پارت 23: کوکی: چرا لج میکنی؟؟؟چت شده؟؟چرا اینقد فرق کردی؟
پارت 23: کوکی: چرا لج میکنی؟؟؟چت شده؟؟چرا اینقد فرق کردی؟؟چرا احساس میکنم دیگه دوسم نداری؟؟
من: خواهش میکنم بس کن میخوام برم خونه.
کوکی: چرا میخوای بری خونه؟اگه میخوای بری خوب برو. دستمو از دسش جدا کردمو با یه نگاه ازش جدا شدمو درو بستمو رفتم بیرون. تمام راهو گریه میکردم. نگاه های نفرت انگیز مردم روی شونم سنگینی میکرد. تا رسیدم خونه. رفتم تو اتاقمو خودمو پرت کردم رو تخت. دستمو رو سرم گذاشتمو با خودم گفتم: اههه لعنتیییی چرا من اینقد عوضی ام؟؟دختره مضخرف.. پا شدمو لباسامو در اوردم. رفتم حموم رفتم زیر دوش بدنم خیس شد لعنتی ذهنم درگیر بود. سریع از حموم اومدم بیرون. حولمو در اوردمو لباس زیرامو پوشیدم بعدشم شلوارکمو هنوز بلوز نپوشیده بودم.
(دیالوگ همزمان از زبون کوکی)
عین روانیا نشسته بودم روی کاناپه و به در و دیوار نگا میکردم یهو زد به سرم برم خونه گائول پا شدمو کتمو برداشتم. جین: کجاااا نگو میخوای بری خونه گائول ؟؟
من: اره این بار فرق داره کارش دارم . لبخند خبیثی زدم.
جین: کوک فقط از گائول بشنوم که دوبارهه.....
من: ایییس قرار نیس کارش دارم.
اینو گفتمو زدم بیرون. پریدم تو ماشینو رفتم سمت خونش.
من: دختره لعنتی چرا اینقد عاشقشم که غرورمو واسش اینطوری زیر پا میزارم دختره جذاب سکسی اههه.
با خودم چرتو پرت میگفتم دیدم رسیدم پیاده شدمو یه نفس عمیق کشیدمو درو با کلیدم باز کردم. درو اروم باز کردم که سر و صدا نکنم دیدم تو حال نیست.بوی حمام میومد. فهمیدم که تو اتاق داره لباس عوض میکنه فکرای شومی به سرم زد . میخواستم برم تو کتمو در اوردمو لباسمم همین طور.
( دیالوگ از زبون خودم)
اومدم بلوزمو بپوشم که کوک درو باز کردو اومد تو پشتم بش بود. من: یاااا مگه نمیبینی دارم لباس میپوشم؟؟؟؟
کوکی: پس فک کردی واسه چی اومدم تو؟
من: اییش منحرف برو بیرون بزار بلوزمو بپوشم.
کوکی:نپوش لازمش نداری همین طوری عالیه.
من:بچه پروووووو. چون هنوز لباس نپوشیده بودم دوتا دستامو روی شونام گذاشتم که جاییم پیدا نباشه.
جونگ کوک جلو تر اومد. عقب تر رفتم.
من: یااا جلو اومدی نیومدیاااا برو عقب بت میگم.
کوکی : دلم نمیخواد. خواست دستمو از روی شونه هام برداره اما مقاومت میکردم .
کوکی: دستو بردار کاریت ندارم به جون خودم.
من: من به تو شک دارم . کوکی: دارم میگم برشون دار دیگه چشامو بستمو دستامو برداشتم. دستمو گرفتو روی قلبش گذاشت. کوکی: تپششو احساس میکنی؟؟؟
با چشای گرد و متعجب سرمو تکون دادم.
کوکی: میدونی الان چرا اینقد تند میزنه؟؟؟اصلا میدونی چرا میزنه؟؟؟ چیزی نگفتم فقط نگاش کردم.
کوکی: گائول فقط به خاطر توئه من دیوونتم. وقتی میبینمت تپش قلب میگیرم خیلی دوست دارم حتی نمیدونی چقد زیاااد.
من: جونگ کوک من ... نمیتونم از فکرت بیام بیرون نمیشه بت فکر نکنم نمیتونم دوست نداشته باشم.
کوکی: وای قلبمم. من: چی؟؟؟؟ کوکی: صداشو میشنوم
سرتو بزار رو سینم. سرمو جلو بردمو رو قلبش گذاشتم خیلی بد جور صدا میداد. من: جونگ کوک نزنه بیرون .
بم لبخند زد. حواسم نبود بلوز نپوشیده بودم.
من: حالا برو بیرون بزار من لباس بپوشم.
