ارباب ردرین. P⁷
ارباب ردرین. P⁷
جنی دیگه نمیتونست تحمل کنه و تمام توانشو جمع کردو گفت
جنی : شوگا....... حرفاشو ......گو....گوش نده میخواد ....اذیتت کنه
شوگا حتی نمیتونست فکر کنه بدون فکر داد زد
شوگا : خفه شو فرشته ی احمق تو چه میفهمی درد چیه ؟ خدا از امثالی مثل تورو دوست داره نه امثالی مثل من با من مثل آشغال رفتار میکنه چون با شما فرق دارم چون راه شمارو نرفتم پس خفه شو و بتمرگ سر جات
حرفاش پر از درد بود گونه هاش خیس بود حتی گریه هاشم صدا نداشت درد هاشم بی صدا نابودش میکرد شاید درست میگفت شاید هیشکی درکش نمیکنه جنی هم ناراحت شد هم شوکه چون تا به حال اینجوری باهاش حرف نزده بود همه تو شک بودن چون شوگا هیچوقت گریه نمیکرد شاید چون همیشه اونی بود که بخاطر حال بقیه حال خودشو نادیده میگرفت الآنم تمام کوه غمی که تحمل کرده رو با خشم بیان میکرد دخترا فقط اشک میریختن حتی نمیدونستن چیکار کنن
شوگا رو به تهیونگ کرد و با چشم های بی حس گفت
شوگا : بیا برای اولین و آخرین بار تمومش کنیم
تهیونگ: تو واقعا سنگ دلی
شوگا : سنگ دل بودن یا نبودن من به تو ربطی نداره بیا تمومش کنیم اینجوری اگه من ببرم انتقام گرفتم اگه ببری دیگه اذیت نمیشی و میتونی راحت زندگی کنی
تهیونگ :منم اینو میخوام اما تو شیطانی نمیتونی به من حتی دست بزنی اینطوری من برندم
شوگا : غرورت و تحسین میکنم اما همونطور که گفتم من هنوز همون فرشته ی قدیمم هیچ تغییری نکردم
موهای مشکی و چشمای قرمزش به سفید بی روح تغییر کرد دندونا و بال های سیاهش محو شد بال سفید جای بال سیاهش اومد لباسهای خونیش با کت و شلوار سفید جایگزین شد شبیه یه کشیش شد پرای همه ریخته بود مخصوصا تهیونگ که اصلا باورش نمیشد
تهیونگ : ت......ت.......ت.تو
شوگا اداشو درآورد و با غرور نگاهش کرد
شوگا : ت.......ت.....ت.تو هه هه هه هه هه هه(خندیدن 😐🤝) از خنده روده بر شدم دلت برا ردرین تنگ شده بود
نزدیک تهیونگ رفت و لپشو کشید
تهیونگ : اما چ.چجوری؟!
جنی دیگه نمیتونست تحمل کنه و تمام توانشو جمع کردو گفت
جنی : شوگا....... حرفاشو ......گو....گوش نده میخواد ....اذیتت کنه
شوگا حتی نمیتونست فکر کنه بدون فکر داد زد
شوگا : خفه شو فرشته ی احمق تو چه میفهمی درد چیه ؟ خدا از امثالی مثل تورو دوست داره نه امثالی مثل من با من مثل آشغال رفتار میکنه چون با شما فرق دارم چون راه شمارو نرفتم پس خفه شو و بتمرگ سر جات
حرفاش پر از درد بود گونه هاش خیس بود حتی گریه هاشم صدا نداشت درد هاشم بی صدا نابودش میکرد شاید درست میگفت شاید هیشکی درکش نمیکنه جنی هم ناراحت شد هم شوکه چون تا به حال اینجوری باهاش حرف نزده بود همه تو شک بودن چون شوگا هیچوقت گریه نمیکرد شاید چون همیشه اونی بود که بخاطر حال بقیه حال خودشو نادیده میگرفت الآنم تمام کوه غمی که تحمل کرده رو با خشم بیان میکرد دخترا فقط اشک میریختن حتی نمیدونستن چیکار کنن
شوگا رو به تهیونگ کرد و با چشم های بی حس گفت
شوگا : بیا برای اولین و آخرین بار تمومش کنیم
تهیونگ: تو واقعا سنگ دلی
شوگا : سنگ دل بودن یا نبودن من به تو ربطی نداره بیا تمومش کنیم اینجوری اگه من ببرم انتقام گرفتم اگه ببری دیگه اذیت نمیشی و میتونی راحت زندگی کنی
تهیونگ :منم اینو میخوام اما تو شیطانی نمیتونی به من حتی دست بزنی اینطوری من برندم
شوگا : غرورت و تحسین میکنم اما همونطور که گفتم من هنوز همون فرشته ی قدیمم هیچ تغییری نکردم
موهای مشکی و چشمای قرمزش به سفید بی روح تغییر کرد دندونا و بال های سیاهش محو شد بال سفید جای بال سیاهش اومد لباسهای خونیش با کت و شلوار سفید جایگزین شد شبیه یه کشیش شد پرای همه ریخته بود مخصوصا تهیونگ که اصلا باورش نمیشد
تهیونگ : ت......ت.......ت.تو
شوگا اداشو درآورد و با غرور نگاهش کرد
شوگا : ت.......ت.....ت.تو هه هه هه هه هه هه(خندیدن 😐🤝) از خنده روده بر شدم دلت برا ردرین تنگ شده بود
نزدیک تهیونگ رفت و لپشو کشید
تهیونگ : اما چ.چجوری؟!
۲.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.