وقتی تو نگاه اول عاشقت میشع🥀پارت اخر
(دید ا.ت)
داشتم همراهش میرفتم،حس اعتمادی بهم میداد خب ترسی نداشتم برگشتم سمتش و گفتم
ا.ت:شما چند روزع خرید ولی چرا تا حالا چهرتونو ندیدم؟
که با تعجب برگشت سمتم و گفت
کوک:من!ااااا پس من چند روزع از اونجا خرید میکنم چه جالب
واوو پسرع خل...خندم گرفت،سمتم برگشت و گفت
کوک:دوما شما نع جونگ کوک ولی کوک صدام کنین خوشحالترم میشم و مایکرو داد پایین و لبخند خرگوشی تحویلم داد
بعد رسیدن فضای سبز اینور کوچه دستاش توی دستام حلقه کرد و به طرف فضای سبز برد،وقتی رسیدیم رفت جلوتر بعد رو پاشنه پاش چرخید سمتم
کوک:ا.ت میخوام یه چیز مهم و ارزشمندی بهت بگم
سوالی نگاش گردم که یهو همع جا روشن شد،کل درختا با چراغای کوچولو شکل دار تزئین شدع بود
چرخی دور خودم زدم و با خوشحالی سمتش برگشتم:خیلی خوشگلنننن
کوک خندید و گف:خوشحالم که خوشت اومد
ا.ت:چییییی؟! همع اینا کارل توعه؟
کوک چند قدم نزدیکتر اومد و سرشو به نشونه تائید تکون داد و گف
کوک:میدونی خب،نمیدونم از کجا شرو کنم ولی خیلی خب میدونم از کجا شرو شد...درست از وقتی دیدمت هر دقیقه جلو چشامی..چشمات،لبخندت،صورت بی نقص.. صدای خنده و حرف زدنت شدع موسقی دلنشین افکارم...با فک کردن بهت ضربان قلبم میرع بالا....و خب چجوری بگم من...من عاشقت شدم،بدجوری گرفتارتر شدم تو تیله چشمات خودم و گم کردم..
نمیدونم چه مدت..خیلی دنبالت گشتم و بلخره پیدات کردم و مطمئنم دیگه گمت نمیکنم،هیچوقت
محو حرفاش شدع بودم و مغزم برا درک حرفاش یاری نمیکرد...یعنی...یعنی این واقعیع!همین خرگوش کوچولوعه این حرفارو بهم میگه..اینارو میگل درست خودش خبر ندارع صداش چقد قشنگو دلنشینع،نمیدونه چشماش چقد خوشگلع،با هر کلمه ای که میگفت ضربان قلبم میرفت بالا
یه قدم نزدیکتر اومد و از تو جیب کتش یه جعبه دراورد و جلوم زانو زد
کوک:میشع بهم فرصت بدی؟میشع بهم اعتماد کنی؟میشع...
بزاری عاشقت بمونم؟
نمیدونستم چی بگم ولی بهش اعتماد داشتم،حرفاش خیلی صادقانه بودن،کار درستی بود که بهش فرصت بدم؟..ولی..ولی خب منم چن لحظه پیش به دامش اوفتادم.."عشق در نگاه اول"حرف بیخودی هم نیس
چشماش بهم دوخته بود و منتظران نگان میکرد،تو یه حرکت چشامو بستم و گفتم:میخوام تعم عشق و با تو مزع کنم
ونفسم و با صدا دادم بیرون
با خوشحالی بلند شد و گف
کوک:پس اجازه هس؟
و فاصله بینمون و از بین برد و گردنبند زیبایی از جعبه دراورد و به سمت گردنم خم شد و برام بستش
ا.ت:خیلی خوشگله..خیلی خیلی خیلی
و دوبارع بانی طور خندید و چشماش بین لبام و چشام چرخوند،با بستن چشام اجازش دادم و آروم لباش و روی لبام گذاشت و بعد منو تو آغوشش کشید و کنار گوشم گف
کوک:ا.ت،قلب من متعلق به توعه..اسمت رو تک تک ضربان هاش نوشته شدع.
