ازدواج اجباری پارت ۵
رفتیم خونه جیمین لباساش رو عوض کرد منم رفتیم تو اتاق مشترکمون لباس هام رو عوض کردم ( عکسش رو میزارم )و رفتم روی تخت ولو شدم و خوابیدم....
جیمین ویو
رفتم تو اتاق دیدم ا.ت خوابه با اون لباس خیلی کیوت و ناز شده بود ... وایییی آروم بگیر قلب بی صاحاب آروم بگیر .... فکر کنم واقعا عاشقش شده بودم رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم و خوابیدم ...
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل جیمینم خواستم از بغلش بیام بیرون که دستم رو گرفت و گفت
× کجا با این عجله بیبی گرل ؟!
+ جیمین ولم کن ... من چند بار بهت گفتم بیبی گرل صدام نکن ها !!!
یهو منو کشید تو بغلش و لبش رو گذاشت رو لبام و بعد چند دقیقه ازم جدا شد من هنوز تو شک بودم
× اینم یه درس که رو حرف من حرف نزنی بد گرل اوکی ؟!
+ ب...باشه
× خوبه
و دوباره بغلم کرد و خوابید ...
جیمین ویو
رفتم تو اتاق دیدم ا.ت خوابه با اون لباس خیلی کیوت و ناز شده بود ... وایییی آروم بگیر قلب بی صاحاب آروم بگیر .... فکر کنم واقعا عاشقش شده بودم رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم و خوابیدم ...
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل جیمینم خواستم از بغلش بیام بیرون که دستم رو گرفت و گفت
× کجا با این عجله بیبی گرل ؟!
+ جیمین ولم کن ... من چند بار بهت گفتم بیبی گرل صدام نکن ها !!!
یهو منو کشید تو بغلش و لبش رو گذاشت رو لبام و بعد چند دقیقه ازم جدا شد من هنوز تو شک بودم
× اینم یه درس که رو حرف من حرف نزنی بد گرل اوکی ؟!
+ ب...باشه
× خوبه
و دوباره بغلم کرد و خوابید ...
۶.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.