من نفرت انگیز part8
#لیسا
تقریبا یک ماه از مدرسه میگذره . در کل منو جونگ کوک کامل بهم علاقه داشتیم و باهم بودیم.در این مدت جیمین و رزی کلی دعوا کردن. مثلا رزی تو کیف جیمین کره بزرگ مینداخت و ...
اصلا باهم خوب نشدن . یک روز عادی مسخره رفتیم کلاس. خانم ساری گفت:
-بچه ها فردا میخوایم به گردش در دریا و طبیعت و مکان ها بریم . این اردو هست. حدود 2 هفته وقت خود رو میگذرونیم و خوش میگذرونیم . هرکی دوست داره بیاد. یادتون نره زود بیاید . خب حداقلش امروز زیاد درس میخونیم . شروع میکنیم.
کلی ریاضی خوندیم زنگ اول و بالاخره زنگ خورد. با جونگ کوک رفتیم پیش رزی .
+بچه ها این خیلی باحاله
-اره اماده هستین؟
×من که امادم . لیسا ، من و رزی میتونیم وقتمون رو باهم بگذرونیم. البته موقع هایی که شما نیستید من با جیمین میرم.
دیدم رزی چشم غره ای رفت و گفت :
+شما بالاخره دوستید و حق دارید . اون موقع منم با لیسا هستم.
-اره خیلی خوب میشه . راستی رزی میشه امشب بیای خونه من؟ لباساتو و وسایلاتم بیار . میخوام با هم خوش باشیم.
+حتما.
زنگ خورد و رفتیم کلاس. باز کلی درس خوندیم و بالاخره کلاس تموم شد و من و رزی نشستیم روی نیمکت های توی حیاط. کمی استراحت کردیمو و رزی رفت تا وسایلاتو برداره و مستقیم میومد خونه من . منم رفتم خونم و منتظر رزی بودم که نیم ساعت بعد اومد . کل اون روزو بازی کردیمو خوردیمو خندیدیم. که رفتیم خوابیدیم تا برای فردا خسته نباشیم.
#رزی
من صبح زود تر از لیسا بلند شدم . حوله ای که با خودم اوردم رو گذاشتم کنار حموم و دوش گرفتم و دیدم لیسا بیداره و داره صبحانه میخوره . باهاش خوردم و رفتم موهامو خشک کردم و لباس برای اردو پوشیدم . یک لباس زیبا. لیسا هم اماده شدو رفتیم سمت مدرسه . همه اماده بودن . سریع رفتیم سمت اتوبوس مدرسه . کل بچه های کلاس بودن. حتی جیمین . اوففف
بالاخره بعد از 3 ساعت رسیدیم به کنار دریا . منظره قشنگی بود . رفتم با لیسا مایو پوشیدمو رفتیم کلی شنا کردیم .کلی خوش گذشت . بعد کوک اومدو کلی باهاش بازی کردیمو من رفتم کمی گرم بشم ولی لیسا و جونگ کوک باهم وقت گذروندن . دیگه باید میرفتیم .
پایانpart8💜
تقریبا یک ماه از مدرسه میگذره . در کل منو جونگ کوک کامل بهم علاقه داشتیم و باهم بودیم.در این مدت جیمین و رزی کلی دعوا کردن. مثلا رزی تو کیف جیمین کره بزرگ مینداخت و ...
اصلا باهم خوب نشدن . یک روز عادی مسخره رفتیم کلاس. خانم ساری گفت:
-بچه ها فردا میخوایم به گردش در دریا و طبیعت و مکان ها بریم . این اردو هست. حدود 2 هفته وقت خود رو میگذرونیم و خوش میگذرونیم . هرکی دوست داره بیاد. یادتون نره زود بیاید . خب حداقلش امروز زیاد درس میخونیم . شروع میکنیم.
کلی ریاضی خوندیم زنگ اول و بالاخره زنگ خورد. با جونگ کوک رفتیم پیش رزی .
+بچه ها این خیلی باحاله
-اره اماده هستین؟
×من که امادم . لیسا ، من و رزی میتونیم وقتمون رو باهم بگذرونیم. البته موقع هایی که شما نیستید من با جیمین میرم.
دیدم رزی چشم غره ای رفت و گفت :
+شما بالاخره دوستید و حق دارید . اون موقع منم با لیسا هستم.
-اره خیلی خوب میشه . راستی رزی میشه امشب بیای خونه من؟ لباساتو و وسایلاتم بیار . میخوام با هم خوش باشیم.
+حتما.
زنگ خورد و رفتیم کلاس. باز کلی درس خوندیم و بالاخره کلاس تموم شد و من و رزی نشستیم روی نیمکت های توی حیاط. کمی استراحت کردیمو و رزی رفت تا وسایلاتو برداره و مستقیم میومد خونه من . منم رفتم خونم و منتظر رزی بودم که نیم ساعت بعد اومد . کل اون روزو بازی کردیمو خوردیمو خندیدیم. که رفتیم خوابیدیم تا برای فردا خسته نباشیم.
#رزی
من صبح زود تر از لیسا بلند شدم . حوله ای که با خودم اوردم رو گذاشتم کنار حموم و دوش گرفتم و دیدم لیسا بیداره و داره صبحانه میخوره . باهاش خوردم و رفتم موهامو خشک کردم و لباس برای اردو پوشیدم . یک لباس زیبا. لیسا هم اماده شدو رفتیم سمت مدرسه . همه اماده بودن . سریع رفتیم سمت اتوبوس مدرسه . کل بچه های کلاس بودن. حتی جیمین . اوففف
بالاخره بعد از 3 ساعت رسیدیم به کنار دریا . منظره قشنگی بود . رفتم با لیسا مایو پوشیدمو رفتیم کلی شنا کردیم .کلی خوش گذشت . بعد کوک اومدو کلی باهاش بازی کردیمو من رفتم کمی گرم بشم ولی لیسا و جونگ کوک باهم وقت گذروندن . دیگه باید میرفتیم .
پایانpart8💜
۲۰.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.