اون پلیس خفنیه.. پارت : اول
افسر تازه کار رئیس پلیس وارد اتاقش شد و گفت: قربان برگه های متهم رو آوردم
* مرد عینکش رو در اورد و گفت: بزارش رو میزم بعدش هم برام یه قهوه درست کن
مرد: چشم قربان
* مرد از اتاق رئیسش خارج شد *
پلیس جوان که به تازگی رئیس شده بود ، خیلی از شدت کار ها گیج و خسته شده بود و پشت سر هم پرونده های قتل و خودکشی می امد پسر انگشت هاشو لای موهای سفیدش فرو کرد و اهی کشید و روی صندلی مخصوصش نشست و پرونده جدید رو باز کرد شروع کرد به خواندن پرونده ی جدیدش ، خیلی خسته بود به تازگی یک پرونده سخت رو به اتمام رسانده بود و حالا دوباره باید پرونده جدیدی رو حل میکرد
همه مردم روی اون حساب میکردن به هر حال اون توی باهوش ترین فرد در توکیو شناخته شده بود و حالا اسم گوجو ساتورو در سراسر توکیو به عنوان رئیس پلیس و کاراگاه شناخته شده بود .
در وسط های خواندن پرونده جدیدش بود که ناگهان رئیس پلیس کل منطقه وارد شد ، گوجو ادای احترامی کرد و گفت: قربان ، روزتون بخیر ، بخاطر این پرونده جدید تشریف اوردین ؟
* مردی که قربان خطاب شده بود ، گفت : درسته مستر گوجو ساتورو ، این پرونده خیلی مهمه و برای من خیلی جالبه که قضیه این پرونده رو متوجه بشم ، خلاصه این پرونده درباره دختری هست که دو ماه پیش وکیل شده ، شروع به کارش میکنه و با اولین مشتری خودش بر میخوره ، مردی که قاتل زنجیره ای بود اما فقط یک بچه اونو دیده بودش هنگام قتل ، مرد اداعا میکرد که قاتل نیست و همش رو این بچه دروغ گفته ، خانم کاساندرا * وکیل* سعی میکنند قضیه پرونده خودشون رو حل کنند ، روزی ، از طرف یک فرد ناشناس برای خانواده خانم کاساندرا که فرد ثروتمندی بودن نامه ای میاد که " اشتباه بزرگی کردی جنی کاساندرا"
خانواده بسیار میترسن و با خانم کاساندرا صحبت میکنند
اما فردای اون روز جسد خواهر کوچک تر خانم کاساندرا رو در جعبه انباری پیدا میکنند
* گوجو سری تکان داد و گفت: بله ، و حالا درخواست شما چیه ؟
رئیس گفت: میخوام به عنوان پلیس مخفی در نقش نامزد خانم کاساندرا به خونه اونها بری و جریان قضیه رو متوجه بشی
* گوجو خیلی تعجب کرد و چند ثانیه در شوک بزرگی بود ولی چاره ای نداشت پس قبول کرد و گفت : حتما قربان ، با پسوند عادی خودمو معرفی کنم بهشون ؟
رئیس : بله
گوجو گفت : و چطور خانم کاساندرا نامزد خودشون رو نمیشناسن ؟ یعنی به من شک نمیکنن؟
رئیس : خانم کاساندار به اسرار خانواده ، با مردی که نمیشناسه و حتی اسمش نمیدونه از طریق کاغذ نامزد میکنه و فردا قراره نامزدش رو در خانه خودشون ببینه ، پس فرصت خوبیه ..
گوجو: درسته
* مرد عینکش رو در اورد و گفت: بزارش رو میزم بعدش هم برام یه قهوه درست کن
مرد: چشم قربان
* مرد از اتاق رئیسش خارج شد *
پلیس جوان که به تازگی رئیس شده بود ، خیلی از شدت کار ها گیج و خسته شده بود و پشت سر هم پرونده های قتل و خودکشی می امد پسر انگشت هاشو لای موهای سفیدش فرو کرد و اهی کشید و روی صندلی مخصوصش نشست و پرونده جدید رو باز کرد شروع کرد به خواندن پرونده ی جدیدش ، خیلی خسته بود به تازگی یک پرونده سخت رو به اتمام رسانده بود و حالا دوباره باید پرونده جدیدی رو حل میکرد
همه مردم روی اون حساب میکردن به هر حال اون توی باهوش ترین فرد در توکیو شناخته شده بود و حالا اسم گوجو ساتورو در سراسر توکیو به عنوان رئیس پلیس و کاراگاه شناخته شده بود .
در وسط های خواندن پرونده جدیدش بود که ناگهان رئیس پلیس کل منطقه وارد شد ، گوجو ادای احترامی کرد و گفت: قربان ، روزتون بخیر ، بخاطر این پرونده جدید تشریف اوردین ؟
* مردی که قربان خطاب شده بود ، گفت : درسته مستر گوجو ساتورو ، این پرونده خیلی مهمه و برای من خیلی جالبه که قضیه این پرونده رو متوجه بشم ، خلاصه این پرونده درباره دختری هست که دو ماه پیش وکیل شده ، شروع به کارش میکنه و با اولین مشتری خودش بر میخوره ، مردی که قاتل زنجیره ای بود اما فقط یک بچه اونو دیده بودش هنگام قتل ، مرد اداعا میکرد که قاتل نیست و همش رو این بچه دروغ گفته ، خانم کاساندرا * وکیل* سعی میکنند قضیه پرونده خودشون رو حل کنند ، روزی ، از طرف یک فرد ناشناس برای خانواده خانم کاساندرا که فرد ثروتمندی بودن نامه ای میاد که " اشتباه بزرگی کردی جنی کاساندرا"
خانواده بسیار میترسن و با خانم کاساندرا صحبت میکنند
اما فردای اون روز جسد خواهر کوچک تر خانم کاساندرا رو در جعبه انباری پیدا میکنند
* گوجو سری تکان داد و گفت: بله ، و حالا درخواست شما چیه ؟
رئیس گفت: میخوام به عنوان پلیس مخفی در نقش نامزد خانم کاساندرا به خونه اونها بری و جریان قضیه رو متوجه بشی
* گوجو خیلی تعجب کرد و چند ثانیه در شوک بزرگی بود ولی چاره ای نداشت پس قبول کرد و گفت : حتما قربان ، با پسوند عادی خودمو معرفی کنم بهشون ؟
رئیس : بله
گوجو گفت : و چطور خانم کاساندرا نامزد خودشون رو نمیشناسن ؟ یعنی به من شک نمیکنن؟
رئیس : خانم کاساندار به اسرار خانواده ، با مردی که نمیشناسه و حتی اسمش نمیدونه از طریق کاغذ نامزد میکنه و فردا قراره نامزدش رو در خانه خودشون ببینه ، پس فرصت خوبیه ..
گوجو: درسته
۷.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.