فیک King of the Moon⛄🩸🍷🧛🏻♂️پارت¹⁴
آروم در اتاقش رو باز کردم و دیدم گوی سخن گوش داره موزیک میزنه و یه چیزی زیر پتوعه.....عجیب بود چون جین هی هیچ وقت با وجود موسیقی نمیخوابید و وقتی پتو رو کنار زدم با بالشت و متکا روبه رو شدم.....منو دور میزنی جین هی؟ منتظر شدم تا بیاد ببینم این موقع شب بدون محافظ کجا رفته...
نکته « خونآشام ها قابلیت اینو دارن که با تمرکز روی یه نقطه اونجا رو ببین....یونگی هم میتونست با تمرکز روی اتاق جین هی اتاقش رو بیینه و جین هی چون اینو میدونست این کار ها رو کرد
شوگا « مدتی گذشت که دیدم جین هی با دو اومد داخل اتاق و در رو بست....مشخص بود استرس داره و دویده....همون جور که به دیوار تکیه داده بودم و دست به سینه ایستاده بودم بهش گفتم « کجا بودی این موقع شب؟
جین هی « برگشتم و دیدم شوگا دقیقا روبه رومه....با صدایی که لرزشش کاملا مشخص بود گفتم « تو اینجا چیکار میکنی؟
شوگا « جواب سوال من این نبود....چرا اینقدر مضطربی؟ چه دست گلی به آب دادی جین هی
جین هی « تو زیادی حساسی...رفته بودم قدم بزنم
شوگا « جین هی کسی با قدم زدن اینجوری تپش قلب نمیگیره.....لازمه برای بار سوم تکرار کنم؟ میگی یا نه
جین هی « هی هی آروم...شما برو به مهمون های عزیزت برس امپراطور مین
شوگا « خواستم جوابش رو بدم که صدای در اومد....آهی کشیدم.....بیا تو
مشاور اعظم « با تایید امپراطور وارد اتاق شدم و تعظیم کوتاهی به ایشون و بانو جین هی کردم....معذرت میخوام سرورم اما بانو سوفیا میخوان شما رو بیینن چون گفتید نمیخوایید ایشون بانو جین هی رو بیینه گفتیم توی محوطه هستید....چیکار کنیم؟
یونگی « برای تو یکی دارم بعدا....خودم میرم الان....
جین هی « یونگی رفت و منو با هزار تا سوال تنها گذاشت...مشاور اعظمش خواست بره که نگهش داشتم و پرسیدم « چرا نمیزاره اونا منو بینن؟
مشاور اعظم « عالیجناب شما رو خیلی دوست دارن...برای حفظ جونتون این کار رو میکنن
جین هی « حفظ جونم؟
مشاوراعظم « بله من با اجازه مرخص میشم
جین هی « نمیدونم به جون من چه ربطی داشت اما اینو میدونستم دلم میخواست به خاطر بلا هایی که سوفیا سر شوگا اورده ازش انتقام بگیرم
سوفیا « بعد از رفتن یونگی به بهونه پیدا کردنش تمام اتاق های مهمان رو گشتیم اما اون دختر رو پیدا نکردم....تمام این مدت الکس همراه من بود و ظاهرا خسته شده بود
الکس « بسه دیگه سوفی....اون دختر رو میخواهی بیینی که چی بشه؟ اینقدر پا رو دم یونگی نزار
سوفیا « مثل اینکه متوجه نیستی....وقتی اونو توی اتاق های مهمان نزاشته یعنی توی اتاق های خاندان سلطنتیه....اون بزرگترین مانع برای رسیدن من به مقام ملکه است...باید حذفش کنم....
الکس « این کار عاقبت خوبی نداره....
اهم اینم پارت بعدی🍷⛄❤امیدوارم خوب شده باشه
نکته « خونآشام ها قابلیت اینو دارن که با تمرکز روی یه نقطه اونجا رو ببین....یونگی هم میتونست با تمرکز روی اتاق جین هی اتاقش رو بیینه و جین هی چون اینو میدونست این کار ها رو کرد
شوگا « مدتی گذشت که دیدم جین هی با دو اومد داخل اتاق و در رو بست....مشخص بود استرس داره و دویده....همون جور که به دیوار تکیه داده بودم و دست به سینه ایستاده بودم بهش گفتم « کجا بودی این موقع شب؟
جین هی « برگشتم و دیدم شوگا دقیقا روبه رومه....با صدایی که لرزشش کاملا مشخص بود گفتم « تو اینجا چیکار میکنی؟
شوگا « جواب سوال من این نبود....چرا اینقدر مضطربی؟ چه دست گلی به آب دادی جین هی
جین هی « تو زیادی حساسی...رفته بودم قدم بزنم
شوگا « جین هی کسی با قدم زدن اینجوری تپش قلب نمیگیره.....لازمه برای بار سوم تکرار کنم؟ میگی یا نه
جین هی « هی هی آروم...شما برو به مهمون های عزیزت برس امپراطور مین
شوگا « خواستم جوابش رو بدم که صدای در اومد....آهی کشیدم.....بیا تو
مشاور اعظم « با تایید امپراطور وارد اتاق شدم و تعظیم کوتاهی به ایشون و بانو جین هی کردم....معذرت میخوام سرورم اما بانو سوفیا میخوان شما رو بیینن چون گفتید نمیخوایید ایشون بانو جین هی رو بیینه گفتیم توی محوطه هستید....چیکار کنیم؟
یونگی « برای تو یکی دارم بعدا....خودم میرم الان....
جین هی « یونگی رفت و منو با هزار تا سوال تنها گذاشت...مشاور اعظمش خواست بره که نگهش داشتم و پرسیدم « چرا نمیزاره اونا منو بینن؟
مشاور اعظم « عالیجناب شما رو خیلی دوست دارن...برای حفظ جونتون این کار رو میکنن
جین هی « حفظ جونم؟
مشاوراعظم « بله من با اجازه مرخص میشم
جین هی « نمیدونم به جون من چه ربطی داشت اما اینو میدونستم دلم میخواست به خاطر بلا هایی که سوفیا سر شوگا اورده ازش انتقام بگیرم
سوفیا « بعد از رفتن یونگی به بهونه پیدا کردنش تمام اتاق های مهمان رو گشتیم اما اون دختر رو پیدا نکردم....تمام این مدت الکس همراه من بود و ظاهرا خسته شده بود
الکس « بسه دیگه سوفی....اون دختر رو میخواهی بیینی که چی بشه؟ اینقدر پا رو دم یونگی نزار
سوفیا « مثل اینکه متوجه نیستی....وقتی اونو توی اتاق های مهمان نزاشته یعنی توی اتاق های خاندان سلطنتیه....اون بزرگترین مانع برای رسیدن من به مقام ملکه است...باید حذفش کنم....
الکس « این کار عاقبت خوبی نداره....
اهم اینم پارت بعدی🍷⛄❤امیدوارم خوب شده باشه
۶۴.۱k
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.