➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑¹⁹
اما کار از کار گذشته بود تنها کاری که میتونستم بکنم آه و ناله بود اشکام سرازیر بودن هر لحظه محکم و محکم تر میکوبید تا وقتی که ...کنارم روی تخت افتاد و بیهوش شد و منم اصلا جون نداشتم تکون بخورم اشکام میریخت سوبین... بخاطر دردی که داشتم بیهوش شدم... بیدار که شدم فقد سیکس پک میدیدم سیکس پکایی که روشون پر از خراش بود یاد اون لحظات نحس میوفتادم اشکام سرازیر شدن میخواستم بلند شم اما بدنم اسیر بازو های برهنه ش بود دلم میخواست سر ب تنش نباشه شانس بیارم ... حامله ... نشم گلوم گرفته بود نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم چشماش رو باز کرد
_ اینجا ... چرا من اینجام؟!
هیچی نگفتم صورتم از شدت گریه کبود شده بود تازه یادش اومده بود چه گوهی خورده
_ اینجا ... چرا من اینجام؟!
هیچی نگفتم صورتم از شدت گریه کبود شده بود تازه یادش اومده بود چه گوهی خورده
۱۹.۷k
۲۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.