پارت هشت
+دوستت دارم
چشمانم را باز کردم
هنوز در بالکن بودیم
_خب گفتی که میتونی کاری کنی ترسم بریزه ببینم چه میکنی
همان حرف هارا تکرار کردم
با صورت تعجب طور مرا مینگرید
+خب، خودت چه میکنی؟
_اعتماد میکنم به تو
+متشکرم خاتون
متوجه شدم که ترسش ریخته ولی بازم تنهایش نگذاشتم
+درچه حالی هستید
_بسیار عالی
+خوشحالم برایتان
_متشکرم
چشمانش را بست اشکی از گوشه چشمانش ریخت
با چهره ای بهت زده و ناآرام نگاهش کردم
+خاتون چه مشکلی پیش آمده
_نمیدانم کمی تازگی حال خوشی ندارم
+کاری از من ساخته است خاتون
_خیر خودم باید انجامش بدهم منتظرم میمانید
+البته
از دید آیبیک
وارد انبار شدم شیشه ای پر از مشروب که از درصد بالایی برخوردار است برداشتم به همراه دو فنجان(هنوزم اسمشو نمیدونم)
باز گشتم پیش بالی خان در را بستم که متوجه اخم اعظیم روی پیشانی اش شدم
_مشکلی پیش آمد تا قبل برگشت من ؟
+خیر ولی با بازگشت شما بلی
_مشکل چیه
نگاهی به مشروب های در دستم انداخت و از دستم گرفتنشان
_چکار میکنید
+حق ندارید بنوشید
_آن وقت چرا ؟
+چون که من میگویم
_خب شما چرا میگویید؟
+چقدر مشروب مینوشید برایتان بد است
_من به تازگی به قصر آمدم و خط مشروب خوری ام خراب شده مگرنه من هر شب مست بودم
+خدای من خاتون اجازه ندارید بنوشید!
کمی زور زدم که بطری را از دستش بگیرم
_چه فرقی دارد اگر اجازه ندهید پیش شما بنوشم میروم به میخانه و آنجا پر از مرد هایی است که منتظر دیدن یک خاتون مست هستند این را میخواهید؟
+مرا تهدید میکنید؟
_هرجور دوست داری برداشت کنید
+کم مینوشید مگرنه تنبیه میشوید
_ایش بده به من آن را
+خودم میریزم
شیشه اولم را پر کرد صورتم را از مزه تلخش در هم فرو رفت و لبخند رضایتی در صورتم شکل بست
+دستم بسته است مگرنه اجازه نمیداد آنقدر راحت بنوشید
_چکار میکردید برای جدا کردن من
چندین پیک دیگر خورده بودیم بالی خان کاملا مست شده بود چون تند تند مینوشید
+نشانت دهم؟
_البته
از جایش بلند شد و منم بلند شدم
+اول از همه دستانت را میگیرم که تقلا نکنی (دستانم را با یکی از دستانش گرفت)دوم خودم را جوری بهت میچسباندم که نتوانی دور شوی (کمرم را با یه دست گرفت و خودش را به من چسباند ) سوم لب هایت را اسیر میکنم که نتوانی چیزی بگویی ( نزدیک لب هایم میآید ولی بر میگردد عقب ) اما من به تو قول دادم که کاری نکنم
چشمانم را باز کردم
هنوز در بالکن بودیم
_خب گفتی که میتونی کاری کنی ترسم بریزه ببینم چه میکنی
همان حرف هارا تکرار کردم
با صورت تعجب طور مرا مینگرید
+خب، خودت چه میکنی؟
_اعتماد میکنم به تو
+متشکرم خاتون
متوجه شدم که ترسش ریخته ولی بازم تنهایش نگذاشتم
+درچه حالی هستید
_بسیار عالی
+خوشحالم برایتان
_متشکرم
چشمانش را بست اشکی از گوشه چشمانش ریخت
با چهره ای بهت زده و ناآرام نگاهش کردم
+خاتون چه مشکلی پیش آمده
_نمیدانم کمی تازگی حال خوشی ندارم
+کاری از من ساخته است خاتون
_خیر خودم باید انجامش بدهم منتظرم میمانید
+البته
از دید آیبیک
وارد انبار شدم شیشه ای پر از مشروب که از درصد بالایی برخوردار است برداشتم به همراه دو فنجان(هنوزم اسمشو نمیدونم)
باز گشتم پیش بالی خان در را بستم که متوجه اخم اعظیم روی پیشانی اش شدم
_مشکلی پیش آمد تا قبل برگشت من ؟
+خیر ولی با بازگشت شما بلی
_مشکل چیه
نگاهی به مشروب های در دستم انداخت و از دستم گرفتنشان
_چکار میکنید
+حق ندارید بنوشید
_آن وقت چرا ؟
+چون که من میگویم
_خب شما چرا میگویید؟
+چقدر مشروب مینوشید برایتان بد است
_من به تازگی به قصر آمدم و خط مشروب خوری ام خراب شده مگرنه من هر شب مست بودم
+خدای من خاتون اجازه ندارید بنوشید!
کمی زور زدم که بطری را از دستش بگیرم
_چه فرقی دارد اگر اجازه ندهید پیش شما بنوشم میروم به میخانه و آنجا پر از مرد هایی است که منتظر دیدن یک خاتون مست هستند این را میخواهید؟
+مرا تهدید میکنید؟
_هرجور دوست داری برداشت کنید
+کم مینوشید مگرنه تنبیه میشوید
_ایش بده به من آن را
+خودم میریزم
شیشه اولم را پر کرد صورتم را از مزه تلخش در هم فرو رفت و لبخند رضایتی در صورتم شکل بست
+دستم بسته است مگرنه اجازه نمیداد آنقدر راحت بنوشید
_چکار میکردید برای جدا کردن من
چندین پیک دیگر خورده بودیم بالی خان کاملا مست شده بود چون تند تند مینوشید
+نشانت دهم؟
_البته
از جایش بلند شد و منم بلند شدم
+اول از همه دستانت را میگیرم که تقلا نکنی (دستانم را با یکی از دستانش گرفت)دوم خودم را جوری بهت میچسباندم که نتوانی دور شوی (کمرم را با یه دست گرفت و خودش را به من چسباند ) سوم لب هایت را اسیر میکنم که نتوانی چیزی بگویی ( نزدیک لب هایم میآید ولی بر میگردد عقب ) اما من به تو قول دادم که کاری نکنم
۷۹۷
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.