•همه صدمه می بینند 🥀✨️
•همه صدمه می بینند 🥀✨️
پارت (۳)
صدا هارو مثل اکو میشنیدم که یهو پسرا اومدن که نامجون سر صحبت و باز کرد نامجون : دکتر گفت صدمه جده ای ندیده ولی باید برای پاش یه عمل داشته باشه و از سرشم باید یه عکس بگیرند که یهو مامجون روبه من کرد و با قیافه ی بهم ریخته و عرق کرده ام روبه رو شد گفت : اا .. ا.ت خوبی چرا رنگت پریده ها؟؟؟
لیا روبه من کرد و گفت : دختر تو چرا انقدر سردی ها رنگتم پریده که ....
(نکته : بی تی اس که اعضا میشن دوست دختر هاشونم گروه مون استار هستن که هر کدومشون با اعضا قرار میزارن و پارتنر هستن )
کوک روبه ا.ت کرد و گفت : عشقم خوبی ؟؟؟ حالت خوبه هاااا
ا.ت : نمیتونستم صحبت کنم نمیدونم چرا اینجوری شده بودم ولی خوب وقتی با قیافه ی نگران بچها روبه رو شدم با لبخند بهشون گفتم خوبم چیزیم نیست ...
که دکتر اومد همه بلند شدیم :....
رز : آقای دکتر چچچیشد شوووگا حالش خوبه ؟؟؟
دکتر : معلومه دختر اون پسر قویه نگران نباش به زودی مرخص میشه ... خوب ؟؟و با لبخند از اونجا رفت .
ویو کوک
نگران ا.ت شده بودم حالش خیلی بد بود تابلو بود ولی پنهون میکنه وقتی دکتر اومد اصلا حواسم به صحبتای دکتر نبود همش نگران ا.ت بودم و نگاهش میکردم که بعد از رفتن دکتر ا.ت بیهوش شد ....
کوک : بلند داد زد ( ا.تتتتتت)
رز: ا.ت
جین : یه پرستار اینجا نیست ؟؟؟
جیهوپ : کوک بلندش کن ببریمش رو بلانکارت....
انا : ا.ت اییی لعنتی گفتم که حالش بده به حرفم گوش ندادین اوففففف
تهیونگ : خیلی خوب انا بیا بشین نگران نباش حالش خوب میشه
آنا: فشار زیادی روم بود از صبح از اونور کمپانی که بهم گیر داده بود از اونور شوگا از اونور دیگه ام ا.ت حالم بد شد شروع کردم به گریه کردن سرمو با دستم گرفتم و گریه کردم
تهیونگ : آنا عزیزم حالت خوبه .... باشه باشه وایسا من برم برات آب بگیرم باشه رینا حواست بهش هست من برم بیام ؟؟
رینا : آره اره برو ....
رینا : آنا حالت خوبه ، دختر باشه بیا بغلم و آنا رو بغل کرد .... و گفت درست میشه باشه گریه کن اهههه
ریرا : اه لعنتی چرا انقدر همچی بهم ریخته شد اههههه ..... و شروع کرد پاهاشو به زمین کبوندن...
نامجون : بس کن ریرا بیمارستانه ....
ریرا : باشه بابا عقل کل اهههه
ویو کوک
ا.ت رو تخت بیمارستان بود و بهش سرم وصل کرده بودن فشارش افتاده بود تو فکر بودم که دیدم داره بیدار میشه
ا.ت : بیدار شدم روی تخت بیمارستان بودم بلند شدم روی تخت نشستم با کوک و چه ه ی به هم ریخته اش مواجه شدم ناگهان خنده ای روی لبم نشست
کوک : به چی میخندی ؟؟؟؟
من بخاطر تو این همه استرس کشیدم دختر که نکنه ... اه لعنتی بلایی سرت اومد تو الان داری میخندی ؟؟؟
ا.ت : ببخشید ، اه راستی شوگاااا شوگا حالش خوبه ؟؟؟
کوک : تو نگران خودت باش نه نگران دیگران .... آره حالش خوبه
که یهو ....