کوکی: گفتم که ..لازمش نداری. من: ینی چییی؟؟؟؟
کوکی: متوجه نشدی؟؟؟؟؟ من: نه اخه.
کوکی : حالا متوجه میشی.
بهم نزدیک شد بازوهامو گرفتو سرشو به گردنم نزدیک کرد گردنمو میبوسید زبونشو رو گردنم میکشید. سرمو بالا گرفته بودمو گردنشو نوازش میکردم.وحشی تر بوسید گردنمو گاز میگرفت لاله گوشمو. سرشو جدا کرد. بم خندید بغلم کردو با هم افتادیم رو تخت همه جونم پیدا بود ولی حتی نگاهم نمیکرد. افتاده بود روم یه دسش رو گردنم و با یه دست دیگش بدنمو نوازش میکرد. دسمو رو سینه هاش گذاشتمو لبامو گاز گرفتم. کوکی: هه چی شد؟؟؟
سرمو.بالا اوردمو یه بوس کوچیک رو لباش زدم .
کوکی: کاش ازدواج میکردیم دیگه طاقت ندارم.
من: بی تربیت منحرف خجالت بکش نه الان هر کاری بخوای نمیکنی ؟ کوکی: نه خوب معلومه نمیکنم.
من: ایییش پرروووو. کوکی: حالا فعلا بیخیال.
سرشو نزدیک شونه هام اوردو زبونشو روشون کشید . پایین گردنم رو میبوسید و میخورد. سرشو بالا اوردو لبمو بوسید لب بالاییمو میخورد کامل تو دهنش بود. دستمو دور کمرش حلقه کردمو منم بوسیدمش. لباشو از لبام جدا کرد.
کوکی: گائول چقد تو سفیدی وای شکمشووو.
در چشاشو گرفتم. من: نگا نکن بی جنبهههه.
کوکی: وا شکمتههه بخورمش. سفید گوگولی.
من: اِاِ بد تر کرد. کوکی: دستو بردار میخوام شکمتو ببوسم
دستامو از جلو شکمم برداشتو شروع به بوسیدنش کرد.
قلقلکم میشد میخندیدم. کوکی: سفید برفی.
من: واا من کجا سفید برفیم. کوکی: گائووول.
من: بلهههه. کوکی: دیووونتمممم.
من: منم دیوونتم نفسم. کوکی: گائول یه تصمیمی گرفتم.
من: چی بگو. کوکی: میخوام به خ
من: خواهش میکنم بس کن میخوام برم خونه.
کوکی: چرا میخوای بری خونه؟اگه میخوای بری خوب برو. دستمو از دسش جدا کردمو با یه نگاه ازش جدا شدمو درو بستمو رفتم بیرون. تمام راهو گریه میکردم. نگاه های نفرت انگیز مردم روی شونم سنگینی میکرد. تا رسیدم خونه. رفتم تو اتاقمو خودمو پرت کردم رو تخت. دستمو رو سرم گذاشتمو با خودم گفتم: اههه لعنتیییی چرا من اینقد عوضی ام؟؟دختره مضخرف.. پا شدمو لباسامو در اوردم. رفتم حموم رفتم زیر دوش بدنم خیس شد لعنتی ذهنم درگیر بود. سریع از حموم اومدم بیرون. حولمو در اوردمو لباس زیرامو پوشیدم بعدشم شلوارکمو هنوز بلوز نپوشیده بودم.
(دیالوگ همزمان از زبون کوکی)
عین روانیا نشسته بودم روی کاناپه و به در و دیوار نگا میکردم یهو زد به سرم برم خونه گائول پا شدمو کتمو برداشتم. جین: کجاااا نگو میخوای بری خونه گائول ؟؟
من: اره این بار فرق داره کارش دارم . لبخند خبیثی زدم.
جین: کوک فقط از گائول بشنوم که دوبارهه.....
من: ایییس قرار نیس کارش دارم.
اینو گفتمو زدم بیرون. پریدم تو ماشینو رفتم سمت خونش.
من: دختره لعنتی چرا اینقد عاشقشم که غرورمو واسش اینطوری زیر پا میزارم دختره جذاب سکسی اههه.
با خودم چرتو پرت میگفتم دیدم رسیدم پیاده شدمو یه نفس عمیق کشیدمو درو با کلیدم باز کردم. درو اروم باز کردم که سر و صدا نکنم دیدم تو حال نیست.بوی حمام میومد. فهمیدم که تو اتاق داره لباس عوض میکنه فکرای شومی به سرم زد . میخواستم برم تو کتمو در اوردمو لباسمم همین طور.
