بهای قمار part 4
بهای قمار
پارت 4
لیرا همونطور که با مافیای کره توی حومه شهر به سمت یه ون میرفت با پریدن کسی جلوش تعادلش رو از دست داد و خورد زمین ... صورت لیرا حالا دیگه کاملا بی حس بود اما لحظه ای با شنیدن حرف زن که جلوش اومده بود نفرت و خشم وجودشو فرا گرفت ... اون زن یکی از همون برده ها بود که لیرا امروز فراریشون داده بود ... با التماس گفت
$ خانم دستم به دامنت لطفا کمکم کن برده فروش دنبالمه
لیرا همونطور که مرد مافیا ی کره ای پشت سرش نگاه میکرد
زیر لب گفت
- یه نفر رو دوبار نجات نمیدن !
و پوزخندی زد ... مرد حالا داشت به اسلحه توی جیب کوتش اشاره میکرد ... لیرا در تمام خشم و نفرت یا حتی ناباورانه در یه حرکت اسلحه رو از جیب مرد اورد و توی نقطه ی مرکز سر برده نشونه گرفت شلیک کرد ...
لیرا عوض شده بود ! و بعد با چاقویی خنجر شکلی که همیشه پشت کفشش بود با تمام خشم و نفرتی که از بقیه عقده شده بود به جنازه زن حمله کرد و تیکه پارش کرد
مرد لیرا رو سمت عقب کشید
+ به مرده اسیب نزن !
و با صورت پر از قطرات خون لیرا مواجه شد ...
و با دستمال توی کتش صورت لیرا رو پاک کرد
+ افرین کارت خوب بود !
1 سال بعد
تو این یک سال مرد مافیای کره ای یا همون اقای مین مثل یه سرپرست از لیرا مراقبت کرده بود و اونو تعلیم داده بود ... لیرا الان هر شب یه لباس باز میپوشید و همراه اقای مین به یه مهمونی میرفت و با قمار کلی پول به جیب خودش و اقای مین میزد ... اون الان یه اتاق بزرگ برای خودش داشت و کلی خدمتکار و توی حومه بالای شهر زندگی میکرد و هر چی میخاست و داشت
+ لیرا عجله کن لباس بپوش امشب مهمونی داریم
- باشع
لیرا یه دامن پوشید که کمرش تقریبا لخت بود و با دو تا بند ضربدری به هم بسته شده بود و جلوش هم فقط سینه هاشو میپوشوند و یه صندل سفید هم پاش کرد ... جذاب شده بود
+ هوم خوشتیپ شدی
- ممنون
و با اقای مین سوار لیموزین شد ...
+ لیرا امشب پسرم از سئول به نیویورک میاد !
- عم همونی که میگن هر شب یه دخترو میکنه ؟!
+ اره مایه خجالته ! اون هیچی از قمار سرش نمیشه شغل خانوادیگیمونو گذاشته کنار دخترای مردمو میکنه... اسمش یونگیه ... میخام یه مدت بری عمارتش و به یه قمار باز تبدیلش کنی! از پسش بر میای دیگه ؟
- حتما معلومه
+ عالیه امشب بعد از اینکه برگشتی عمارت وسایلتو جمع کن و برو عمارتش میحاد دو ناه نیویورک بمونه تا اون موقع معتادش کن
- حله !
وارد مهمونی شدیم با همه سلام کردیم که یهو پسری که یه دختر با لباس باز تو بغلش رود اومد سمتمون
¥ سلام بابا
اقای مین سرد جواب داد
+ سلام یونگی
پسرا با اشاره به من گفت
¥ لیدی کی باشن ؟
+ دخترم ... دختر ناتنیم
- سلام لیرا هستم
یونگی از دختره جدا شد و سمتم اومد و دستشو روی شونه گذشت ...
¥ اوم چه هیکل سکسی داری بیبی
پوزخند تاسف باری زدم و گفتم
- ممنون
که اقای مین غرید
+ یونگی فکر حامله کردن اینو نکن خواهشا کاربردش جای دیگه ایع
¥ قمار ؟
- درسته
¥ هه ی دختر ؟
- از حرفت پشیمون میشی مین یونگی !
