تکپارتی یونگی
تکپارتی یونگی
وقتی بهت خیانت کرد.....
ات
بعد از یک هفته قرار بود از سفر کاری برگردم،حسابی دلم برای یونگی تنگ شده بود،رفتم سمت خونه کلیدو توی در چرخوندم،یونگی خبر نداشت قرارع برگردم میخاستم سوپرایزش کنم،اما انگار خونه نبود هیچ صدایی نمیومد
رفتم سمت اتاق،درو باز کردم اما با صحنه ای که دیدم یه لحظه قلبم وایساد
اون یونگی من بود که داشت یه دخترو میبوسید؟
مگه اون به من قول نداده بود به جز من به هیچ دختر نگاه نکنه این بود جواب اعتماد من؟
یونگی متوجه من شد از دختره جدا شد اومد سمتم که من داد زدم
ات.نزدیک من نیا ازت متنفرم مین یونگی(داد)
یونگی.ات خواهش میکنم یه لحظه وایسا بهت توضیح میدم
بدون گوش دادم به حرفهای یونگی از خونه خارج شدم،اشکام سرازیر شد چطور تونست با من همچین کاری بکنه؟
جایی رو برای رفتن نداشتم،ابجیم هم که رفته بود بوسان کنار مامانم
مجبور شدم برم پیش جین اوپا،رسیدم دم در خونش زنگو زدم،سعی کردم خودمو خوشحال نشون بدم
جین درو باز کرد
جین.اتت تو کی برگشتی دختر؟
ات.یک ساعت پیش
جین.چقد خوب بیا داخل
جین منو برد داخل نشستم روی مبل نامجون هم اونجا بود،چند مین بعد جین با یه سینی قهوه اومد
نامجون.خب ابو هوای ژاپن چطور بود؟
ات.خوب بود اما نسبت به اینجا گرم تر بود
جین.یونگی خبر داره برگشتی؟
ات.هه یونگی الان داره با عشقش حال میکنه(تو دلش)..نه خبر نداره
جین.عجیبه چون توو یونگی یه ثانیه هم بدون هم دووم نمیارین
ات
دوباره بغض گلومو گرفت،اما نباید جلوی اینا گریه میکردم دوس نداشتم ماجرا رو بفمن
ات.جین من یکم خستم
جین.باشه بیا بریم اتاقتو نشون بدم
جین ویو
ات رفت توی اتاقش منم برگشتم پیش نامی
جین.نامی من احساس میکنم یه اتفاقی افتاده
نامجون کتابشو گذاشت
نامجون.مثلا چه اتفاقی؟
جین.ات همیشه پر انرژیو خندون بود اما الان دیدیش چطوری بود،تازه اصلا نمیفهمم چرا اول نرفته پیش یونگی اومده اینجا هوم؟
نامجون.شاید دعوا کردن
جین.شاید
یونگی ویو
از دیشب داشتم دنبال ات میگشتم حالم اصلا خوب نبود،همع جارو گشتم اما آب شده بود رفته بود تو زمین،زنگ زدم به جین شاید رفته بود اونجا
یونگی.الو جین؟ات اونجاست؟
جین.علیک سلام،اره اینجاست چطور؟
یونگی.دارم میام ولی تا میام نزار بره بیرون
جین.چیزی شده؟
یونگی.میام توضیح میدم
با سرعت رفتم خونه ی جین،رسیدم جین درو باز کرد منم سریع رفتم بالا اتاق ات،درو باز کردم توی بالکن نشسته بود
رفتم سمتش
یونگی.ات؟
صدای منو که شنید با تعجب چرخید سمتم........بقیشو تو کامنتا مینویسم جا نشد
وقتی بهت خیانت کرد.....
ات
بعد از یک هفته قرار بود از سفر کاری برگردم،حسابی دلم برای یونگی تنگ شده بود،رفتم سمت خونه کلیدو توی در چرخوندم،یونگی خبر نداشت قرارع برگردم میخاستم سوپرایزش کنم،اما انگار خونه نبود هیچ صدایی نمیومد
رفتم سمت اتاق،درو باز کردم اما با صحنه ای که دیدم یه لحظه قلبم وایساد
اون یونگی من بود که داشت یه دخترو میبوسید؟
مگه اون به من قول نداده بود به جز من به هیچ دختر نگاه نکنه این بود جواب اعتماد من؟
یونگی متوجه من شد از دختره جدا شد اومد سمتم که من داد زدم
ات.نزدیک من نیا ازت متنفرم مین یونگی(داد)
یونگی.ات خواهش میکنم یه لحظه وایسا بهت توضیح میدم
بدون گوش دادم به حرفهای یونگی از خونه خارج شدم،اشکام سرازیر شد چطور تونست با من همچین کاری بکنه؟
جایی رو برای رفتن نداشتم،ابجیم هم که رفته بود بوسان کنار مامانم
مجبور شدم برم پیش جین اوپا،رسیدم دم در خونش زنگو زدم،سعی کردم خودمو خوشحال نشون بدم
جین درو باز کرد
جین.اتت تو کی برگشتی دختر؟
ات.یک ساعت پیش
جین.چقد خوب بیا داخل
جین منو برد داخل نشستم روی مبل نامجون هم اونجا بود،چند مین بعد جین با یه سینی قهوه اومد
نامجون.خب ابو هوای ژاپن چطور بود؟
ات.خوب بود اما نسبت به اینجا گرم تر بود
جین.یونگی خبر داره برگشتی؟
ات.هه یونگی الان داره با عشقش حال میکنه(تو دلش)..نه خبر نداره
جین.عجیبه چون توو یونگی یه ثانیه هم بدون هم دووم نمیارین
ات
دوباره بغض گلومو گرفت،اما نباید جلوی اینا گریه میکردم دوس نداشتم ماجرا رو بفمن
ات.جین من یکم خستم
جین.باشه بیا بریم اتاقتو نشون بدم
جین ویو
ات رفت توی اتاقش منم برگشتم پیش نامی
جین.نامی من احساس میکنم یه اتفاقی افتاده
نامجون کتابشو گذاشت
نامجون.مثلا چه اتفاقی؟
جین.ات همیشه پر انرژیو خندون بود اما الان دیدیش چطوری بود،تازه اصلا نمیفهمم چرا اول نرفته پیش یونگی اومده اینجا هوم؟
نامجون.شاید دعوا کردن
جین.شاید
یونگی ویو
از دیشب داشتم دنبال ات میگشتم حالم اصلا خوب نبود،همع جارو گشتم اما آب شده بود رفته بود تو زمین،زنگ زدم به جین شاید رفته بود اونجا
یونگی.الو جین؟ات اونجاست؟
جین.علیک سلام،اره اینجاست چطور؟
یونگی.دارم میام ولی تا میام نزار بره بیرون
جین.چیزی شده؟
یونگی.میام توضیح میدم
با سرعت رفتم خونه ی جین،رسیدم جین درو باز کرد منم سریع رفتم بالا اتاق ات،درو باز کردم توی بالکن نشسته بود
رفتم سمتش
یونگی.ات؟
صدای منو که شنید با تعجب چرخید سمتم........بقیشو تو کامنتا مینویسم جا نشد
۱۷.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.