p اخر
( تولد شده بود و همه اومده بودند و موقع یه کیک بریدن بود کههههه اول فیلیکس دستش رو گذاشت و بعد ایملیا و بعد ته تههههههه )
ایملیا: عااا
همه : تولد تولد تولدت مبارک تولد تولد تولدت مبارک باد
《خب اذیتتون نمی کنم و به نقطه ی اصلی ،مَرِسیم 😈》
ایملیا ویو: داشتم لباس عوض میکردم و فقط سوتین داشتم که دو دست رو کمرم احساس شد خواستم جیغ بکشم ولی گفتم نه
ایملیا: اااااقای کیم ششششششمااااااا الااااان مستیدددد لللللطفا ولممممم ککنید
تهیونگ: من الان خیلی هم هوشیارم و اینکه بگم ( رو تخت ایملیا رو پرت مکنه و خودش هم روش خیمه میزنه )
تهیونگ: چرا منو از بوییدنت بوسیدنت بغل کردنت محروم کردی یونااا یا بعتره بگم ایملیا
ایملیا:: چییییی؟ خب حقته خب منو خیلی زدی
تهیونگ: ببخشید ولی باید بگم من باور کردم که تو مردی و من گریه میکردم بخاطر توووو قول میدم تورو در اغوشم نگه دارم تا کسی بهت صدمه نزنه ( بازم بغض سگی هر دو تا )
ایملیا: بخشیدمت 🥺
تهیونگ: دوست دارم هققق😭😭( و بوسیدشششش)
《اینم از این فیک و تا اخر عمر به خوبی زندگی کردنند خب حالا ابغوره نگیر ولی خودمممم بغض صگییی داشتم ۱🥺🥺🥺😥😥😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭》
خب خب بعدی از کی باشههههه ☺️☺️☺️
ایملیا: عااا
همه : تولد تولد تولدت مبارک تولد تولد تولدت مبارک باد
《خب اذیتتون نمی کنم و به نقطه ی اصلی ،مَرِسیم 😈》
ایملیا ویو: داشتم لباس عوض میکردم و فقط سوتین داشتم که دو دست رو کمرم احساس شد خواستم جیغ بکشم ولی گفتم نه
ایملیا: اااااقای کیم ششششششمااااااا الااااان مستیدددد لللللطفا ولممممم ککنید
تهیونگ: من الان خیلی هم هوشیارم و اینکه بگم ( رو تخت ایملیا رو پرت مکنه و خودش هم روش خیمه میزنه )
تهیونگ: چرا منو از بوییدنت بوسیدنت بغل کردنت محروم کردی یونااا یا بعتره بگم ایملیا
ایملیا:: چییییی؟ خب حقته خب منو خیلی زدی
تهیونگ: ببخشید ولی باید بگم من باور کردم که تو مردی و من گریه میکردم بخاطر توووو قول میدم تورو در اغوشم نگه دارم تا کسی بهت صدمه نزنه ( بازم بغض سگی هر دو تا )
ایملیا: بخشیدمت 🥺
تهیونگ: دوست دارم هققق😭😭( و بوسیدشششش)
《اینم از این فیک و تا اخر عمر به خوبی زندگی کردنند خب حالا ابغوره نگیر ولی خودمممم بغض صگییی داشتم ۱🥺🥺🥺😥😥😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭》
خب خب بعدی از کی باشههههه ☺️☺️☺️
۲۰.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.