پارت هشتم invisible husband
: وای نیونا چه پر خوشگلی
؟ از کجا کش رفتی شیطون
٫ وای نیونا بدش به من توروخدا
بعد از این جمله آلیس همه بچه ها با گفتن کلمه توروخدا سعی میکردن تا پر رو از دست نیونا بقاپن
که با صدای استاد همشون پراکنده شدن
سریعا پرو بده به من
+ آخه
استاد : سسسسررررریییییعععععع
+ هههوووویییی مرتیکه بار آخرت باشه سر من داد میزنیا
استاد : عه دختره چش سفید بیا بریم دفتر تا حالیت کنم
نیونا ی سیلی دلچسب به اون مردک زد و از کلاس بیرون رفت
بعد از رفتن نیونا مرد دل درد شدیدی گرفت و با شتاب به زمین برخورد کرد و خون بالا آورد
موقع برگشت نیونا ی قاب خوشگل برای اون پر گرفت و راهی خونه شد
وقتی وارد خونه شدم خواستم سریع بدوم برم پیش ویکتور که با صدای مامانم موندم
مامان : یییااااا پرنسسم ، بیا کمک
+ چشم 😢
بعد از کمک به مامانم رفتم اتاقم
+ ویکتور ؟?؟؟
با نشنیدن صدایی از جانب ویکتور پر و درآورد و شروع کرد جای گذاری
دستشو گذاشت رو شکمشو گفت : میدونید من عاشق پدرتونم البته شمارم دوست دارما ولی خیلی شیطونید
_ سلام ملکه قلبم
+ سلام ویکتور
_ حال عشقم چطوره ؟
+ خوب
ویکتور آروم دستشو برد زیر لباس نیونا و شکمشو لمس کردو گفت : میبینم یکی با بچه ها دوست شده
+ نه خیرم
_ 😂
نیونا ناخواسته برگشت و گفت : هی به چی میخندی
وقتی صورت زیبای ویکتور و دید دهنش خشک شد
ویکتور بوسه آرومی رو لب هاش گذاشت
نیونا سریع پاشد و عذر خواهی کرد : ببخشید ، ببخشید م..ن واقعاً نمی ... خواستم برگردم
_ باشه بیبی مشکلی نیست بالاخره تو محبتاتو تموم کردی
+ نه یکیش مونده
_ بیا بهت نشون بدم
_ دستتو بکن تو آتیش
+ چچچچچیییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها این طولانی ترین پارت بود برای همین لودش طول کشید ممنون بابت حمایت ها بای
؟ از کجا کش رفتی شیطون
٫ وای نیونا بدش به من توروخدا
بعد از این جمله آلیس همه بچه ها با گفتن کلمه توروخدا سعی میکردن تا پر رو از دست نیونا بقاپن
که با صدای استاد همشون پراکنده شدن
سریعا پرو بده به من
+ آخه
استاد : سسسسررررریییییعععععع
+ هههوووویییی مرتیکه بار آخرت باشه سر من داد میزنیا
استاد : عه دختره چش سفید بیا بریم دفتر تا حالیت کنم
نیونا ی سیلی دلچسب به اون مردک زد و از کلاس بیرون رفت
بعد از رفتن نیونا مرد دل درد شدیدی گرفت و با شتاب به زمین برخورد کرد و خون بالا آورد
موقع برگشت نیونا ی قاب خوشگل برای اون پر گرفت و راهی خونه شد
وقتی وارد خونه شدم خواستم سریع بدوم برم پیش ویکتور که با صدای مامانم موندم
مامان : یییااااا پرنسسم ، بیا کمک
+ چشم 😢
بعد از کمک به مامانم رفتم اتاقم
+ ویکتور ؟?؟؟
با نشنیدن صدایی از جانب ویکتور پر و درآورد و شروع کرد جای گذاری
دستشو گذاشت رو شکمشو گفت : میدونید من عاشق پدرتونم البته شمارم دوست دارما ولی خیلی شیطونید
_ سلام ملکه قلبم
+ سلام ویکتور
_ حال عشقم چطوره ؟
+ خوب
ویکتور آروم دستشو برد زیر لباس نیونا و شکمشو لمس کردو گفت : میبینم یکی با بچه ها دوست شده
+ نه خیرم
_ 😂
نیونا ناخواسته برگشت و گفت : هی به چی میخندی
وقتی صورت زیبای ویکتور و دید دهنش خشک شد
ویکتور بوسه آرومی رو لب هاش گذاشت
نیونا سریع پاشد و عذر خواهی کرد : ببخشید ، ببخشید م..ن واقعاً نمی ... خواستم برگردم
_ باشه بیبی مشکلی نیست بالاخره تو محبتاتو تموم کردی
+ نه یکیش مونده
_ بیا بهت نشون بدم
_ دستتو بکن تو آتیش
+ چچچچچیییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها این طولانی ترین پارت بود برای همین لودش طول کشید ممنون بابت حمایت ها بای
۷.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.