جاماندگان عاشورا...
جاماندگان عاشورا...
جاماندگان #کربــــــــــــــــــــــــــــــــلا(طرماح بن عدی)
#طرماح را می شناسی؟
او شیفته ی امام بود از شوق رسیدن به امام #حسین در پوست خود نمی گنجید به امام هم رسید اما...
طبری (تاریخ طبری ، ج 7، ص 304.) می گوید:
چهار تن به نام عمروبن خالد، سعد، مجمع و نافع بن هلال به همراهی طرماح بن عدی از کوفه حرکت کرده بودند که در منزل ((عذیب الهجانات )) با #حسین بن علی علیهما السلام مواجه گردیدند
و در ضمن گفتگو با آن حضرت عرضه داشتند: یابن رسول اللّه ! ((#طرماح )) در طول راه این اشعار را زیاد تکرار می کرد و به جای ((هدی )) برای شتران آنها را می خواند:
((شترمن !از زجر و فشارم ناراحت نباش و پیش از صبح وهرچه زودترمراحرکت بده .
بهترین سوارت را بهترین مسافرت را، تا به مردی برسانی که آقایی و کرامت در سرشت و نژاد اوست .
آقاست و آزاد مرد است و دارای سعه صدر که خداوند او را برای انجام بهترین امور به اینجا رسانده است .خدایش تا آخر دنیا نگهدارش باد))
چون اشعار# طرماح که حاکی از اشتیاق فراوان او به درک حضور امام علیه السلام بود در حضور آن حضرت خوانده شد، امام علیه السلام در پاسخ آنان چنین فرمود:
((اما وَاللّه اِنِّی لاَرْجُو اَنْ یَکُونَ خَیْراً ...؛)) به خدا سوگند! امیدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خیر باشد خواه کشته شویم یا پیروز گردیم )).
آنگاه امام علیه السلام از این مسافران عقیده و طرز تفکر مردم کوفه را سؤ ال نمود،
عرضه داشتند یابن رسول اللّه ! امّا بزرگان و سران قبایل کوفه به عالی ترین و سنگین ترین رشوه از سوی ابن زیاد نایل گردیده اند...
و اما افراد دیگر، قلبشان با شما و شمشیرشان بر علیه شماست . سپس جریان کشته شدن قیس بن مسهر صیداوی (پیک امام ) را به آن حضرت اطلاع دادند. امام با شنیدن این خبر تاءسف بار، این آیه را خواند :
((فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهْ ...؛)) گروهی از مؤ منان به پیمان خود (شهادت در راه خدا) وفا نمودند و گروه دیگر در انتظار، به سر می برند و عهد و پیمان خویش را تغییر نداده اند)). آنگاه امام علیه السلام چنین دعا نمود:((اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا ولَهُمُ الْجَنَّة ...؛)) خدایا! بهشت را برای ما و آنان قرار بده و ما و آنان را در پایگاه رحمتت به مرغوبترین ثوابهای ذخیره شده ات نایل بگردان )).
سپس ((#طرماح )) سخن آغاز نمود و چنین گفت :
یابن رسول اللّه ! من به هنگام خروج از کوفه در کنار این شهر، گروه زیادی را دیدم که اجتماع کرده بودند چون انگیزه این اجتماع را سؤ ال کردم گفتند: این مردم برای مقابله با حسین بن علی و جنگ با او آماده می شوند،
یابن رسول اللّه ! تو رابه خدا سوگند که از این سفر برگرد؛ زیرا من مطمئن نیستم حتی یک نفر از مردم کوفه به کمک و یاری شما بشتابد و اگر تنها این گروه را که من دیدم در جنگ با تو شرکت کنند،
در شکست تو کافی است در صورتی که هر روز و هرساعت که می گذرد بر نیروی انسانی و تسلیحات جنگی آنان افزوده می شود.