( دیالوگ از زبون خودم)
اومدم بلوزمو بپوشم که کوک درو باز کردو اومد تو پشتم بش بود. من: یاااا مگه نمیبینی دارم لباس میپوشم؟؟؟؟
کوکی: پس فک کردی واسه چی اومدم تو؟
من: اییش منحرف برو بیرون بزار بلوزمو بپوشم.
کوکی:نپوش لازمش نداری همین طوری عالیه.
من:بچه پروووووو. چون هنوز لباس نپوشیده بودم دوتا دستامو روی شونام گذاشتم که جاییم پیدا نباشه.
جونگ کوک جلو تر اومد. عقب تر رفتم.
من: یااا جلو اومدی نیومدیاااا برو عقب بت میگم.
کوکی : دلم نمیخواد. خواست دستمو از روی شونه هام برداره اما مقاومت میکردم .
کوکی: دستو بردار کاریت ندارم به جون خودم.
من: من به تو شک دارم . کوکی: دارم میگم برشون دار دیگه چشامو بستمو دستامو برداشتم. دستمو گرفتو روی قلبش گذاشت. کوکی: تپششو احساس میکنی؟؟؟
با چشای گرد و متعجب سرمو تکون دادم.
کوکی: میدونی الان چرا اینقد تند میزنه؟؟؟اصلا میدونی چرا میزنه؟؟؟ چیزی نگفتم فقط نگاش کردم.
کوکی: گائول فقط به خاطر توئه من دیوونتم. وقتی میبینمت تپش قلب میگیرم خیلی دوست دارم حتی نمیدونی چقد زیاااد.
من: جونگ کوک من ... نمیتونم از فکرت بیام بیرون نمیشه بت فکر نکنم نمیتونم دوست نداشته باشم.
کوکی: وای قلبمم. من: چی؟؟؟؟ کوکی: صداشو میشنوم
سرتو بزار رو سینم. سرمو جلو بردمو رو قلبش گذاشتم خیلی بد جور صدا میداد. من: جونگ کوک نزنه بیرون .
بم لبخند زد. حواسم نبود بلوز نپوشیده بودم.
من: حالا برو بیرون بزار من لباس بپوشم.
کوکی: گفتم که ..لازمش نداری. من: ینی چییی؟؟؟؟
کوکی: متوجه نشدی؟؟؟؟؟ من: نه اخه.
کوکی : حالا متوجه میشی.
بهم نزدیک شد بازوهامو گرفتو سرشو به گردنم نزدیک کرد گردنمو میبوسید زبونشو رو گردنم میکشید. سرمو بالا گرفته بودمو گردنشو نوازش میکردم.وحشی تر بوسید گردنمو گاز میگرفت لاله گوشمو. سرشو جدا کرد. بم خندید بغلم کردو با هم افتادیم رو تخت همه جونم پیدا بود ولی حتی نگاهم نمیکرد. افتاده بود روم یه دسش رو گردنم و با یه دست دیگش بدنمو نوازش میکرد. دسمو رو سینه هاش گذاشتمو لبامو گاز گرفتم. کوکی: هه چی شد؟؟؟
سرمو.بالا اوردمو یه بوس کوچیک رو لباش زدم .
کوکی: کاش ازدواج میکردیم دیگه طاقت ندارم.
من: بی تربیت منحرف خجالت بکش نه الان هر کاری بخوای نمیکنی ؟ کوکی: نه خوب معلومه نمیکنم.
من: ایییش پرروووو. کوکی: حالا فعلا بیخیال.
سرشو نزدیک شونه هام اوردو زبونشو روشون کشید . پایین گردنم رو میبوسید و میخورد. سرشو بالا اوردو لبمو بوسید لب بالاییمو میخورد کامل تو دهنش بود. دستمو دور کمرش حلقه کردمو منم بوسیدمش. لباشو از لبام جدا کرد.
کوکی: گائول چقد تو سفیدی وای شکمشووو.
در چشاشو گرفتم. من: نگا نکن بی جنبهههه.
کوکی: وا شکمتههه بخورمش. سفید گوگولی.
من: اِاِ بد تر کرد. کوکی: دستو بردار میخوام شکمتو ببوسم
دستامو از جلو شکمم برداشتو شروع به بوسیدنش کرد.
قلقلکم میشد میخندیدم. کوکی: سفید برفی.
من: واا من کجا سفید برفیم. کوکی: گائووول.
من: بلهههه. کوکی: دیووونتمممم.
من: منم دیوونتم نفسم. کوکی: گائول یه تصمیمی گرفتم.
من: چی بگو. کوکی: میخوام به خ
۸۴.۴k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.