عشق یا ثروت ( پارته هفت )
داشتیم تو سالن حرف میزدیم که یه کاری پیش امد یکم از اینوپی فاصله گرفتم و جواب دادم شماره ناشناس بود و حرفایی میزد که باعث شد رنگم پبره و جلوم رو به سختی ببینم سعی کردم وزنمو تحمل کنم بد جور فشار روم وارد شده بود و مدادو تو دستم فشار میدادم برگشتم سمته اینوپی که دیدم داره با چیفویو حرف میزنه و لبخنده قشنگش مثله همیشه رو صورتش بود و این جوری قشنگ ترم دیده میشد اون کاملا مثله یه ماه نصفه بود به خاطره سوختگیش البته وگرنه اون به اندازه یه ماه شبه چهارده زیباست تو بهش خیره بودمو غرقش بودم و تلفن یهو قعط شد تا چیفویو خواست بغلش کنه عصبانیتم دیگه فوران کرد قبل از بغله اون مدادو پرت کردم و از بینشون رد شد که تو دیوار فرو رفت چیفویو بد جور ترسید و فرار کرد اینوپی با تعجبه زیادی بهم خیره شد امد سمتم و اروم بغلم کرد و موهامو ووازش میکرد عصبانیتم که فروکش کرد احساسه گناه زیادی منو گرفته بود و قلبمو فشار میداد از حرفایه اون مرده هم خیلی ناراحت بودم سرمو رو شونه یه اینوپی گذاشتم و لشکام سرازیر شدن و لباسه ایموپی خیس شد که با صدایه اروم و گرمش مواجه شدم
اینوپی: هیششش اروم باش
اگه هم میخوای گریه کن تا خالی شی ببینم اگه حالت بده میخوای برگردیم خونه؟
تو سکوت به حرفاش گوش دادم و از بغلش بیرون امدم صورتمو تو دستاش گرفت و اشکامو پاک کرد به اطرافم نیم نگاهی انداختم هیچ کس اطرافمون نبود انگار که زنگ خورده بود دوباره اشکام ریختن که دیدم اینوپی محکم منو میبوسید و لبمو میک میزد منم به ناچار همراهی کردم البته همچینم بدم نمیومد که منو بوسیده بود وقتی ولم کرد حسابی سرخ شده بود به اینه یه پشتش نگاه کردم که لبم کبود شده بود
اینوپی: ببخشید مجبور شدم اخه همش گریه میکردی و نمیخواستم تو اون حال ببینمت
کوکو: ع.. عیبی نداره ولی دیگه اینکارو نکن ممکنه ببیننمون
اینوپی: ب... بخشید دیگه ا.. انجامش نمیدم
کوکو: گفتم اینجا نه وگرنه من که بدم نمیومد
دیدم که قشنگ از مرزه لبو رد شده و....
اینوپی: هیششش اروم باش
اگه هم میخوای گریه کن تا خالی شی ببینم اگه حالت بده میخوای برگردیم خونه؟
تو سکوت به حرفاش گوش دادم و از بغلش بیرون امدم صورتمو تو دستاش گرفت و اشکامو پاک کرد به اطرافم نیم نگاهی انداختم هیچ کس اطرافمون نبود انگار که زنگ خورده بود دوباره اشکام ریختن که دیدم اینوپی محکم منو میبوسید و لبمو میک میزد منم به ناچار همراهی کردم البته همچینم بدم نمیومد که منو بوسیده بود وقتی ولم کرد حسابی سرخ شده بود به اینه یه پشتش نگاه کردم که لبم کبود شده بود
اینوپی: ببخشید مجبور شدم اخه همش گریه میکردی و نمیخواستم تو اون حال ببینمت
کوکو: ع.. عیبی نداره ولی دیگه اینکارو نکن ممکنه ببیننمون
اینوپی: ب... بخشید دیگه ا.. انجامش نمیدم
کوکو: گفتم اینجا نه وگرنه من که بدم نمیومد
دیدم که قشنگ از مرزه لبو رد شده و....
۱.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.