پارت ۲
پارت ۲
خون جسد پیرمرد میانسالی که با صورت روی زمین افتاده بود باعث شده بود که تمام کاشی های سفید رنگ اون قسمت قرمز بشه و ات در حالی که هنوز اسلحهاش به سمت جنازه بود و روی لباس و صورتش قطره های خون پاشیده بود آروم صورتش رو سمت من برگردوند و گفت:
_کارم تموم شد دیگه باید برگردیم تا گندش بالا نیومده
(علامت یونگی×)
×الان با جسد باید چیکار کنیم
_بزار همین جا بمونه اوجش اینه که بگنده
×هومم
بعد ات یه سیگار از جیبش درآورد
×تو سیگار میکشیده؟
_نع از تو کش رفتم (خنده)
رفتم سمتش و از دستش گرفتم و چشم خورهای بهش رفتم
×تو باید یه دزد میشدی نه قاتل
_خب هر دوشون نمیشه بشم (با حالت بچه گونهای)
×نمیدونم همین الان زدی یه نفروکشتی اون وقت به یه ورم نیس بچه آخع تو..
صدای زنگ موبایل ات حرفمو قطع کردم گوشی رو از جیبش درآورد و گفت
_رئیسه ( رئیس همون تهیونگه) یادم نبود امروز جلسهاس باید زود تر بریم
×جلسه بوده و تو الان میگی
_گفتم که یادم نبود
×هووفففف
بعد هر دو از خونه خارج شدن و سوار ماشین هاشون شدن به سمت فرودگاه حرکت کردن
(چند مین بعد)
رسیدن به فرودگاه واز ماشین هاشون پیاده شدن به سمت هواپیمای شخصی رفتن و به سمت نیویورک پرواز کردن توی راه یونگی همش به فکر این بود که الان که ات انتقامش رو گرفته بود بهت بود دنبال یه فرصت مناسب برگرده که به ات اعتراف کنه
توی همین فکر ها بود که هواپیما فرود اومد...
..
اگه خوشت اومد لایک کن
.
.
.
.
.
.
#فیک #تهکوک #فانتزی #مافیا #دارک
#اکشن #عاشقانه #عاشقانه #جنایی
#تهیونگ #شوگا #جنکوک #جین #نامجون #جیمین #جیهوپ
خون جسد پیرمرد میانسالی که با صورت روی زمین افتاده بود باعث شده بود که تمام کاشی های سفید رنگ اون قسمت قرمز بشه و ات در حالی که هنوز اسلحهاش به سمت جنازه بود و روی لباس و صورتش قطره های خون پاشیده بود آروم صورتش رو سمت من برگردوند و گفت:
_کارم تموم شد دیگه باید برگردیم تا گندش بالا نیومده
(علامت یونگی×)
×الان با جسد باید چیکار کنیم
_بزار همین جا بمونه اوجش اینه که بگنده
×هومم
بعد ات یه سیگار از جیبش درآورد
×تو سیگار میکشیده؟
_نع از تو کش رفتم (خنده)
رفتم سمتش و از دستش گرفتم و چشم خورهای بهش رفتم
×تو باید یه دزد میشدی نه قاتل
_خب هر دوشون نمیشه بشم (با حالت بچه گونهای)
×نمیدونم همین الان زدی یه نفروکشتی اون وقت به یه ورم نیس بچه آخع تو..
صدای زنگ موبایل ات حرفمو قطع کردم گوشی رو از جیبش درآورد و گفت
_رئیسه ( رئیس همون تهیونگه) یادم نبود امروز جلسهاس باید زود تر بریم
×جلسه بوده و تو الان میگی
_گفتم که یادم نبود
×هووفففف
بعد هر دو از خونه خارج شدن و سوار ماشین هاشون شدن به سمت فرودگاه حرکت کردن
(چند مین بعد)
رسیدن به فرودگاه واز ماشین هاشون پیاده شدن به سمت هواپیمای شخصی رفتن و به سمت نیویورک پرواز کردن توی راه یونگی همش به فکر این بود که الان که ات انتقامش رو گرفته بود بهت بود دنبال یه فرصت مناسب برگرده که به ات اعتراف کنه
توی همین فکر ها بود که هواپیما فرود اومد...
..
اگه خوشت اومد لایک کن
.
.
.
.
.
.
#فیک #تهکوک #فانتزی #مافیا #دارک
#اکشن #عاشقانه #عاشقانه #جنایی
#تهیونگ #شوگا #جنکوک #جین #نامجون #جیمین #جیهوپ
۲.۸k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.