P.12
ناشناس:چرا انقدر جدی جئون؟
تو شک حرفش بودم.بعد از چند ثانیه منظورشو فهمیدم.
نه!نه!نه!نباید این اتفاق بیوفته!به سمت سرباز دویدم.
ا/ت:سرتو بنداز پایین(داد)
به سمتش شیرجه زدم و از کمرش گرفتم و هلش دادم که سوزش بدی رو تو کمرم حس کردم.سرباز محکم روی زمین افتاد و منم روش و سیاهی.
از زبان سرباز:
چشمامو باز کردم.جئون روم افتاده بود.دستمو روی شونش گذاشتم و هلش دادم اونور تا بتونم نفس بکشم.بعد از چند دقیقه به سمتش برگشتم و بهش خیره شدم.
سرباز:قربان
اما بیدار نشد.دستمو روی شونش گذاشتم و محکم تکونش دادم.
سرباز:قر....
چشمم به سیل خونی که افتاد که مبداءش جئون بود.سریع نیم خیز شدم و دستمو روی قلبش گذاشتم.ضربان قلبش خیلی کند میزد.سریع بیسیممو برداشتم و جلوی دهنم قرار دادم.
سرباز:بی ۵ صحبت می کنه.یک مورد اورژانسی تو منطقه ی ۳ داریم.سریع نیروی پزشکی بفرستین.
ناشناس:پیام دریافت شد بی ۵.به زودی تیم پزشکی به منطقه ی ۳ میرسه.
بیسیمو گذاشتم رو زمین و خواستم بلند شو که سوزش بدی رو رو پام حس کردم.با کتف افتادم رو زمین.دادی سر دادم و به پام نگاه کردم.چاقوی سیاه رنگی پامو زخم کرده بود.نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم.سرمو روی زمین گذاشتم و به جئون خیره شدم......
از زبان ا/ت:
آروم چشمامو باز کردم که نور به چشمم خورد.سریع چشمامو بستم و بعد چند ثانیه باز کردم.آروم نیم خیز شدم و به اطرافم نگاه کردم.توی بیمارستان بودم و کنارم یه پرستار بود که داشت چیزی رو وارد سرم می کرد.اهمیتی ندادم و سرمو روی بالشت گذاشتم و چشمامو بستم که گوشیم زنگ خورد.به سمت گوشیم که روی میز کنار تخت بود خم شدم و برش داشتم.بدون نگاه کرد به اسم فرد تماسو وصل کردم امیدوار بودم که جیمین باشه ولی صدای همون مرد بلند شد.با شنیدن صداش خونم به جوش اومد.
ناشناس:بهبه!جئون.میبینم که زنده موندی!
ا/ت:باهاش جی کار کردی؟
خنده ای سر داد که عصبانیتم رو دوبرابر کرد.
ناشناس:اون که زیر قطار له شد.
چی!نه!این امکان نداره!
ا/ت:مردیکه ی لعنتی!چرا این کارو کردی؟(داد)
ناشناس:نگران اون نباش جئون.......
شرطا:۱۶ لایک
لطفا حمایت کنین دیگه😭🤧
تو شک حرفش بودم.بعد از چند ثانیه منظورشو فهمیدم.
نه!نه!نه!نباید این اتفاق بیوفته!به سمت سرباز دویدم.
ا/ت:سرتو بنداز پایین(داد)
به سمتش شیرجه زدم و از کمرش گرفتم و هلش دادم که سوزش بدی رو تو کمرم حس کردم.سرباز محکم روی زمین افتاد و منم روش و سیاهی.
از زبان سرباز:
چشمامو باز کردم.جئون روم افتاده بود.دستمو روی شونش گذاشتم و هلش دادم اونور تا بتونم نفس بکشم.بعد از چند دقیقه به سمتش برگشتم و بهش خیره شدم.
سرباز:قربان
اما بیدار نشد.دستمو روی شونش گذاشتم و محکم تکونش دادم.
سرباز:قر....
چشمم به سیل خونی که افتاد که مبداءش جئون بود.سریع نیم خیز شدم و دستمو روی قلبش گذاشتم.ضربان قلبش خیلی کند میزد.سریع بیسیممو برداشتم و جلوی دهنم قرار دادم.
سرباز:بی ۵ صحبت می کنه.یک مورد اورژانسی تو منطقه ی ۳ داریم.سریع نیروی پزشکی بفرستین.
ناشناس:پیام دریافت شد بی ۵.به زودی تیم پزشکی به منطقه ی ۳ میرسه.
بیسیمو گذاشتم رو زمین و خواستم بلند شو که سوزش بدی رو رو پام حس کردم.با کتف افتادم رو زمین.دادی سر دادم و به پام نگاه کردم.چاقوی سیاه رنگی پامو زخم کرده بود.نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم.سرمو روی زمین گذاشتم و به جئون خیره شدم......
از زبان ا/ت:
آروم چشمامو باز کردم که نور به چشمم خورد.سریع چشمامو بستم و بعد چند ثانیه باز کردم.آروم نیم خیز شدم و به اطرافم نگاه کردم.توی بیمارستان بودم و کنارم یه پرستار بود که داشت چیزی رو وارد سرم می کرد.اهمیتی ندادم و سرمو روی بالشت گذاشتم و چشمامو بستم که گوشیم زنگ خورد.به سمت گوشیم که روی میز کنار تخت بود خم شدم و برش داشتم.بدون نگاه کرد به اسم فرد تماسو وصل کردم امیدوار بودم که جیمین باشه ولی صدای همون مرد بلند شد.با شنیدن صداش خونم به جوش اومد.
ناشناس:بهبه!جئون.میبینم که زنده موندی!
ا/ت:باهاش جی کار کردی؟
خنده ای سر داد که عصبانیتم رو دوبرابر کرد.
ناشناس:اون که زیر قطار له شد.
چی!نه!این امکان نداره!
ا/ت:مردیکه ی لعنتی!چرا این کارو کردی؟(داد)
ناشناس:نگران اون نباش جئون.......
شرطا:۱۶ لایک
لطفا حمایت کنین دیگه😭🤧
۱۱.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.