cute lover
پارت ۱۲
فردا صبح
ویو جیسونگ
چرا باز اون کابوس اومده سراغم؟ چرا دست از سرم بر نمیداره؟! یهو با ترس و شوک از خواب پریدم. نفس عمیقی کشیدم و نگاه به ساعت کردم. ساعت ۱۱ بود. چرا دوباره اون خواب رو دیدم؟ اگه اون روز ساعت همیشگی میرفتم خونه اون اتفاق نمیافتاد.
ویو ۲ سال پیش
ویو جیسونگ
ساعت ۶ بود. کارم داشت تو مدرسه تموم میشد که یهو آقای چوی ، معلم کلاس پنجم رو دیدم. مگه ساعت ۳ تعطیل نشدن؟ پس چرا اینجاس؟
جیسونگ: سلام آقای چوی ، اینجا چیکار میکنین؟ مگه تعطیل نشدین؟
آقای چوی: سلام جیسونگ ، اومدم یه سری کارارو انجام بدم و چون فوری بودن مدیر گفت الان بیام ، تو چرا هنوز موندی؟
جیسونگ: منم یکم کارام مونده بود ولی الان دیگه دارم میریم.
آقای چوی: آها
بعد رفتم انباری تا وسایلو بزارم سر جاش. همونطور که داشتم وسایل رو میزاشتم، یهو دوتا دست رویه کمرم حس کردم.
آقای چوی: واقعا اندام خوبی داری.
چی داره میگه؟!
جیسونگ: آقای چوی چیکار میکنین؟
آقای چوی: دارم بدن کسی که قراره باهاش رابطه برقرار کنم رو لمس میکنم( مرتیکه گوزو جیسونگ مالهه مینهوهه آشکال)
جیسونگ: چی میگی؟! ولم کن مرتیکه عوضی!
هر کاری کردم نتونستم اونو از خودم جدا کنم ، زورش خیلی زیاده. یعنی چی میشه؟
بعد ۳ ساعت
بزور از مدرسه زدم بیرون. به سختی خودمو به خونه رسوندم. رفتم داخل و خودمو انداختم رو تخت و فقط گریه کردم. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا؟ چه اتفاقی برام میوفته؟ تو همین فکرا بودم که از بس خستم بود و گریه کرده بودم خوابم برد.
فردا صبح
ویو جیسونگ
چرا باز اون کابوس اومده سراغم؟ چرا دست از سرم بر نمیداره؟! یهو با ترس و شوک از خواب پریدم. نفس عمیقی کشیدم و نگاه به ساعت کردم. ساعت ۱۱ بود. چرا دوباره اون خواب رو دیدم؟ اگه اون روز ساعت همیشگی میرفتم خونه اون اتفاق نمیافتاد.
ویو ۲ سال پیش
ویو جیسونگ
ساعت ۶ بود. کارم داشت تو مدرسه تموم میشد که یهو آقای چوی ، معلم کلاس پنجم رو دیدم. مگه ساعت ۳ تعطیل نشدن؟ پس چرا اینجاس؟
جیسونگ: سلام آقای چوی ، اینجا چیکار میکنین؟ مگه تعطیل نشدین؟
آقای چوی: سلام جیسونگ ، اومدم یه سری کارارو انجام بدم و چون فوری بودن مدیر گفت الان بیام ، تو چرا هنوز موندی؟
جیسونگ: منم یکم کارام مونده بود ولی الان دیگه دارم میریم.
آقای چوی: آها
بعد رفتم انباری تا وسایلو بزارم سر جاش. همونطور که داشتم وسایل رو میزاشتم، یهو دوتا دست رویه کمرم حس کردم.
آقای چوی: واقعا اندام خوبی داری.
چی داره میگه؟!
جیسونگ: آقای چوی چیکار میکنین؟
آقای چوی: دارم بدن کسی که قراره باهاش رابطه برقرار کنم رو لمس میکنم( مرتیکه گوزو جیسونگ مالهه مینهوهه آشکال)
جیسونگ: چی میگی؟! ولم کن مرتیکه عوضی!
هر کاری کردم نتونستم اونو از خودم جدا کنم ، زورش خیلی زیاده. یعنی چی میشه؟
بعد ۳ ساعت
بزور از مدرسه زدم بیرون. به سختی خودمو به خونه رسوندم. رفتم داخل و خودمو انداختم رو تخت و فقط گریه کردم. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا؟ چه اتفاقی برام میوفته؟ تو همین فکرا بودم که از بس خستم بود و گریه کرده بودم خوابم برد.
۵.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.