Part6
بانور ک ب چشم خورد چشام و بازکردم
سردرد شدیدی داشتم
بلندشدم دیدم همون لباس دیروزک رفتم بیرون تنمه
ولی من دیروز چیکار کردم
کی منو اوردع خونه...
حتما تهیونگ بوده بابا
جز اون ک کسیمنو نمیارعخونه...
رفتم سمت دستشوییکار های لازم و انجام دادم
اومدم لباس راحتیمو پوشیدم(عکس میدم)و رفتم پایین
دیدم تهیونگ دارع صبحونه میخورع
رفتم رو میزنشستم
+سلام
_...
+میگمسلام
_خوب چیکار کنم(عصبی)
+وا تو چته اول صبی
دیونه شدی
_حال حرفزدن باهات ندارم پس بزار یچیزو کوفت کنم و برم(کمیداد)
+وااا چراداد میزنی
مثل ادم بگو...
تهیونگ صبحنشو خوردو از خونه رفت
منم صبحونمو تموم کردمو میزو جمع کردمو رفتم رو کاناپه نشستم
یعنی چرا تهیونگ اینجوری رفتارکرد
نکنه کاری کردم
یا...یا نکنه دیروز ک رفتمباری گند کاریی کردم
وای خدا کلا خل شدم یعنی من چیکار کردم ک دارع اینطوریرفتار میکنه
بجای اینک باهام خوب باشه
و غم سوجین و فیلیکس و کم کنه دارع دعوام میکنه(باکاری ک کردی😐)
خدایااااا اگی لحظه دیگ بهش فک کنم میزنمزیرگریه...
تلویزیون و روشن کردم ی فیلم ترسناک گزاشتم(فیلم انابل😂)
و براخودم خوراکی اوردم
وای جاهای ترسناکش رسیدع بود و من
هی جیغ میزدم کاش تهیونگ بود تا بغلش کنم..
بعد ۲ ساعت فیلم تموم شد و تلویزیون و خاموش کردم...
خیلی میترسیدم خونم ک تنهابودم (خودتون بفهمید وقتی خونه تنهاباشی و فیلم انابلو ببینی چقد میترسی😂)
تواتاقمم نمیتونستمبرم چون اونجا ک بدتر بود(کوخ دادی فیلم ترسناک میبینی😂)
پس رفتم تو حیاط نشستم و منتظر تهیونگ موندم...
نمیدونم چی شد ک خابم برد
.....ات دارع خواب میبینه......
+وای جان ننت بهم نزدیک نشو من چیزی ندارم...
براخوردن مناسب نیستم توروخدا نزدیکم نیا جان من...هققق...هقققق
یکی منو نجات بدع این دارع هی ب من نزدیک تر میشه.هققق...
...تهیونگ....
کارامو دیگ انجام داده بودم و ب سمت عمارت حرکت کردم
رفتم داخل ک دیدم صدای گریه ات میاد
خیلی ترسیدمبسمت صدا رفتم
ک دیدم
بعلههه خانمخابه و دارع خاب میبینه
خیلی از دستش عصبی بودم
بخاطر دیروز
((دیروز:وقتی باکوک خدافظیکردم و رفتم خونه دیدم ات نیست یعنی کجا رفته بود نمیدونستم
ک فک کردم شاید بخاطر اینک حالش خوب نبودع رفته بارتامست کنه
و تنهاییم خیلی خطرناک بود
ب سمت باررفتم رفتم داخل باچشم دنبال ات گشتم ک دیدم
دارع بایه پسرع ک خیلیم اشنا بود لب میگیرع....))
رفتم نزدیکش و اروم تکونش دادم
_ات...ات بیدارشو
+یهو از خوابپریدم دیدم تهیونگ جلوم نشسته محکم بغلش کردم
ا...
سردرد شدیدی داشتم
بلندشدم دیدم همون لباس دیروزک رفتم بیرون تنمه
ولی من دیروز چیکار کردم
کی منو اوردع خونه...
حتما تهیونگ بوده بابا
جز اون ک کسیمنو نمیارعخونه...
رفتم سمت دستشوییکار های لازم و انجام دادم
اومدم لباس راحتیمو پوشیدم(عکس میدم)و رفتم پایین
دیدم تهیونگ دارع صبحونه میخورع
رفتم رو میزنشستم
+سلام
_...
+میگمسلام
_خوب چیکار کنم(عصبی)
+وا تو چته اول صبی
دیونه شدی
_حال حرفزدن باهات ندارم پس بزار یچیزو کوفت کنم و برم(کمیداد)
+وااا چراداد میزنی
مثل ادم بگو...
تهیونگ صبحنشو خوردو از خونه رفت
منم صبحونمو تموم کردمو میزو جمع کردمو رفتم رو کاناپه نشستم
یعنی چرا تهیونگ اینجوری رفتارکرد
نکنه کاری کردم
یا...یا نکنه دیروز ک رفتمباری گند کاریی کردم
وای خدا کلا خل شدم یعنی من چیکار کردم ک دارع اینطوریرفتار میکنه
بجای اینک باهام خوب باشه
و غم سوجین و فیلیکس و کم کنه دارع دعوام میکنه(باکاری ک کردی😐)
خدایااااا اگی لحظه دیگ بهش فک کنم میزنمزیرگریه...
تلویزیون و روشن کردم ی فیلم ترسناک گزاشتم(فیلم انابل😂)
و براخودم خوراکی اوردم
وای جاهای ترسناکش رسیدع بود و من
هی جیغ میزدم کاش تهیونگ بود تا بغلش کنم..
بعد ۲ ساعت فیلم تموم شد و تلویزیون و خاموش کردم...
خیلی میترسیدم خونم ک تنهابودم (خودتون بفهمید وقتی خونه تنهاباشی و فیلم انابلو ببینی چقد میترسی😂)
تواتاقمم نمیتونستمبرم چون اونجا ک بدتر بود(کوخ دادی فیلم ترسناک میبینی😂)
پس رفتم تو حیاط نشستم و منتظر تهیونگ موندم...
نمیدونم چی شد ک خابم برد
.....ات دارع خواب میبینه......
+وای جان ننت بهم نزدیک نشو من چیزی ندارم...
براخوردن مناسب نیستم توروخدا نزدیکم نیا جان من...هققق...هقققق
یکی منو نجات بدع این دارع هی ب من نزدیک تر میشه.هققق...
...تهیونگ....
کارامو دیگ انجام داده بودم و ب سمت عمارت حرکت کردم
رفتم داخل ک دیدم صدای گریه ات میاد
خیلی ترسیدمبسمت صدا رفتم
ک دیدم
بعلههه خانمخابه و دارع خاب میبینه
خیلی از دستش عصبی بودم
بخاطر دیروز
((دیروز:وقتی باکوک خدافظیکردم و رفتم خونه دیدم ات نیست یعنی کجا رفته بود نمیدونستم
ک فک کردم شاید بخاطر اینک حالش خوب نبودع رفته بارتامست کنه
و تنهاییم خیلی خطرناک بود
ب سمت باررفتم رفتم داخل باچشم دنبال ات گشتم ک دیدم
دارع بایه پسرع ک خیلیم اشنا بود لب میگیرع....))
رفتم نزدیکش و اروم تکونش دادم
_ات...ات بیدارشو
+یهو از خوابپریدم دیدم تهیونگ جلوم نشسته محکم بغلش کردم
ا...
۹.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.