عمارت کیم p2
ویو ا.ت
داشتیم میرفتیم طبقه بالا واییی پام شکست من هرروز بخوام اینهمه پله برم بالا و پایین میمیرم که دیگه جون نداشتم و حواسم پرت شد و پام لیز خورد داشتم میفتادم که یکی از پشت گرفتم برگشتم دیدم اجوماعه
(چیه فک کردی تهیونگع کور خوندی)
اجوما:مراقب باش
ا.ت:ممنون احوما ببخشید فک کنم دستتون درد گرفت
اجوما:نه عزیزم برو بالا
ا.ت:هوفف همیشه اینجوری پله هارو بالا و پایین میرید خسته نمیشید وضعیتتون خوب نیس فک کنم آخه پاتون درد میگیرع
اجوما:نه یکم خسته میشم من عادت کردم بعضی وقتا هم پسرا کمکم میکنن برم بالا دست تنها هم نیستم تو کارا
ا.ت:هوم منم کمک دستتون میشم
اجوما مرسی(لبخند مهربون )
(همینجوری که دارن حرف میزنن میرن بالا)
جیمین:بیا از اینور ا.ت
ا.ت:باش
رفتم و رسیدم به یه اتاق در مشکی جیمین درد زد و وارد شد منم رفتم داخل تهیونگ رو صندلی نشسته بود کوک هم داشت با کامپیوتر کار میکرد
تهیونگ:اجوما قوانین رو بهت گفت؟(سرد)
ا.ت:بله گفتن
تهیونگ:خب چند تا قوانین هم من بگم
۱ از خونه بیرون نمیری بدون اجازه من
۲ گوشیت دست من میمونه
۳ از حرفام سرپیچی نمیکنی وگرنه تنبیه میشی
۴ با بقیه درست حرف میزنی مگر اینکه اذیتت کردن
و هنوز خدمتکار معلوم نیس باشی یا نه فعلا بیکاری حالا برو اتاقت
جیمین میشه بهش نشون بدی
جیمین:اوکی تهیونگ
بیا دنبالم
ا.ت:باش
ویو ا.ت
رفتم دنبالش دوتا اتاق اونور تر اتاق من بود رفتم داخل یه اتاق خیلییییییییییییی خوشگل بود اصن مونده بودم خیلی خوب بود من همچین اتاقی رو تو خواب ببینم رفتم ویو رو از پنچره ببینم شهر خیلی دور بود چون تار دیده میشد ویو قشنگی بود میشد یه مزرعه رو دید ویو خوبی بود
جیمین:خوشت اومد؟
ا.ت:اوهوم...چیز یعنی بله
جیمین یه خنده ریز کرد رفت بیرون
داشتیم میرفتیم طبقه بالا واییی پام شکست من هرروز بخوام اینهمه پله برم بالا و پایین میمیرم که دیگه جون نداشتم و حواسم پرت شد و پام لیز خورد داشتم میفتادم که یکی از پشت گرفتم برگشتم دیدم اجوماعه
(چیه فک کردی تهیونگع کور خوندی)
اجوما:مراقب باش
ا.ت:ممنون احوما ببخشید فک کنم دستتون درد گرفت
اجوما:نه عزیزم برو بالا
ا.ت:هوفف همیشه اینجوری پله هارو بالا و پایین میرید خسته نمیشید وضعیتتون خوب نیس فک کنم آخه پاتون درد میگیرع
اجوما:نه یکم خسته میشم من عادت کردم بعضی وقتا هم پسرا کمکم میکنن برم بالا دست تنها هم نیستم تو کارا
ا.ت:هوم منم کمک دستتون میشم
اجوما مرسی(لبخند مهربون )
(همینجوری که دارن حرف میزنن میرن بالا)
جیمین:بیا از اینور ا.ت
ا.ت:باش
رفتم و رسیدم به یه اتاق در مشکی جیمین درد زد و وارد شد منم رفتم داخل تهیونگ رو صندلی نشسته بود کوک هم داشت با کامپیوتر کار میکرد
تهیونگ:اجوما قوانین رو بهت گفت؟(سرد)
ا.ت:بله گفتن
تهیونگ:خب چند تا قوانین هم من بگم
۱ از خونه بیرون نمیری بدون اجازه من
۲ گوشیت دست من میمونه
۳ از حرفام سرپیچی نمیکنی وگرنه تنبیه میشی
۴ با بقیه درست حرف میزنی مگر اینکه اذیتت کردن
و هنوز خدمتکار معلوم نیس باشی یا نه فعلا بیکاری حالا برو اتاقت
جیمین میشه بهش نشون بدی
جیمین:اوکی تهیونگ
بیا دنبالم
ا.ت:باش
ویو ا.ت
رفتم دنبالش دوتا اتاق اونور تر اتاق من بود رفتم داخل یه اتاق خیلییییییییییییی خوشگل بود اصن مونده بودم خیلی خوب بود من همچین اتاقی رو تو خواب ببینم رفتم ویو رو از پنچره ببینم شهر خیلی دور بود چون تار دیده میشد ویو قشنگی بود میشد یه مزرعه رو دید ویو خوبی بود
جیمین:خوشت اومد؟
ا.ت:اوهوم...چیز یعنی بله
جیمین یه خنده ریز کرد رفت بیرون
۱۲.۲k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.