عاقبت اعتماد⛓️(10)
عاقبت اعتماد⛓️(10)
جیمین
بعد از اینکه ب ات زنگ زدم غذا درست کردم و خوردم رفتم رو کاناپه نشستم و یکی از فیلم های مورد علاقه ام رو دیدم و بعد هم گرفتم خوابیدم
ات
بعد از اینکه جیمین زنگ زد ب لیا زنگ زدم غزیه رو تعریف کردم کلی با هم حرف زدیم بعدش گرفتم خوابیدم
لی هان
درسته ک به خواستم می رسم ولی نباید از خون برادرم بگذرم همون روز باید ات رو هم می کشتم....با اینکه ب چیزی ک میخوام برسم میرسم ولی هنوز باهات کار دارم کیم ات
*فلش بک به یه هفته بعد بعد*
جیمین
چن روز گذشت و امروز روزیه ک دیگه میتونم ات رو دستگیر کنم، با چند تا از مامور های پلیس ب کارخونه ی متروکه و خرابه ای ک قرار بود لی هان رو ببریم اونجا و اونجا صحنه سازی بکنیم،از س
ساعت 10 صبح ک رفتیم تا ساعت 9 داشتیم وسیله ها رو حاضر می کردیم و کار ها رو انجام میدادیم و کلی خسته شده بودیم قرار ساعت 1 بود و قرار بود 12 لی هان اینجا باشه.
ات
ساعت 9 بود حالا زود بود واسه حاضر شدن پس گرفتم خوابیدم چون دیشب نخوابیده بودم زود خوابم برد تا ساعت 12 خواب بودم 12 ب لطف کابوس هام از خواب بیدار شدم از وقتی با باند قتل تاریکی همکاری کردم دارم خواب زندان و جیمین پلیسه و اینجور چیزا می بینم یه حسی بهم میگه باید ب حرف لیا گوش می کردم و از کشور می رفتم با کلی فکرو خیال بلند شدم و لباسامو عوض کردم و حاضر شدم
تا آدرسی ک فرستاده بود 1 ساعت راه بود زودتر راه افتادم ک زودتر برسم
جیمین
مامور های پلیسی ک باهام اومده بودن اطراف کارخونه بودن ک اگه ات از نقشه امون چیزی فهمید و خواست فرار کنه بگیرنش.....لی هان هم اومده بود اونو به صندلی ک وست خرابه ها بود گذاشته بودیم بستیم
جیمین
بعد از اینکه ب ات زنگ زدم غذا درست کردم و خوردم رفتم رو کاناپه نشستم و یکی از فیلم های مورد علاقه ام رو دیدم و بعد هم گرفتم خوابیدم
ات
بعد از اینکه جیمین زنگ زد ب لیا زنگ زدم غزیه رو تعریف کردم کلی با هم حرف زدیم بعدش گرفتم خوابیدم
لی هان
درسته ک به خواستم می رسم ولی نباید از خون برادرم بگذرم همون روز باید ات رو هم می کشتم....با اینکه ب چیزی ک میخوام برسم میرسم ولی هنوز باهات کار دارم کیم ات
*فلش بک به یه هفته بعد بعد*
جیمین
چن روز گذشت و امروز روزیه ک دیگه میتونم ات رو دستگیر کنم، با چند تا از مامور های پلیس ب کارخونه ی متروکه و خرابه ای ک قرار بود لی هان رو ببریم اونجا و اونجا صحنه سازی بکنیم،از س
ساعت 10 صبح ک رفتیم تا ساعت 9 داشتیم وسیله ها رو حاضر می کردیم و کار ها رو انجام میدادیم و کلی خسته شده بودیم قرار ساعت 1 بود و قرار بود 12 لی هان اینجا باشه.
ات
ساعت 9 بود حالا زود بود واسه حاضر شدن پس گرفتم خوابیدم چون دیشب نخوابیده بودم زود خوابم برد تا ساعت 12 خواب بودم 12 ب لطف کابوس هام از خواب بیدار شدم از وقتی با باند قتل تاریکی همکاری کردم دارم خواب زندان و جیمین پلیسه و اینجور چیزا می بینم یه حسی بهم میگه باید ب حرف لیا گوش می کردم و از کشور می رفتم با کلی فکرو خیال بلند شدم و لباسامو عوض کردم و حاضر شدم
تا آدرسی ک فرستاده بود 1 ساعت راه بود زودتر راه افتادم ک زودتر برسم
جیمین
مامور های پلیسی ک باهام اومده بودن اطراف کارخونه بودن ک اگه ات از نقشه امون چیزی فهمید و خواست فرار کنه بگیرنش.....لی هان هم اومده بود اونو به صندلی ک وست خرابه ها بود گذاشته بودیم بستیم
۳.۴k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.