فیک شوگا
فیک شوگا
پارت۶
_________________
از صداش متنفر بودم دوس نداشتم
باهاش صحبت کنم و گفتم:
+ آره شده ات ی من الان روی تخت بیمارستانه و همش تقصیر توعه .....فهمیدی تو.
قطع کردم.
" یه هفته بعد"
یه هفتس که ات تو کماست امروز صبح دکتر گفت که حالش داره بهتر میشه.
خوشحال بودم . رفتم پیش ات و نشستم رو صندلی دستشو گرفتم.
+سلام خانم خونم ...خوبی ....قهری ...ارع الان یه هفتس که چشاتو بستیا دلم تنگ شده برای چشمای خوشگلت ....اگه بلند شی قول میدم تا یه هفته از پیشت جم نخورم 🥺
داشتم باهاش صحبت میکردم که دستشو تکون داد و آروم چشاشو باز کرد .
بلند دکتر و صدا کردم که اومد .
+دکتر چشاشو باز کرد
●بلع خوشبختانه
+الان چی میشه
● خانوم شما منتقل میشن به بخش
+خوبه (لبخند)
"چن ساعت بعد"
ات رو منتقل کردن به بخش و الانم بیهوش بود میخواستم وقتی بهوش میاد خوشحال باشه برای همین رفتمو گل مورد علاقشو گرفتم ......
وقتی رفتم اتاق دیدم که کاترین اومده .اینجا چیکار میکرد .
+اینجا چیکار میکنی
□اومدم به ات سربزنم.
پارت۶
_________________
از صداش متنفر بودم دوس نداشتم
باهاش صحبت کنم و گفتم:
+ آره شده ات ی من الان روی تخت بیمارستانه و همش تقصیر توعه .....فهمیدی تو.
قطع کردم.
" یه هفته بعد"
یه هفتس که ات تو کماست امروز صبح دکتر گفت که حالش داره بهتر میشه.
خوشحال بودم . رفتم پیش ات و نشستم رو صندلی دستشو گرفتم.
+سلام خانم خونم ...خوبی ....قهری ...ارع الان یه هفتس که چشاتو بستیا دلم تنگ شده برای چشمای خوشگلت ....اگه بلند شی قول میدم تا یه هفته از پیشت جم نخورم 🥺
داشتم باهاش صحبت میکردم که دستشو تکون داد و آروم چشاشو باز کرد .
بلند دکتر و صدا کردم که اومد .
+دکتر چشاشو باز کرد
●بلع خوشبختانه
+الان چی میشه
● خانوم شما منتقل میشن به بخش
+خوبه (لبخند)
"چن ساعت بعد"
ات رو منتقل کردن به بخش و الانم بیهوش بود میخواستم وقتی بهوش میاد خوشحال باشه برای همین رفتمو گل مورد علاقشو گرفتم ......
وقتی رفتم اتاق دیدم که کاترین اومده .اینجا چیکار میکرد .
+اینجا چیکار میکنی
□اومدم به ات سربزنم.
۱۵.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.