♡pt: ♡³ ②
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جورد: ا/تتتتت«داد»
ا/ت ویو:
چرا اینجوری داد زد «تند تند رفتم پایین»
ا/ت: چیزی شده
جورد: نه گفتم که دیگه نزدیکای غروبه
ا/ت: چرا انقدر واسه رفتنم عجله داری؟
جورد: چونکه شب میتونن بگیرنت ولی غروب بخاطر نور آفتاب غیرممکنه اینو باید بدونی دیگه نه؟
ا/ت: اها از اون لحاظ اوکی
جورد: برو دم در کالسکه منتظرته
ا/ت: ممنون جورد خیلی مهربونی
جورد: کاری نکردم فقط آزادت کردم نمیخواستم زندانی باشی
ا/ت: جورد
جورد: بله
ا/ت: میتونم بغلت کنم؟
جورد: اره اره
«سفت جورد رو بغل کرد»
جورد: ا... اخ دختر له شدم
«جدا شد»
ا/ت: متاسفم
نگهبان: قربان داریم روبه شب میریم
جورد: باشه«روبه ا/ت» خوشبخت بشی توی شهرتون
ا/ت: همیشه توی قلبم این محبتات میمونه
جورد: خب دیگ برو
«تعظیم کردن و رفتن»
نگهبان خانم از این طرف
ا/ت: بله ممنون
«نشست توی کالسکه»
نگهبان: خانم این لقمه غذا هارو ارباب داده اگه گشنتون شد بخورید
ا/ت: ممنون
ا/ت ویو:
همینطور به بیرون نگاه میکردم که حوس مادر بودنم گُل کرد یدونه از لقمه هارو باز کردم خوردم خیلی خوشمزه بود و از مربایی که دوست دارم هم توش بود
جورد از کجا میدونه من مربا دوستت دارم البته شاید یهویی گذاشته
نگهبان: خانم ارباب تور دادن توی لقمه هاتون مربا بریزن اگه بدتون میاد متاسفم
ا/ت: نه اتفاقا مربا گیلاس رو دوست دارم
نگهبان: اها خوبه نوش جان
«یکی از لقمه هارو سمت نگهبانی که کالسکه میروند گرفت»
ا/ت: بفرمایید
نگهبان: نه ممنون خودتون بخورید
ا/ت: این همرو مامانم میخواد بخوره بخور دیگه
نگهبان: باشه خیلی ممنون از لطفتون
ا/ت: من خوابم میاد
نگهبان: اونجا بالشت هست بردارید
ا/ت: هوم باشه ممنون شبخیر
نگهبان: شب بخیر
نگهبان ویو:
هوم چقدر مهربونی ا/ت برای همین عاشقتم
البته امیدوارم وقتی ببینی رفتم تو جسم این نگهبان ناراحت نشی!
«چند ساعت بعد»
ا/ت ویو:
نور ماه روی صورتم میتابید از خواب بلند شدم و به سمت نگهبان گفتم
ا/ت: کی میرسیم!؟
نگهبان: خیلی عجله دارید؟
ا/ت: نه فقط دلم برای پدرم تنگ شده... مهم نیست
نگهبان: یکم دیگه میرسیم
«۶۰ دقیقه بعد»
نگهبان: خیلی خب خانم پیاده شید رسیدیم
ا/ت: اوه ب... باشه «از روی کالسکه اومد پایین»
نگهبان: چقدر ذوق دارید
ا/ت: اههه«خنده» اره خب
«رفتن و وارد شهر شدن»
ا/ت: خب میخوای تا کجا باهام بیای؟
نگهبان: تا اینجا وظیفه داشتم
ا/ت: خیلی ممنون «تعظیم»
نگهبان:«تعظیم» خدافظ
ا/ت ویو:
خب دیگه الان آزادم الان جلوی شرکت پدرم هستم
هعییی یعنی روم میشه برم داخل
میرم
رفتم داخل همه شوکه بودن خداروشکر هنوز شکمم باد نداشت رفتم داخل دفتر پدرم
«تق تق»
پدر: بیا داخل
«رفتم داخل سر پدرم پایین بود»
پدر: خبری نشد
ا/ت: از کی
«پدر سرش رو بالا گرفت و از خوشحالی خودشو پرت کرد بغل دختر کوچولوش»
پدر: دخترم دخترم اخ قربونت بشم کجا بودییییی
ا/ت: قضیه طولانی داره
پدر: اخ نمیدونی دنیا دنبالت میگردن
ا/ت: د... دنیا
پدر: اره دخترم
پدر: حتا آقای کیم تهیونگ باورت میشه
ا/ت: ک... کیم تهیونگ (눈_눈)
پدر: خوشحال نشدی
ا/ت: ن حالا کی اومده بود
