زمآني بآ تّــؤ..
زمآني بآ تّــؤ..
«اون با یه دختر بود همینجوری وایسادم و به حرفاشون گوش میدادم..»
Sana' کوک خواهش میکنم فقط بیا تمومش کنیم خانوادت منو قبول نمیکنن «گریه»
jk' بهت قول میدم بعد مرگ این پیر مرد خودم میام پیشت
«منظورش چیبود که یهو جونگ کوک او اونو بوسید که یهو قلبم درد گرفت نمیدونم چرا همینجوری داشتن همو میبوسیدن که بلاخره از هم جدا شدن منم عین اوسکلا همینجوری نگاشون میکردم راستش برای من یکم عجیب بود»
Sana' خ. خب من دیگه برم تا کسی نیومده
«که یهو پاهام لیز خورد و از شانس خیلی خیلی خوبم افتادم جلو اون دوتا و انگار جونگکوک خیلی از دیدنم خوشهال نشد»
jk' اینجا چیکار میکنی؟ کسی تورو فرستاده «عصبی»
a.t' ن. نه بخدا من فقط اومدم ببینم کجا رفتی «ترسیده»
Sana' جونگکوک ولش کن اشکالی نداره خواهش میکنم
a.t' ولم کن دیوونه «داد»
SANA' کوک لطفا اون هنوز یه بچست
«بچه؟ منظورش چیه منو جونگکوک همسنیم»
jk' گوش کن ببین چی میگم اگه درباره این موضوع با کسی صحبت کنی خودم میکشمت
«هیچی نگفتم و فقط یه سر تکون دادم ولی معلومه این موضوع خیلی براش مهمه شاید بلاخره یه فرصت نصیبم شد پوزخند زدمو رو صندلی نشستم»
a.t' باشه ولی یه شرت داره «لبخند»
jk' حالا داری واسه من شرت میزاری؟ «پوزخند»
Sana' کوک اشکال نداره قبولش کن تروخدا
jk' «نفس عمیق» خب بگو باید چیکار کنم
«زبونشون تو لپش فرو کرد و با حرص نگام میکرد یکم فکر کردم تا بلاخره جواب دادم»
a. t' باید واسه 6 ماه منو به عنوان دوست دخترت معرفی کنی
jk' چه زری زدی
«یهو چشاش قرمز شدو خواست نزدیکم بشه که
«اون با یه دختر بود همینجوری وایسادم و به حرفاشون گوش میدادم..»
Sana' کوک خواهش میکنم فقط بیا تمومش کنیم خانوادت منو قبول نمیکنن «گریه»
jk' بهت قول میدم بعد مرگ این پیر مرد خودم میام پیشت
«منظورش چیبود که یهو جونگ کوک او اونو بوسید که یهو قلبم درد گرفت نمیدونم چرا همینجوری داشتن همو میبوسیدن که بلاخره از هم جدا شدن منم عین اوسکلا همینجوری نگاشون میکردم راستش برای من یکم عجیب بود»
Sana' خ. خب من دیگه برم تا کسی نیومده
«که یهو پاهام لیز خورد و از شانس خیلی خیلی خوبم افتادم جلو اون دوتا و انگار جونگکوک خیلی از دیدنم خوشهال نشد»
jk' اینجا چیکار میکنی؟ کسی تورو فرستاده «عصبی»
a.t' ن. نه بخدا من فقط اومدم ببینم کجا رفتی «ترسیده»
Sana' جونگکوک ولش کن اشکالی نداره خواهش میکنم
a.t' ولم کن دیوونه «داد»
SANA' کوک لطفا اون هنوز یه بچست
«بچه؟ منظورش چیه منو جونگکوک همسنیم»
jk' گوش کن ببین چی میگم اگه درباره این موضوع با کسی صحبت کنی خودم میکشمت
«هیچی نگفتم و فقط یه سر تکون دادم ولی معلومه این موضوع خیلی براش مهمه شاید بلاخره یه فرصت نصیبم شد پوزخند زدمو رو صندلی نشستم»
a.t' باشه ولی یه شرت داره «لبخند»
jk' حالا داری واسه من شرت میزاری؟ «پوزخند»
Sana' کوک اشکال نداره قبولش کن تروخدا
jk' «نفس عمیق» خب بگو باید چیکار کنم
«زبونشون تو لپش فرو کرد و با حرص نگام میکرد یکم فکر کردم تا بلاخره جواب دادم»
a. t' باید واسه 6 ماه منو به عنوان دوست دخترت معرفی کنی
jk' چه زری زدی
«یهو چشاش قرمز شدو خواست نزدیکم بشه که
۵۸۷
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.