fake kook
fake kook
part*²⁷
کوک: داری راست میگی
ا.ت: راست میگم چرا باید دروغ بدم
از دید ا.ت
یعنی ناراحت شده کوک بلند شد و بغلم کرد
کوک: ا.ت من باورم نمیشه
ا.ت: 😊
کوک: گفتی قرص میخوری
ا.ت: میخوردم به مدت یه هفته بود
کوک: الان مطمئنی بچه خوبه
ا.ت: اره دیروز رفتم دکتر
کوک: دخترم حالش چطوره
ا.ت: دخترت؟
کوک: ماله من نیست؟
ا.ت: منظورم این بود دختره؟
کوک: اره من میدونم
ا.ت: 😂🙂
کوک: فردا میام با پدر و مادرت حرف میزنم
ا.ت: باشه خوش اومدی
کوک: خب خدافظ
ا.ت:کجا؟
کوک: برم خودمو اماده کنم برا فردا
ا.ت: میخوای بری
کوک: اره
ا.ت: باشه خدافظ
کوک: مراقب دخترم باشیا
ا.ت: باشه
کوک: بای عشقم
اومد بوسم کرد و رفت
فردا
تو اتاقم بودم داشتم میکاپ میکردم
تهیونگ: خبریه به خودت میرسی
ا.ت: جونگکوک قراره بیاد با پدرم حرف بزنه
تهیونگ: واقعا امروز الان
ا.ت: اره زنگ زد گفت تو راهم
تهیونگ: پس بخاطر همینه خوشحالی
ا.ت: خوشحال نیستم استرس دارم
تهیونگ: اجی قشنگم استرس نداشته باش خودم با پدرت حرف میزنم
ا.ت: از نظر تو قبول میکنه
تهیونگ: اره
دیلینگ دیلینگ
ا.ت: وایی اومد
تهیونگ: اروم باش برا بچت خوب نیستا
پ: ا.ت
ا.ت: وایی. بله
پ: بیا برو درو باز کن ببین کیه
ا.ت: اومدم تهیونگ توهم بیا
تهیونگ: باشه عروس خانم
رفتیم پایین
تهیونگ: خودم میرم درو باز میکنم
پ: کیه
تهیونگ: نمیدونم کیه یه پسره
پ: وایسا ببینم
تهیونگ: میشناسیدش
پ: بله جونگکوکه
تهیونگ: جونگکوک!
ا.ت: چی جونگکوک
م: لپات گل نندازه دختر درو براش باز نمیکنیم
پ: اتفاقا میخوام درو باز کنم ببینم حرفش چیه
درو باز کردن جونگکوک اومد
کوک: سلام
پ: بیا داخل
همه نشسته بودن
م: برای چی اومدی اینجا ها چی میخوای
پ: اروم باش
کوک: ببخشید فک کنم بد موقع اومدم
پ: نه بفرمایید
کوک: فک کنم بدونید برای چی مزاحم شدم
پ: اولا مراحمی دوما توهم یه زمانی پسر برادر من بودی هنوز هم هستی و من هم بهمون اندازه دوست دارم چون میدونم تو هیچ تقصیری تو این ماجرا نداشتی و فقط یه بچه یک ماهه بودی و اینکه من کاری به خانوادت ندارم تو خودت هم مثل پسرمی هروقت دلت خواست میتونی بیای اینجا اصلا بیا باهامون زندگی کن دلمون برات تنگ شده بود
کوک: واقعا نمیدونم چی بگم فک کردم الان منو از اینجا بیرون میکنید و خیلی قضاوتتون کردم بخاطر این منو ببخشید
پ: حق داری
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²⁷
کوک: داری راست میگی
ا.ت: راست میگم چرا باید دروغ بدم
از دید ا.ت
یعنی ناراحت شده کوک بلند شد و بغلم کرد
کوک: ا.ت من باورم نمیشه
ا.ت: 😊
کوک: گفتی قرص میخوری
ا.ت: میخوردم به مدت یه هفته بود
کوک: الان مطمئنی بچه خوبه
ا.ت: اره دیروز رفتم دکتر
کوک: دخترم حالش چطوره
ا.ت: دخترت؟
کوک: ماله من نیست؟
ا.ت: منظورم این بود دختره؟
کوک: اره من میدونم
ا.ت: 😂🙂
کوک: فردا میام با پدر و مادرت حرف میزنم
ا.ت: باشه خوش اومدی
کوک: خب خدافظ
ا.ت:کجا؟
کوک: برم خودمو اماده کنم برا فردا
ا.ت: میخوای بری
کوک: اره
ا.ت: باشه خدافظ
کوک: مراقب دخترم باشیا
ا.ت: باشه
کوک: بای عشقم
اومد بوسم کرد و رفت
فردا
تو اتاقم بودم داشتم میکاپ میکردم
تهیونگ: خبریه به خودت میرسی
ا.ت: جونگکوک قراره بیاد با پدرم حرف بزنه
تهیونگ: واقعا امروز الان
ا.ت: اره زنگ زد گفت تو راهم
تهیونگ: پس بخاطر همینه خوشحالی
ا.ت: خوشحال نیستم استرس دارم
تهیونگ: اجی قشنگم استرس نداشته باش خودم با پدرت حرف میزنم
ا.ت: از نظر تو قبول میکنه
تهیونگ: اره
دیلینگ دیلینگ
ا.ت: وایی اومد
تهیونگ: اروم باش برا بچت خوب نیستا
پ: ا.ت
ا.ت: وایی. بله
پ: بیا برو درو باز کن ببین کیه
ا.ت: اومدم تهیونگ توهم بیا
تهیونگ: باشه عروس خانم
رفتیم پایین
تهیونگ: خودم میرم درو باز میکنم
پ: کیه
تهیونگ: نمیدونم کیه یه پسره
پ: وایسا ببینم
تهیونگ: میشناسیدش
پ: بله جونگکوکه
تهیونگ: جونگکوک!
ا.ت: چی جونگکوک
م: لپات گل نندازه دختر درو براش باز نمیکنیم
پ: اتفاقا میخوام درو باز کنم ببینم حرفش چیه
درو باز کردن جونگکوک اومد
کوک: سلام
پ: بیا داخل
همه نشسته بودن
م: برای چی اومدی اینجا ها چی میخوای
پ: اروم باش
کوک: ببخشید فک کنم بد موقع اومدم
پ: نه بفرمایید
کوک: فک کنم بدونید برای چی مزاحم شدم
پ: اولا مراحمی دوما توهم یه زمانی پسر برادر من بودی هنوز هم هستی و من هم بهمون اندازه دوست دارم چون میدونم تو هیچ تقصیری تو این ماجرا نداشتی و فقط یه بچه یک ماهه بودی و اینکه من کاری به خانوادت ندارم تو خودت هم مثل پسرمی هروقت دلت خواست میتونی بیای اینجا اصلا بیا باهامون زندگی کن دلمون برات تنگ شده بود
کوک: واقعا نمیدونم چی بگم فک کردم الان منو از اینجا بیرون میکنید و خیلی قضاوتتون کردم بخاطر این منو ببخشید
پ: حق داری
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۶k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.