انگشترهای من
انگشترهای من
من که بر انگشتر دستت حسادت میکنم
بازهم با یاد تو حس سعادت میکنم
از درو دیوار کویت گر ببارد سنگ و خون
بی محابا خوب من،قصد شهادت میکنم
من که افتادم به تب از دوری لبهای تو
رخصتی باشد ز لبهایت عیادت میکنم
در خیالم باز چشمانت نمیبیند مرا
با تمام بی خیالیهات عادت میکنم
اقرا بسمه چشم زیبایت به من الهام شد
آشکارا بعد از این چشمت عبادت میکنم
من که بر انگشتر دستت حسادت میکنم
بازهم با یاد تو حس سعادت میکنم
از درو دیوار کویت گر ببارد سنگ و خون
بی محابا خوب من،قصد شهادت میکنم
من که افتادم به تب از دوری لبهای تو
رخصتی باشد ز لبهایت عیادت میکنم
در خیالم باز چشمانت نمیبیند مرا
با تمام بی خیالیهات عادت میکنم
اقرا بسمه چشم زیبایت به من الهام شد
آشکارا بعد از این چشمت عبادت میکنم
۴.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.