طرماح ، چنین پیشنهاد کرد: یابن رسول اللّه ! من فکر می کنم که شما و من نیز در رکاب شما به سوی ((احبا)) که منطقه سکونت قبیله ما ((طی )) و دامنه کوههای سربه فلک کشیده است حرکت کنیم ؛
زیرا این منطقه آنچنان از امنیت برخوردار و از تعرض دشمن به دور است که در طول تاریخ ، قبیله ما در مقابل سلاطین ((عسان )) و همه سفید و سیاه مقاومت نموده و به جهت وضع جغرافیایی ویژه ای که دارد هیچ دشمنی به این نقطه دست نیافته است ؛
گذشته از موقعیت جغرافیایی ، اگر شما ده روز در این نقطه توقف کنید، تمام افراد قبیله ((طی ))، سواره و با پای پیاده به یاری شما خواهند شتافت و من خودم تعهد می کنم که بیست هزار نفر شمشیر به دست و شجاع از قبیله ام را به یاری تو برانگیزم که در پیشاپیش شما با دشمن بجنگند تا هدف و برنامه شما روشن گردد.
امام در پاسخ و پیشنهاد طرماح فرمود: خدا به تو و به افراد قبیله ات جزای خیر بدهد.
سپس چنین فرمود:((اِنَّ بَیْنَنا وَبَیْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَمِیثاقاً ...؛)) در میان ما و مردم کوفه عهد و پیمانی بسته شده است و در اثر این پیمان امکان برگشت برای ما نیست تا ببینم عاقبت کار به کجا بینجامد)).
چون طرماح تصمیم قاطع امام را دید، اجازه خواست تا از حضور آن حضرت مرخص شود و آذوقه ای که برای فرزندانش تهیه کرده است در کوفه به آنان برساند و هرچه سریعتر برای یاری امام به او، لاحق گردد. امام نیز به او اجازه داد.
طرماح با عجله به خانواده اش سر زد و در مراجعت قبل از رسیدن به کربلا از شهادت امام علیه السلام و یارانش مطلع گردید...
واحسرتا...
#طرماح#حسین علیه السلام#کربلا#عاشورا#جامانده
جاماندگان #کربــــــــــــــــــــــــــــــــلا(طرماح بن عدی)
#طرماح را می شناسی؟
او شیفته ی امام بود از شوق رسیدن به امام #حسین در پوست خود نمی گنجید به امام هم رسید اما...
طبری (تاریخ طبری ، ج 7، ص 304.) می گوید:
چهار تن به نام عمروبن خالد، سعد، مجمع و نافع بن هلال به همراهی طرماح بن عدی از کوفه حرکت کرده بودند که در منزل ((عذیب الهجانات )) با #حسین بن علی علیهما السلام مواجه گردیدند
و در ضمن گفتگو با آن حضرت عرضه داشتند: یابن رسول اللّه ! ((#طرماح )) در طول راه این اشعار را زیاد تکرار می کرد و به جای ((هدی )) برای شتران آنها را می خواند:
((شترمن !از زجر و فشارم ناراحت نباش و پیش از صبح وهرچه زودترمراحرکت بده .
بهترین سوارت را بهترین مسافرت را، تا به مردی برسانی که آقایی و کرامت در سرشت و نژاد اوست .
آقاست و آزاد مرد است و دارای سعه صدر که خداوند او را برای انجام بهترین امور به اینجا رسانده است .خدایش تا آخر دنیا نگهدارش باد))
چون اشعار# طرماح که حاکی از اشتیاق فراوان او به درک حضور امام علیه السلام بود در حضور آن حضرت خوانده شد، امام علیه السلام در پاسخ آنان چنین فرمود:
((اما وَاللّه اِنِّی لاَرْجُو اَنْ یَکُونَ خَیْراً ...؛)) به خدا سوگند! امیدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خیر باشد خواه کشته شویم یا پیروز گردیم )).
آنگاه امام علیه السلام از این مسافران عقیده و طرز تفکر مردم کوفه را سؤ ال نمود،
عرضه داشتند یابن رسول اللّه ! امّا بزرگان و سران قبایل کوفه به عالی ترین و سنگین ترین رشوه از سوی ابن زیاد نایل گردیده اند...
