𝓜𝔂 𝓼𝓱𝓪𝓻𝓮 𝓸𝓯 𝔂𝓸𝓾..♡
سهم من از تو...♡
ₚ₂
بخش اول:"پیدا شدن قاتل"
چند مین به خونی که روی دستش بود خیره شد..که دوباره با همون دستای خونی بطرف ایوان رفت..قطره های خون با هر قدمش روی زمین میریختند..
همینجور به اسمون خیره شده بود...که با ورود یکدفعه آریان سرشو برگردوند
آریان نفس نفس زنان اومد داخل و گفت:"دایانا..دایانا...پیدا..پیداش..کردیم"
با شنیدن این جمله دایانا ب سرعت به طرف در اتاق رفت و روبه آریان گف:"واقعا..تو..تو..مطمئنی؟!"(با تعجب)
آریان اروم به سمت دایانا قدم برداشت دستشو روی شونه دایانا گذاشت و گفت:"اره..اره..بلاخره..دیگه کم کم همه چی تموم میشه..دیگه..میتونی...راحت..بخوابی"(اروم و شمرده)
حلقه اشکی تو چشماش بود دیدشو تار میکرد بلاخره..قاتل عشقشو پیدا کرده بود..و بعد مرگ اون قاتل میتونست راحت به خواب عمیقی فرو بره...
آریان یکدفعه نگاهش به زمین خونی افتاد و نگاهش روی دست دایانا قفل شد و اروم دست خواهرشو گرفت و اروم گف:"دیگه اینکارو نکن!"
دایانا چیزی نگفت اریان خون دستشو پاک کرد و گفت:
"باید زخمتو ببند.."
حرفش با حرفی که دایانا زد قطع شد:"لازم نیست!"
وبطرف اتاق شکنجه حرکت کرد و اریان پشت سرش راه افتاد پشت در ایستاد زخمش دوباره خونی شد و سوزش داشت اما واسش مهم نبو مهم دیدن کسی که خیلی وقته دنبالش بود هم لذت بخش بود هم ناراحت کننده ناراحت از این که باید با ادمی روبه رو شه که معشوقشو کشته!
درو اروم بازکرد با دیدن فرد روبه روش شوکه شد اون..اون..
بنظرتون اون کیع؟
لایک و کامنت بزارید اگه کامنتا ۱۰ تا شه پارت بعدی امروز اپ میشه لطفا نظر بدید اگه ندید اپ نمیکنم میزارم تا پس فردااا
ₚ₂
بخش اول:"پیدا شدن قاتل"
چند مین به خونی که روی دستش بود خیره شد..که دوباره با همون دستای خونی بطرف ایوان رفت..قطره های خون با هر قدمش روی زمین میریختند..
همینجور به اسمون خیره شده بود...که با ورود یکدفعه آریان سرشو برگردوند
آریان نفس نفس زنان اومد داخل و گفت:"دایانا..دایانا...پیدا..پیداش..کردیم"
با شنیدن این جمله دایانا ب سرعت به طرف در اتاق رفت و روبه آریان گف:"واقعا..تو..تو..مطمئنی؟!"(با تعجب)
آریان اروم به سمت دایانا قدم برداشت دستشو روی شونه دایانا گذاشت و گفت:"اره..اره..بلاخره..دیگه کم کم همه چی تموم میشه..دیگه..میتونی...راحت..بخوابی"(اروم و شمرده)
حلقه اشکی تو چشماش بود دیدشو تار میکرد بلاخره..قاتل عشقشو پیدا کرده بود..و بعد مرگ اون قاتل میتونست راحت به خواب عمیقی فرو بره...
آریان یکدفعه نگاهش به زمین خونی افتاد و نگاهش روی دست دایانا قفل شد و اروم دست خواهرشو گرفت و اروم گف:"دیگه اینکارو نکن!"
دایانا چیزی نگفت اریان خون دستشو پاک کرد و گفت:
"باید زخمتو ببند.."
حرفش با حرفی که دایانا زد قطع شد:"لازم نیست!"
وبطرف اتاق شکنجه حرکت کرد و اریان پشت سرش راه افتاد پشت در ایستاد زخمش دوباره خونی شد و سوزش داشت اما واسش مهم نبو مهم دیدن کسی که خیلی وقته دنبالش بود هم لذت بخش بود هم ناراحت کننده ناراحت از این که باید با ادمی روبه رو شه که معشوقشو کشته!
درو اروم بازکرد با دیدن فرد روبه روش شوکه شد اون..اون..
بنظرتون اون کیع؟
لایک و کامنت بزارید اگه کامنتا ۱۰ تا شه پارت بعدی امروز اپ میشه لطفا نظر بدید اگه ندید اپ نمیکنم میزارم تا پس فردااا
۷.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.