چندپارتی بنگ چان p4
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران
#بنگ_چان
یه چند پارتی غمگین و عاشقانه از چان بنویس جوری که گریه ی آدم دربیاد(ای به چشم.. 🌚)
درحالی که خودش رو بیشتر به آغوش مرد مورد علاقه اش میفشرد گفت
&گوشم با توعه
دلش میخواست وقتی که این رو بهش میگه انگشت هاش رو داخل اون موهای فر فرو ببره و باهاشون بازی کنه، اما حتی همین آغوش زیباهم به وسیله پتو انجام شده بود، نفس عمیقی رو بیرون فرستاد و با یک لحن خاص تر از همیشه شروع به صحبت کرد
_سوفی... این حرف هایی که میزنم.. فقط ممکنه یک آسیب برای تو باشه، اما دیگه نمی خوام عقب بکشم، میخوام خودخواه باشم سوفی... سوفی من..
نگاهش رو به چشم های منتظر دختر داد
_من.. به تو نیاز دارم، با تمام وجودم به اینکه تو کنارم باشی نیاز دارم، نیاز دارم که تو حس من رو بپذیری، حسی که شاید تو اسمش رو وابستگی بذاری، وابستگی ای که از روی تنهایی ایجاد شده، اما قسم میخورم، من.. از ته قلب مرده ام، عاشقتم
میتونست برق درون چشم های دختر رو ببینه، لبخند محوی روی لب هاش شکل گرفت، از اینهمه نزدیکی، واقعا لذت میبرد، حس محبتی که میخواست رو دریافت میکرد
&کریستوفر، ای کاش می تونستم ببوسمت
با شنیدن این حرف کمی شوکه شد، دو حس مخالف رو تجربه میکرد، ناراحتی به دلیل این که از بوسیدن اون دختر محروم بود، خوشحالی بدلیل اینکه.. دختر هم اون رو میخواست
_به چشمات قسم،اگر می تونستم، همین امشب، جسم و روحت رو برای خودم میکردم، اما....
با پخش شدن بغض توی گلوش سکوت کرد، لب هاش رو روی هم فشار داد تا از شکستنش جلوگیری بکنه، دختر پتو رو دور دست هاش پیچید و روی گونه های گرم پسر گذاشت
&من همینجوری هم برای توهم کریستوفر.. بهت قول میدم، تو تنها کسی هستی که میتونه من رو داشته باشه قسم میخورم اجازه نمیدم کسی لمسم کنه، من فقط برای توام.. قول میدم
نگاه خیس از اشکش رو به دختر داد که با یک لبخند گرم مواجه شد
_دوستت دارم
&منم دوستت دارم کریستوفر.. خیلی زیاد
#بنگ_چان
یه چند پارتی غمگین و عاشقانه از چان بنویس جوری که گریه ی آدم دربیاد(ای به چشم.. 🌚)
درحالی که خودش رو بیشتر به آغوش مرد مورد علاقه اش میفشرد گفت
&گوشم با توعه
دلش میخواست وقتی که این رو بهش میگه انگشت هاش رو داخل اون موهای فر فرو ببره و باهاشون بازی کنه، اما حتی همین آغوش زیباهم به وسیله پتو انجام شده بود، نفس عمیقی رو بیرون فرستاد و با یک لحن خاص تر از همیشه شروع به صحبت کرد
_سوفی... این حرف هایی که میزنم.. فقط ممکنه یک آسیب برای تو باشه، اما دیگه نمی خوام عقب بکشم، میخوام خودخواه باشم سوفی... سوفی من..
نگاهش رو به چشم های منتظر دختر داد
_من.. به تو نیاز دارم، با تمام وجودم به اینکه تو کنارم باشی نیاز دارم، نیاز دارم که تو حس من رو بپذیری، حسی که شاید تو اسمش رو وابستگی بذاری، وابستگی ای که از روی تنهایی ایجاد شده، اما قسم میخورم، من.. از ته قلب مرده ام، عاشقتم
میتونست برق درون چشم های دختر رو ببینه، لبخند محوی روی لب هاش شکل گرفت، از اینهمه نزدیکی، واقعا لذت میبرد، حس محبتی که میخواست رو دریافت میکرد
&کریستوفر، ای کاش می تونستم ببوسمت
با شنیدن این حرف کمی شوکه شد، دو حس مخالف رو تجربه میکرد، ناراحتی به دلیل این که از بوسیدن اون دختر محروم بود، خوشحالی بدلیل اینکه.. دختر هم اون رو میخواست
_به چشمات قسم،اگر می تونستم، همین امشب، جسم و روحت رو برای خودم میکردم، اما....
با پخش شدن بغض توی گلوش سکوت کرد، لب هاش رو روی هم فشار داد تا از شکستنش جلوگیری بکنه، دختر پتو رو دور دست هاش پیچید و روی گونه های گرم پسر گذاشت
&من همینجوری هم برای توهم کریستوفر.. بهت قول میدم، تو تنها کسی هستی که میتونه من رو داشته باشه قسم میخورم اجازه نمیدم کسی لمسم کنه، من فقط برای توام.. قول میدم
نگاه خیس از اشکش رو به دختر داد که با یک لبخند گرم مواجه شد
_دوستت دارم
&منم دوستت دارم کریستوفر.. خیلی زیاد
۱۵.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.