پارت ۱۲
پارت ۱۲
که همون لحظه
ا/ت دستش رو میگیره و چشاشو از درد بهم فشار میده یسنا و کیمیا نگران زنگ میزنن به آرمین
آرمین دکتر ا/ت
هست
کیمیا:تحمل کن الان میاد
ا/ت:ممنون میتونم تحمل کنم
.
.
.
.
.
کوک
رفتیم با ستایش توی زیر زمین فکر کنم
که از دور دیدم ۶ نفر روی سرشون پارچه هست بستن به صندلی
ستایش
اونارو باز کرد که جیمین بهش گفت
جیمین :اگه جرعت داری بازمون کن
ستایش :اوک
اونارو باز کرد
اونا تا منو دیدن کپ کردم اما سریع هم دیگه رو بغل کردیم
جین :اینجا چ خبره کوک
کوک همه ماجرا رو میگه و میگه فکر کنم شمارو هم آورده تا ازتون مواظبت کنه
نامجون :اما آرمی ها چی
ا/ت:اونا اگه بدونن حال شما خوبه بهترم میشن
کوک :ا/ت خوبی
ا/ت:اره عزیزم
کوک ا/تو بغل میکنه و میگه
کوک :فکر کردم از دست دادمت
ا/ت:ن بابا فقط یه خراش ریز بود
کوک :اوهوم
پسرا :واتتتت
ستایش :هیچی رفیقتون عاشق رفیق ما شده
کوک : نه خیرم ما فقط در حد گروگان گیر هستیم
ا/ت همون لحظه میزنه پس کلش
شوگا :خوابم میاد
جیهوپ :ممنون ازت خانوم ا/ت
که کمک کردین
ا/ت:یاد بگیر نصف تونه
بعدشم میزنه پشت کله کوک
کوک:مگه طبل گیر آوردی که میزنی
ا/ت یحو انگار چیزی یادش میاد اخم می کنه و
از اونجا میره
کوک :من چیزی گفتم
ستایش : نه یه موضوعی هست بین خودشه
به کسی تاحالا نگفته
همون موقع ستایش گوشیش زنگ می خوره و به پسرا میگه بیاین بیرون شروع میکنن به راه رفتن که یه هو تیونگ ......
که همون لحظه
ا/ت دستش رو میگیره و چشاشو از درد بهم فشار میده یسنا و کیمیا نگران زنگ میزنن به آرمین
آرمین دکتر ا/ت
هست
کیمیا:تحمل کن الان میاد
ا/ت:ممنون میتونم تحمل کنم
.
.
.
.
.
کوک
رفتیم با ستایش توی زیر زمین فکر کنم
که از دور دیدم ۶ نفر روی سرشون پارچه هست بستن به صندلی
ستایش
اونارو باز کرد که جیمین بهش گفت
جیمین :اگه جرعت داری بازمون کن
ستایش :اوک
اونارو باز کرد
اونا تا منو دیدن کپ کردم اما سریع هم دیگه رو بغل کردیم
جین :اینجا چ خبره کوک
کوک همه ماجرا رو میگه و میگه فکر کنم شمارو هم آورده تا ازتون مواظبت کنه
نامجون :اما آرمی ها چی
ا/ت:اونا اگه بدونن حال شما خوبه بهترم میشن
کوک :ا/ت خوبی
ا/ت:اره عزیزم
کوک ا/تو بغل میکنه و میگه
کوک :فکر کردم از دست دادمت
ا/ت:ن بابا فقط یه خراش ریز بود
کوک :اوهوم
پسرا :واتتتت
ستایش :هیچی رفیقتون عاشق رفیق ما شده
کوک : نه خیرم ما فقط در حد گروگان گیر هستیم
ا/ت همون لحظه میزنه پس کلش
شوگا :خوابم میاد
جیهوپ :ممنون ازت خانوم ا/ت
که کمک کردین
ا/ت:یاد بگیر نصف تونه
بعدشم میزنه پشت کله کوک
کوک:مگه طبل گیر آوردی که میزنی
ا/ت یحو انگار چیزی یادش میاد اخم می کنه و
از اونجا میره
کوک :من چیزی گفتم
ستایش : نه یه موضوعی هست بین خودشه
به کسی تاحالا نگفته
همون موقع ستایش گوشیش زنگ می خوره و به پسرا میگه بیاین بیرون شروع میکنن به راه رفتن که یه هو تیونگ ......
۴.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.