پارت ۴۸
خلاصه یکم دیگه بازی کردیم و کلی خندیدیم تا بطری افتاد سمت من و جنی
جنی: ج یا ح ؟
ا.ت: ج
جنی: اوکی وایسا با بچه ها مشورت کنم تو یه دقیقه برو گمشو اونور نشنوی.
ا.ت: رفتم
جنی: خب خب بچه ها ایده بدددددین .
جیمین: به نظرم بهش بگو کوک رو تحر.یک کنه و ما هم شب خوبی رو براشون آرزو مند باشیم .
بچه ها: عالیه
کوک: هیونگ نامسونا این ایده بود تو دادی؟من مظلوم چه گناهی کردم؟
جیمین: به من چه چیکار کنم
کوک: ( پوکر به جیمین نگاه میکنه)
جنی:(بلند) ا.تتتتت بیا
ا.ت : امدممممم
جنی: خب عشقم میدونی که نباید مخالفت کنی پس؟
ا.ت: ای نو
جنی: اوکی تو باید جونگ کوک رو تحر.یک کنی و ما هم شب خوبی رو براتون آرزو میکنیم .
ا.ت: باش.....وایسا وایسا چی؟نه اونی تروخداااا فردا دانشگاه دارم نمیشه تا صبح بیدار بمونم و بعدم با دل در بلند شم برم دانشگاه که .
جنی: خودت گفتی قبوله مخالفت نمیکنی.
ا.ت: کنه بیچاره اگر خبر داشتم میخواین چی بگین از همون اول مخالفت میکردم .
جین: دیگه دیرهههه
ا.ت: یاااااا اونی خرررر
ادمین ویو:
خلاصه ا.ت بعد از کلی کل کل و چونه زدن و کتک کاری با جنی قبول کرد .
طرف ساعت های ۱۱:۳۰ بود
جنی: ا.تتت بدو دیگه ۱۵ نفرو علاف کردی .
ا.ت: حالا نمیشه بریم خونه؟
همه به جز کوک: نه
ا.ت: پوفففف خیلی خب باشه .
ا.ت ویو:
بلند شدم رفتم توی ماشین . یه نیم تنه و شلوارک توسی تنم بود ( اسلاید دو ) عوضش کردم و یه بار قهوهای و کردم خوشگل تنم کردم و موهامو باز کردم . میکاپم رو تمدید کردم و از ماشین پیاده شدم.
با قدم های پر سر و صدا رفتم سمت بچه ها .
از امد مثلا امدم بشینم کنار کوک ولی نشستم اونجاش ....اره دیگه ....همونجا.....( استقفرالله )که یه ناله خفه ای از دهن کوک شنیده شد . ا.ت هم آروم و با عشوه گفت: آخ ببخشید *ددی*
کوک هم در جواب با صدای جذااااابش گفت : اشکال ندارد بیب . اوووم همینجا بمون
ادمین ویو:
ا.ت هم یکم خودشو روی پای .... خب پا که چه عرض کنم .... چیزه.....اممممم.....ا....اونجا دیگه ......اره تکون داد تا بیشتر تحر.یکش کنه
ولی در اصل توی ذهنش به خار مادر جنی لعنت فرستاد
.....................................
ببخشید دیر شددددد
جنی: ج یا ح ؟
ا.ت: ج
جنی: اوکی وایسا با بچه ها مشورت کنم تو یه دقیقه برو گمشو اونور نشنوی.
ا.ت: رفتم
جنی: خب خب بچه ها ایده بدددددین .
جیمین: به نظرم بهش بگو کوک رو تحر.یک کنه و ما هم شب خوبی رو براشون آرزو مند باشیم .
بچه ها: عالیه
کوک: هیونگ نامسونا این ایده بود تو دادی؟من مظلوم چه گناهی کردم؟
جیمین: به من چه چیکار کنم
کوک: ( پوکر به جیمین نگاه میکنه)
جنی:(بلند) ا.تتتتت بیا
ا.ت : امدممممم
جنی: خب عشقم میدونی که نباید مخالفت کنی پس؟
ا.ت: ای نو
جنی: اوکی تو باید جونگ کوک رو تحر.یک کنی و ما هم شب خوبی رو براتون آرزو میکنیم .
ا.ت: باش.....وایسا وایسا چی؟نه اونی تروخداااا فردا دانشگاه دارم نمیشه تا صبح بیدار بمونم و بعدم با دل در بلند شم برم دانشگاه که .
جنی: خودت گفتی قبوله مخالفت نمیکنی.
ا.ت: کنه بیچاره اگر خبر داشتم میخواین چی بگین از همون اول مخالفت میکردم .
جین: دیگه دیرهههه
ا.ت: یاااااا اونی خرررر
ادمین ویو:
خلاصه ا.ت بعد از کلی کل کل و چونه زدن و کتک کاری با جنی قبول کرد .
طرف ساعت های ۱۱:۳۰ بود
جنی: ا.تتت بدو دیگه ۱۵ نفرو علاف کردی .
ا.ت: حالا نمیشه بریم خونه؟
همه به جز کوک: نه
ا.ت: پوفففف خیلی خب باشه .
ا.ت ویو:
بلند شدم رفتم توی ماشین . یه نیم تنه و شلوارک توسی تنم بود ( اسلاید دو ) عوضش کردم و یه بار قهوهای و کردم خوشگل تنم کردم و موهامو باز کردم . میکاپم رو تمدید کردم و از ماشین پیاده شدم.
با قدم های پر سر و صدا رفتم سمت بچه ها .
از امد مثلا امدم بشینم کنار کوک ولی نشستم اونجاش ....اره دیگه ....همونجا.....( استقفرالله )که یه ناله خفه ای از دهن کوک شنیده شد . ا.ت هم آروم و با عشوه گفت: آخ ببخشید *ددی*
کوک هم در جواب با صدای جذااااابش گفت : اشکال ندارد بیب . اوووم همینجا بمون
ادمین ویو:
ا.ت هم یکم خودشو روی پای .... خب پا که چه عرض کنم .... چیزه.....اممممم.....ا....اونجا دیگه ......اره تکون داد تا بیشتر تحر.یکش کنه
ولی در اصل توی ذهنش به خار مادر جنی لعنت فرستاد
.....................................
ببخشید دیر شددددد
۶.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.