پارت (۳)
صدا هارو مثل اکو میشنیدم که یهو پسرا اومدن که نامجون سر صحبت و باز کرد نامجون : دکتر گفت صدمه جده ای ندیده ولی باید برای پاش یه عمل داشته باشه و از سرشم باید یه عکس بگیرند که یهو مامجون روبه من کرد و با قیافه ی بهم ریخته و عرق کرده ام روبه رو شد گفت : اا .. ا.ت خوبی چرا رنگت پریده ها؟؟؟
لیا روبه من کرد و گفت : دختر تو چرا انقدر سردی ها رنگتم پریده که ....
(نکته : بی تی اس که اعضا میشن دوست دختر هاشونم گروه مون استار هستن که هر کدومشون با اعضا قرار میزارن و پارتنر هستن )
کوک روبه ا.ت کرد و گفت : عشقم خوبی ؟؟؟ حالت خوبه هاااا
ا.ت : نمیتونستم صحبت کنم نمیدونم چرا اینجوری شده بودم ولی خوب وقتی با قیافه ی نگران بچها روبه رو شدم با لبخند بهشون گفتم خوبم چیزیم نیست ...
که دکتر اومد همه بلند شدیم :....
رز : آقای دکتر چچچیشد شوووگا حالش خوبه ؟؟؟
دکتر : معلومه دختر اون پسر قویه نگران نباش به زودی مرخص میشه ... خوب ؟؟و با لبخند از اونجا رفت .
ویو کوک
نگران ا.ت شده بودم حالش خیلی بد بود تابلو بود ولی پنهون میکنه وقتی دکتر اومد اصلا حواسم به صحبتای دکتر نبود همش نگران ا.ت بودم و نگاهش میکردم که بعد از رفتن دکتر ا.ت بیهوش شد ....
کوک : بلند داد زد ( ا.تتتتتت)
رز: ا.ت
جین : یه پرستار اینجا نیست ؟؟؟
جیهوپ : کوک بلندش کن ببریمش رو بلانکارت....
انا : ا.ت اییی لعنتی گفتم که حالش بده به حرفم گوش ندادین اوففففف
تهیونگ : خیلی خوب انا بیا بشین نگران نباش حالش خوب میشه
آنا: فشار زیادی روم بود از صبح از اونور کمپانی که بهم گیر داده بود از اونور شوگا از اونور دیگه ام ا.ت حالم بد شد شروع کردم به گریه کردن سرمو با دستم گرفتم و گریه کردم
تهیونگ : آنا عزیزم حالت خوبه .... باشه باشه وایسا من برم برات آب بگیرم باشه رینا حواست بهش هست من برم بیام ؟؟
رینا : آره اره برو ....
رینا : آنا حالت خوبه ، دختر باشه بیا بغلم و آنا رو بغل کرد .... و گفت درست میشه باشه گریه کن اهههه
ریرا : اه لعنتی چرا انقدر همچی بهم ریخته شد اههههه ..... و شروع کرد پاهاشو به زمین کبوندن...
نامجون : بس کن ریرا بیمارستانه ....
ریرا : باشه بابا عقل کل اهههه
ویو کوک
ا.ت رو تخت بیمارستان بود و بهش سرم وصل کرده بودن فشارش افتاده بود تو فکر بودم که دیدم داره بیدار میشه
ا.ت : بیدار شدم روی تخت بیمارستان بودم بلند شدم روی تخت نشستم با کوک و چه ه ی به هم ریخته اش مواجه شدم ناگهان خنده ای روی لبم نشست
کوک : به چی میخندی ؟؟؟؟
من بخاطر تو این همه استرس کشیدم دختر که نکنه ... اه لعنتی بلایی سرت اومد تو الان داری میخندی ؟؟؟
ا.ت : ببخشید ، اه راستی شوگاااا شوگا حالش خوبه ؟؟؟
کوک : تو نگران خودت باش نه نگران دیگران .... آره حالش خوبه
که یهو ....
۴۵۰
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.