و اما افراد دیگر، قلبشان با شما و شمشیرشان بر علیه شماست . سپس جریان کشته شدن قیس بن مسهر صیداوی (پیک امام ) را به آن حضرت اطلاع دادند. امام با شنیدن این خبر تاءسف بار، این آیه را خواند :
((فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهْ ...؛)) گروهی از مؤ منان به پیمان خود (شهادت در راه خدا) وفا نمودند و گروه دیگر در انتظار، به سر می برند و عهد و پیمان خویش را تغییر نداده اند)). آنگاه امام علیه السلام چنین دعا نمود:((اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا ولَهُمُ الْجَنَّة ...؛)) خدایا! بهشت را برای ما و آنان قرار بده و ما و آنان را در پایگاه رحمتت به مرغوبترین ثوابهای ذخیره شده ات نایل بگردان )).
سپس ((#طرماح )) سخن آغاز نمود و چنین گفت :
یابن رسول اللّه ! من به هنگام خروج از کوفه در کنار این شهر، گروه زیادی را دیدم که اجتماع کرده بودند چون انگیزه این اجتماع را سؤ ال کردم گفتند: این مردم برای مقابله با حسین بن علی و جنگ با او آماده می شوند،
یابن رسول اللّه ! تو رابه خدا سوگند که از این سفر برگرد؛ زیرا من مطمئن نیستم حتی یک نفر از مردم کوفه به کمک و یاری شما بشتابد و اگر تنها این گروه را که من دیدم در جنگ با تو شرکت کنند،
در شکست تو کافی است در صورتی که هر روز و هرساعت که می گذرد بر نیروی انسانی و تسلیحات جنگی آنان افزوده می شود.
طرماح ، چنین پیشنهاد کرد: یابن رسول اللّه ! من فکر می کنم که شما و من نیز در رکاب شما به سوی ((احبا)) که منطقه سکونت قبیله ما ((طی )) و دامنه کوههای سربه فلک کشیده است حرکت کنیم ؛
زیرا این منطقه آنچنان از امنیت برخوردار و از تعرض دشمن به دور است که در طول تاریخ ، قبیله ما در مقابل سلاطین ((عسان )) و همه سفید و سیاه مقاومت نموده و به جهت وضع جغرافیایی ویژه ای که دارد هیچ دشمنی به این نقطه دست نیافته است ؛
گذشته از موقعیت جغرافیایی ، اگر شما ده روز در این نقطه توقف کنید، تمام افراد قبیله ((طی ))، سواره و با پای پیاده به یاری شما خواهند شتافت و من خودم تعهد می کنم که بیست هزار نفر شمشیر به دست و شجاع از قبیله ام را به یاری تو برانگیزم که در پیشاپیش شما با دشمن بجنگند تا هدف و برنامه شما روشن گردد.
امام در پاسخ و پیشنهاد طرماح فرمود: خدا به تو و به افراد قبیله ات جزای خیر بدهد.
سپس چنین فرمود:((اِنَّ بَیْنَنا وَبَیْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَمِیثاقاً ...؛)) در میان ما و مردم کوفه عهد و پیمانی بسته شده است و در اثر این پیمان امکان برگشت برای ما نیست تا ببینم عاقبت کار به کجا بینجامد)).
چون طرماح تصمیم قاطع امام را دید، اجازه خواست تا از حضور آن حضرت مرخص شود و آذوقه ای که برای فرزندانش تهیه کرده است در کوفه به آنان برساند و هرچه سریعتر برای یاری امام به او، لاحق گردد. امام نیز به او اجازه داد.
طرماح با عجله به خانواده اش سر زد و در مراجعت قبل از رسیدن به کربلا از شهادت امام علیه السلام و یارانش مطلع گردید...
واحسرتا...
#طرماح#حسین علیه السلام#کربلا#عاشورا#جامانده
۲.۲k
۲۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.