه نمایش روبروش بود و متوجه ناراحتیت نبود. رفتی و رو پاش نشستی و سرتو داخل سینش فرو دادی که جونگین خنده ای کرد:«انگار یکی دلش خیلی واسم تنگ شده نه؟»
لبخندش با شنیدن گریه های ارومت از بین رفت و گیم رو کلا خاموش کرد. وپاهاشو باز کرد تا جات راحت تر باشه و یک دستشو به سمت موهات و دست دیگشو به سمت کمرت برد و شروع کرد به نوازش کردنت....
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران.
اصکی ممنوع.
۴.۸k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.