پدر: ا... ام طبقه سوم این شرکت هستن
ا/ت: چییییی یه پدری ازش در بیارم
تهیونگ ویو:
اوففف خسته شدم میخوام برگردم توی همون جلد خوناشامیمممم ا/ت بخاطر این عذاب هایی که بهم دادی تنبیه میشی
همینطور با خودکارم ور میرفتم که در اتاقم با شتاب باز شد ا/...ا/ت؟
ا/ت: بس تهیونگ دست از سرم بردار بچتم سقط میکنمممم بسهههه
تهیونگ ویو:
خوبه کسی همراهش نیومده درو با نیروی ماورا بستم
تهیونگ: چی میگی ا/ت تو غلط میکنی
ا/ت: هق بسه خستم کردی میخوام بمونم بمونم تو دنیای خودم نه تو دنیایی که انگار فیلم اکشنه
تهیونگ: منم نمیتونم تو دنیایی که تو هستی بمونم
ا/ت: پس راه ما جداست
تهیونگ ویو:
از این حرفش عصبی شدم
رفتم نزدیکش و دستمو روی شکمش گذاشتم
تهیونگ: گناه این بچه چیه؟
ا/ت: گناهش اینه منو تو پدر مادرشیم
تهیونگ: هیش هیش «انگشتش رو روی لب ا/ت گذاشت» هیچ وقت فکر نکن کافی نیستی ا/ت
«بوسه صافتی به لبای ا/ت زد که یهو از اونجا غیب شدن»
ا/ت: اهههه«جیغ» چی شد یهوو
تهیونگ: تلپورت کردیم چیز خاصی نبود
ا/ت: ای خدااا من چه گناهی کردم
تهیونگ: بس کن برو بخواب
ا/ت ویو:
وای وای نه بدبخت شدم باید اینو سری به تهیونگ بگم.
نویسنده: هعییی تو روبیکا عضو شین
«پایان»«برای پارت های بیشترحمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جورد: ا/تتتتت«داد»
ا/ت ویو:
چرا اینجوری داد زد «تند تند رفتم پایین»
ا/ت: چیزی شده
جورد: نه گفتم که دیگه نزدیکای غروبه
ا/ت: چرا انقدر واسه رفتنم عجله داری؟
جورد: چونکه شب میتونن بگیرنت ولی غروب بخاطر نور آفتاب غیرممکنه اینو باید بدونی دیگه نه؟
ا/ت: اها از اون لحاظ اوکی
جورد: برو دم در کالسکه منتظرته
ا/ت: ممنون جورد خیلی مهربونی
جورد: کاری نکردم فقط آزادت کردم نمیخواستم زندانی باشی
ا/ت: جورد
جورد: بله
ا/ت: میتونم بغلت کنم؟
جورد: اره اره
«سفت جورد رو بغل کرد»
جورد: ا... اخ دختر له شدم
«جدا شد»
ا/ت: متاسفم
نگهبان: قربان داریم روبه شب میریم
جورد: باشه«روبه ا/ت» خوشبخت بشی توی شهرتون
ا/ت: همیشه توی قلبم این محبتات میمونه
جورد: خب دیگ برو
«تعظیم کردن و رفتن»
نگهبان خانم از این طرف
ا/ت: بله ممنون
«نشست توی کالسکه»
نگهبان: خانم این لقمه غذا هارو ارباب داده اگه گشنتون شد بخورید
ا/ت: ممنون
ا/ت ویو:
همینطور به بیرون نگاه میکردم که حوس مادر بودنم گُل کرد یدونه از لقمه هارو باز کردم خوردم خیلی خوشمزه بود و از مربایی که دوست دارم هم توش بود
جورد از کجا میدونه من مربا دوستت دارم البته شاید یهویی گذاشته
نگهبان: خانم ارباب تور دادن توی لقمه هاتون مربا بریزن اگه بدتون میاد متاسفم
ا/ت: نه اتفاقا مربا گیلاس رو دوست دارم
نگهبان: اها خوبه نوش جان
«یکی از لقمه هارو سمت نگهبانی که کالسکه میروند گرفت»
ا/ت: بفرمایید
نگهبان: نه ممنون خودتون بخورید
ا/ت: این همرو مامانم میخواد بخوره بخور دیگه
نگهبان: باشه خیلی ممنون از لطفتون
ا/ت: من خوابم میاد
نگهبان: اونجا بالشت هست بردارید
ا/ت: هوم باشه ممنون شبخیر
نگهبان: شب بخیر
نگهبان ویو:
هوم چقدر مهربونی ا/ت برای همین عاشقتم
البته امیدوارم وقتی ببینی رفتم تو جسم این نگهبان ناراحت نشی!