اینم تموم شد امیدوارم خوشتون اومدع باشع لایک و کامنت و فالک یادتون نرع فیک بعدی درمورد نامجون هس ممنون تا فیک بعدی خدافیزززز💜🙃
داشتم همراهش میرفتم،حس اعتمادی بهم میداد خب ترسی نداشتم برگشتم سمتش و گفتم
ا.ت:شما چند روزع خرید ولی چرا تا حالا چهرتونو ندیدم؟
که با تعجب برگشت سمتم و گفت
کوک:من!ااااا پس من چند روزع از اونجا خرید میکنم چه جالب
واوو پسرع خل...خندم گرفت،سمتم برگشت و گفت
کوک:دوما شما نع جونگ کوک ولی کوک صدام کنین خوشحالترم میشم و مایکرو داد پایین و لبخند خرگوشی تحویلم داد
بعد رسیدن فضای سبز اینور کوچه دستاش توی دستام حلقه کرد و به طرف فضای سبز برد،وقتی رسیدیم رفت جلوتر بعد رو پاشنه پاش چرخید سمتم
کوک:ا.ت میخوام یه چیز مهم و ارزشمندی بهت بگم
سوالی نگاش گردم که یهو همع جا روشن شد،کل درختا با چراغای کوچولو شکل دار تزئین شدع بود
چرخی دور خودم زدم و با خوشحالی سمتش برگشتم:خیلی خوشگلنننن
کوک خندید و گف:خوشحالم که خوشت اومد
ا.ت:چییییی؟! همع اینا کارل توعه؟
کوک چند قدم نزدیکتر اومد و سرشو به نشونه تائید تکون داد و گف
کوک:میدونی خب،نمیدونم از کجا شرو کنم ولی خیلی خب میدونم از کجا شرو شد...درست از وقتی دیدمت هر دقیقه جلو چشامی..چشمات،لبخندت،صورت بی نقص.. صدای خنده و حرف زدنت شدع موسقی دلنشین افکارم...با فک کردن بهت ضربان قلبم میرع بالا....و خب چجوری بگم من...من عاشقت شدم،بدجوری گرفتارتر شدم تو تیله چشمات خودم و گم کردم..
نمیدونم چه مدت..خیلی دنبالت گشتم و بلخره پیدات کردم و مطمئنم دیگه گمت نمیکنم،هیچوقت
محو حرفاش شدع بودم و مغزم برا درک حرفاش یاری نمیکرد...یعنی...یعنی این واقعیع!همین خرگوش کوچولوعه این حرفارو بهم میگه..اینارو میگل درست خودش خبر ندارع صداش چقد قشنگو دلنشینع،نمیدونه چشماش چقد خوشگلع،با هر کلمه ای که میگفت ضربان قلبم میرفت بالا
یه قدم نزدیکتر اومد و از تو جیب کتش یه جعبه دراورد و جلوم زانو زد
کوک:میشع بهم فرصت بدی؟میشع بهم اعتماد کنی؟میشع...
بزاری عاشقت بمونم؟
نمیدونستم چی بگم ولی بهش اعتماد داشتم،حرفاش خیلی صادقانه بودن،کار درستی بود که بهش فرصت بدم؟..ولی..ولی خب منم چن لحظه پیش به دامش اوفتادم.."عشق در نگاه اول"حرف بیخودی هم نیس
چشماش بهم دوخته بود و منتظران نگان میکرد،تو یه حرکت چشامو بستم و گفتم:میخوام تعم عشق و با تو مزع کنم
ونفسم و با صدا دادم بیرون
با خوشحالی بلند شد و گف
کوک:پس اجازه هس؟
و فاصله بینمون و از بین برد و گردنبند زیبایی از جعبه دراورد و به سمت گردنم خم شد و برام بستش
ا.ت:خیلی خوشگله..خیلی خیلی خیلی
و دوبارع بانی طور خندید و چشماش بین لبام و چشام چرخوند،با بستن چشام اجازش دادم و آروم لباش و روی لبام گذاشت و بعد منو تو آغوشش کشید و کنار گوشم گف
کوک:ا.ت،قلب من متعلق به توعه..اسمت رو تک تک ضربان هاش نوشته شدع.
اینم تموم شد امیدوارم خوشتون اومدع باشع لایک و کامنت و فالک یادتون نرع فیک بعدی درمورد نامجون هس ممنون تا فیک بعدی خدافیزززز💜🙃
۲.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.