همسر ملانصرالدین ازاو پرسید:
همسر ملانصرالدین ازاو پرسید:
فرداچه می کنی؟
گفت:اگرهواآفتابی باشد به مزرعه و اگر بارانی باشد به کوهستان و علوفه جمع می کنم
همسرش گفت:بگوان شاءا...
گفت:ان شاءا... ندارد فردا یا هواآفتابی است یا بارانی
از قضا فردا راهزنان رسیدند و او را کتک زدند، نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان به خانه بازگشت
همسرش گفت: کیست؟
جواب داد:ان شاءا... منم.
فرداچه می کنی؟
گفت:اگرهواآفتابی باشد به مزرعه و اگر بارانی باشد به کوهستان و علوفه جمع می کنم
همسرش گفت:بگوان شاءا...
گفت:ان شاءا... ندارد فردا یا هواآفتابی است یا بارانی
از قضا فردا راهزنان رسیدند و او را کتک زدند، نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان به خانه بازگشت
همسرش گفت: کیست؟
جواب داد:ان شاءا... منم.
۷۰۴
۰۷ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.