«چند ساعت بعد»
ا/ت ویو:
نور ماه روی صورتم میتابید از خواب بلند شدم و به سمت نگهبان گفتم
ا/ت: کی میرسیم!؟
نگهبان: خیلی عجله دارید؟
ا/ت: نه فقط دلم برای پدرم تنگ شده... مهم نیست
نگهبان: یکم دیگه میرسیم
«۶۰ دقیقه بعد»
نگهبان: خیلی خب خانم پیاده شید رسیدیم
ا/ت: اوه ب... باشه «از روی کالسکه اومد پایین»
نگهبان: چقدر ذوق دارید
ا/ت: اههه«خنده» اره خب
«رفتن و وارد شهر شدن»
ا/ت: خب میخوای تا کجا باهام بیای؟
نگهبان: تا اینجا وظیفه داشتم
ا/ت: خیلی ممنون «تعظیم»
نگهبان:«تعظیم» خدافظ
ا/ت ویو:
خب دیگه الان آزادم الان جلوی شرکت پدرم هستم
هعییی یعنی روم میشه برم داخل
میرم
رفتم داخل همه شوکه بودن خداروشکر هنوز شکمم باد نداشت رفتم داخل دفتر پدرم
«تق تق»
پدر: بیا داخل
«رفتم داخل سر پدرم پایین بود»
پدر: خبری نشد
ا/ت: از کی
«پدر سرش رو بالا گرفت و از خوشحالی خودشو پرت کرد بغل دختر کوچولوش»
پدر: دخترم دخترم اخ قربونت بشم کجا بودییییی
ا/ت: قضیه طولانی داره
پدر: اخ نمیدونی دنیا دنبالت میگردن
ا/ت: د... دنیا
پدر: اره دخترم
پدر: حتا آقای کیم تهیونگ باورت میشه
ا/ت: ک... کیم تهیونگ (눈_눈)
پدر: خوشحال نشدی
ا/ت: ن حالا کی اومده بود
پدر: ا... ام طبقه سوم این شرکت هستن
ا/ت: چییییی یه پدری ازش در بیارم
تهیونگ ویو:
اوففف خسته شدم میخوام برگردم توی همون جلد خوناشامیمممم ا/ت بخاطر این عذاب هایی که بهم دادی تنبیه میشی
همینطور با خودکارم ور میرفتم که در اتاقم با شتاب باز شد ا/...ا/ت؟
ا/ت: بس تهیونگ دست از سرم بردار بچتم سقط میکنمممم بسهههه
تهیونگ ویو:
خوبه کسی همراهش نیومده درو با نیروی ماورا بستم
تهیونگ: چی میگی ا/ت تو غلط میکنی
ا/ت: هق بسه خستم کردی میخوام بمونم بمونم تو دنیای خودم نه تو دنیایی که انگار فیلم اکشنه
تهیونگ: منم نمیتونم تو دنیایی که تو هستی بمونم
ا/ت: پس راه ما جداست
تهیونگ ویو:
از این حرفش عصبی شدم
رفتم نزدیکش و دستمو روی شکمش گذاشتم
تهیونگ: گناه این بچه چیه؟
ا/ت: گناهش اینه منو تو پدر مادرشیم
تهیونگ: هیش هیش «انگشتش رو روی لب ا/ت گذاشت» هیچ وقت فکر نکن کافی نیستی ا/ت
«بوسه صافتی به لبای ا/ت زد که یهو از اونجا غیب شدن»
ا/ت: اهههه«جیغ» چی شد یهوو
تهیونگ: تلپورت کردیم چیز خاصی نبود
ا/ت: ای خدااا من چه گناهی کردم
تهیونگ: بس کن برو بخواب
ا/ت ویو:
وای وای نه بدبخت شدم باید اینو سری به تهیونگ بگم.
نویسنده: هعییی تو روبیکا عضو شین
«پایان»«برای پارت های بیشترحمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۶۹.۵k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.