...
پارت 4
لیرا همونطور که با مافیای کره توی حومه شهر به سمت یه ون میرفت با پریدن کسی جلوش تعادلش رو از دست داد و خورد زمین ... صورت لیرا حالا دیگه کاملا بی حس بود اما لحظه ای با شنیدن حرف زن که جلوش اومده بود نفرت و خشم وجودشو فرا گرفت ... اون زن یکی از همون برده ها بود که لیرا امروز فراریشون داده بود ... با التماس گفت
$ خانم دستم به دامنت لطفا کمکم کن برده فروش دنبالمه
لیرا همونطور که مرد مافیا ی کره ای پشت سرش نگاه میکرد
زیر لب گفت
- یه نفر رو دوبار نجات نمیدن !
و پوزخندی زد ... مرد حالا داشت به اسلحه توی جیب کوتش اشاره میکرد ... لیرا در تمام خشم و نفرت یا حتی ناباورانه در یه حرکت اسلحه رو از جیب مرد اورد و توی نقطه ی مرکز سر برده نشونه گرفت شلیک کرد ...
لیرا عوض شده بود ! و بعد با چاقویی خنجر شکلی که همیشه پشت کفشش بود با تمام خشم و نفرتی که از بقیه عقده شده بود به جنازه زن حمله کرد و تیکه پارش کرد
مرد لیرا رو سمت عقب کشید
+ به مرده اسیب نزن !
و با صورت پر از قطرات خون لیرا مواجه شد ...
و با دستمال توی کتش صورت لیرا رو پاک کرد
+ افرین کارت خوب بود !
1 سال بعد
تو این یک سال مرد مافیای کره ای یا همون اقای مین مثل یه سرپرست از لیرا مراقبت کرده بود و اونو تعلیم داده بود ... لیرا الان هر شب یه لباس باز میپوشید و همراه اقای مین به یه مهمونی میرفت و با قمار کلی پول به جیب خودش و اقای مین میزد ... اون الان یه اتاق بزرگ برای خودش داشت و کلی خدمتکار و توی حومه بالای شهر زندگی میکرد و هر چی میخاست و داشت
+ لیرا عجله کن لباس بپوش امشب مهمونی داریم
- باشع
لیرا یه دامن پوشید که کمرش تقریبا لخت بود و با دو تا بند ضربدری به هم بسته شده بود و جلوش هم فقط سینه هاشو میپوشوند و یه صندل سفید هم پاش کرد ... جذاب شده بود
+ هوم خوشتیپ شدی
- ممنون
و با اقای مین سوار لیموزین شد ...
+ لیرا امشب پسرم از سئول به نیویورک میاد !
- عم همونی که میگن هر شب یه دخترو میکنه ؟!
+ اره مایه خجالته ! اون هیچی از قمار سرش نمیشه شغل خانوادیگیمونو گذاشته کنار دخترای مردمو میکنه... اسمش یونگیه ... میخام یه مدت بری عمارتش و به یه قمار باز تبدیلش کنی! از پسش بر میای دیگه ؟
- حتما معلومه
+ عالیه امشب بعد از اینکه برگشتی عمارت وسایلتو جمع کن و برو عمارتش میحاد دو ناه نیویورک بمونه تا اون موقع معتادش کن
- حله !
وارد مهمونی شدیم با همه سلام کردیم که یهو پسری که یه دختر با لباس باز تو بغلش رود اومد سمتمون
¥ سلام بابا
اقای مین سرد جواب داد
+ سلام یونگی
پسرا با اشاره به من گفت
¥ لیدی کی باشن ؟
+ دخترم ... دختر ناتنیم
- سلام لیرا هستم
یونگی از دختره جدا شد و سمتم اومد و دستشو روی شونه گذشت ...
¥ اوم چه هیکل سکسی داری بیبی
پوزخند تاسف باری زدم و گفتم
- ممنون
که اقای مین غرید
+ یونگی فکر حامله کردن اینو نکن خواهشا کاربردش جای دیگه ایع
¥ قمار ؟
- درسته
¥ هه ی دختر ؟
- از حرفت پشیمون میشی مین یونگی !
...
۴۳.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.